آکادمی گلوفاعتماد به نفستلنگرموفقیت فردی

کسب نتایج بزرگ با اثر مرکب

چطوری رفیق جان؟ تو این بخش از تلنگر میخوام بهت بگم که چطور تغییرات بزرگی رو رقم زدم و نتایج بزرگی رو کسب کردم. تلنگر، بخشی از سایت هست که من هر از گاهی میام و به طور کاملا دلی با بچه های خانواده گلوف صحبت می کنم، گاهی مثل الآن دست به قلم میشم، گاهی ام ممکنه در قالب فایل صوتی باهاتون حرف بزنم، اما راستش رو بخواهی، تایپ کردن این دلنوشته ها خیلی برام لذت بخش تره. مثل همین الآن که در سرمای زمستون نشستم کنار بخاری و در حالی که یک چای داغ هم کنارمه، همینطوری برات می نویسم.

این ها رو گفتم که اگر دوست داشتی، به بخش تلنگر مراجعه کنی و بقیه دلنوشته ها رو هم مطالعه کنی و لذت ببری و کلی آگاهی کسب کنی. برخلاف مقالات آموزشی که اکثرا جامع و مفصل هستن، مقالات بخش تلنگر کوتاه و دلنوشته هستن، به همین جهت بهت قول میدم وقت گذاشتن برای بخش تنگر، قطعا برات لذت بخش و آموزنده خواهد بود.

خب برگردیم سر موضوع بحثمون. بهت گفتم میخوام بگم که چطور تغییرات بزرگی رو رقم زدم و نتایج بزرگی رو هم کسب کردم. قطعا وقتی صحبت از تغییرات بزرگ میشه، ناخودآگاه ذهن ما با اراده و پشتکار و برنامه ریزی و نظم و اقدام و تلاش و این جور چیزها درگیر میشه. به محض این که اسمی از موفقیت و یا کسب نتایج میاد، ذهن ما یاد این فاکتور ها میوفته.

اما خب من اینجا قرار نیست از نظم و استمرار و پشتکار و برنامه ریزی و … صحبت کنم. حتما پیش خودت میگی پس این میخواد چی بگه؟! اگر با این روال نتایج رو کسب نکرده پس چکار کرده؟! اگر صبور باشی در ادامه بهت میگم. فقط قبلش باید برم دوتا قند هم بیارم برای چای، چونکه یادم رفته بود قندون رو هم با چایی بیارم. 🙂

خب داشتم می گفتم، ببین دوست گلم، در این که نظم، اراده، برنامه ریزی، اقدام و غیره لازمه ی رسیدن به نتیجه هستند هیچ شکی نیست. اما من برحسب تجربه میخوام بهت بگم که اگر این فاکتور ها نباشن هم میشه نتایج رو کسب کرد. البته در مدت زمان طولانی تری. مثلا با بکار گیری فاکتور های بالا ممکنه تو یک نتیجه رو طی یک ماه به دست بیاری، اما با روشی که من میخوام بهت بگم ممکنه حتی یک سال هم زمان ببره! ولی چیزی که مهمه اینه که بلاخره تو به نتیجه میرسی، تنها با این تفاوت که با تاخیر به دستش میاری. همین …

البته مد نظر داشته باش که برخی نتایج رو فقط با نظم و برنامه ریزی و پشتکار میشه کسب کرد. مثلا ممکنه تو می خواهی قهرمان یک رشته ورزشی بشی، پس طبیعتا اینجا تنها راه، نظم و استمرار و برنامه ریزی هست. چون فرصت محدوده. اما یک سری نتایج هم هستن که ما دوست داریم بهشون برسیم اما دغدغه زمانش رو نداریم و حتی اگر دو سال دیگه هم بهش برسیم کاملا راضی هستیم. مثلا خوده من برخی از این تغییراتی که میگم رو حتی طی 7 سال رقم زدم اما خب بلاخره بهش رسیدم و حالا من نتیجه به طور دائمی توی دستمه!

جالبه که من به طور ناخودآگاه و بدون آگاهی این روند رو در زندگیم پیاده کردم، اما بعد از چندین سال فهمیدم که آقای دارن هاردی دقیقا همین سبک رو در کتابی به نام “اثر مرکب” ارائه داده. وقتی متوجه شدم، سریعا کتاب رو تهیه کردم و با مطالعه کتاب یاد تک تک قدم های خودم در زندگی افتادم و این که چطور به راحتی نتایج و تغییرات بزرگی رو رقم زدم.

خب داستان از این قراره که من با انجام یک سری کارها به طور دست و پا شکسته در طولانی مدت به نتایج و تغییرات بی نظیری رسیدم و باید اعتراف کنم تا همین یک سال پیش هم با نظم و پشتکار غریبه بودم. درواقع الآن نزدیک به یک ساله که به قدرت نظم و برنامه ریزی و پشتکار رسیدم. اصلا به نظرم به جای اینکه اینهمه لقمه رو دور سر بپیچونم، بهتره از تغییرات و نتایج برات مثال بزنم. پس بریم …

اولین تغییر بزرگی که من رقم زدم، غلبه بر بیماری نادر و لاعلاج پوستی بود که در بیوگرافی به طور کامل راجع بهش توضیح دادم. این بیماری به حدی عجیب و غریب و سخت و طاقت فرسا هست که گاهی خودمم تعجب می کنم از این که تونستم بهش غلبه کنم. این بیماری در ایران با نام بیماری پوستی «پروانه ای» شناخته میشه و با یک جستجوی ساده در گوگل به اطلاعات زیادی راجع بهش دست پیدا می کنی. البته که من همیشه میگم پیگیرش نشید بهتره! چون قطعا روحیاتتون رو تحت تاثیر میزاره و خوده من هم که با این بیماری وحشتناک متولد شدم، تمام اطلاعاتم راجع بهش همون حرف هایی بود که دکتر ها در گذشته به من و پدر و مادرم زده بودن.

خب از زمانی که تصمیم به تغییر شرایط گرفتم و عزمم رو جزم کردم برای یک انقلاب در زندگی، به این فکر کردم که چه کارهایی رو باید انجام بدم و می تونم انجام بدم برای سرکوب این بیماری. بعد از کمی تفکر و تحقیق به این نتیجه رسیدم که فعالیت بدنی و ورزش به شدت تاثیر مثبت بر روی جسمم میزاره. از زمانی که به این فاکتور پی بردم دیگه عامدانه برای خودم فعالیت بدنی ایجاد می کردم. مثلا زمانی که به دنبال شغل می گشتم، با پخش تراکت های تبلیغاتی رو به رو شدم، و با وجود این که درآمد خاصی برای من نداشت، اما چند ماهی رو به این کار مشغول شدم و هر روز چند کیلومر پیاده روی می کردم و تراکت های تبلیغاتی رو در سطح شهر پخش می کردم. حتی عمدا به ساختمان های دوازده طبقه هم مراجعه می کردم و دونه دونه طبقات رو می رفتم بالا و پایین و به بهانه پخش تراکت، پاهام رو وادار به فعالیت می کردم.

مدتی بعد که شغلم رو عوض کردم، وارد باشگاه بدنسازی شدم و اونجا هم یکی از رفیقام که بدنساز بود، برنامه ورزشی رو مطابق با شرایط من نوشت که بتونم تمام حرکات رو با دستگاه ها انجام بدم و خلاصه دو ماه هم درگیر بدنسازی بودم. بعدش سر از باشگاه های بوکس درآوردم و اونجا دیگه رسما از شدت فعالیت شدید، قلبم از سینم میزد بیرون، اما بسیار برام لذت بخش بود و حالم رو خوب می کرد. در کنار این ها باز هم عمدا به جای تردد با ماشین، فقط پیاده روی می کردم. حتی گاهی میشد برای خونه خرید نسبتا سنگین می کردم، ولی به جای این که با تاکسی ببرمشون خونه، می گرفتمشون توی دستم و کیلومتری تا منزل پیاده روی می کردم! اوایل هم واقعا به عضلات دستم و پاهام فشار میومد، اما بعد از گذشت زمان دیگه عادی شد.

تمام این ها رو گفتم که چی بگم؟ میدونی دوست گلم، مردم الآن من رو سرِ پا، صحیح و سالم و عادی می بینن و فکر می کنن جسمی که الآن دارم عادیه و از قبل بوده. اما هیچکس نمیدونه اگر من به بیماری غلبه نمی کردم، الان در بهترین حالت یا ویلچر نشین بودم و یا زیر جا افتاده بودم و یا شاید هم الآن سینه قبرستون بودم! و هیچکس نمیدونه که من به خاطر زخم های پی در پی که بین پاهام و دست هام ایجاد می شد اصلا فیزیک استانداردی نداشتم. آدما حالا من رو صاف و استاندارد می بینن و فکر می کنن این از قبل بوده. اما وقتی میان و بیوگرافی من رو می خونن و عکس های گذشته رو می بینن تازه می فهمن که من چه تغییراتی رو رقم زدم.

خب تغییراتی که رقم خورد در رابطه با بیماری این بود که من عضلات دست ها و پاهام رو تقویت کردم و حالا مانند افراد عادی می تونم راه برم و حتی با سرعت نور بدوم 🙂 یا حالا دیگه فیزیک و استایل من داغون نیست و کاملا صاف و فیزیکی کاملا سالم و استاندازد رو به دست آوردم. همچنین به واسطه فعالیت بالای بدنی هم نزدیک به هشتاد درصد شرایط پوستم خوب شده و دیگه خبری از درد و رنج و زجر های گذشته نیست.

اگر راستش رو بخواهی این نتایج رو من با نظم و استمرار در یک مسیر مشخصی به دست نیاوردم. درواقع نظم در فعالیت بوده اما هر بار به یک شکل. مثلا طی ده سال اخیر من یک ماه می رفتم باشگاه اما چهارماه نمی رفتم. یا حتی گاهی می شد که دو ماه برم باشگاه بعدش تا یک سال نرم. درکل با توجه به این که نسبت به نتیجه فعالیت های کوچیک هم آگاه شده بودم، دیگه از کوچک ترین و ساده ترین فعالیت هم نمی گذشتم.

اگر مثال دیگه ای بخوام برات بزنم می تونم به تغییر تن صدا و تقویت فن بیان اشاره کنم. با توجه به این که بیماری حتی حنجره، دهان و دندان ها و زبانِ من رو هم تحت تاثیر قرار داده بود، صدای من یک صدای خاص بود و هرکس صدای قبلا من رو می شنوه اصلا باورش نمیشه که تا این حد تغییرات رو رقم زده باشم. از فن بیانم هم چیزی نگم بهتره … خب در این رابطه هم من تمرین های فن بیان برای تقویت عضلات فک و زبون رو یاد گرفتم، همچین به کلاس آواز هم مراجعه کردم و چند جلسه کوتاه با تمرین های تقویت حنجره آشنا شدم اما بعد از چند جلسه دیگه کلاس هم نرفتم.

بعد از یادگیری این تمرین ها دیگه بدون برنامه ریزی خاصی من تمرین ها رو انجام می دادم. فرقی نمی کرد وسط خیابون باشم، یا توی محل کار یا خونه و یا توی حمام! هرجایی که فرصتی پیش میومد به جهت تفریح برای خودم آواز می خوندم و تمرین های فن بیان رو انجام می دادم. خلاصه اگر بخوام از برنامه تمرینی در این باره حرفی بزنم، واقعا نمی دونم چی باید بگم! فقط می دونم طی این چند سال، دائما در هر زمان و مکانی که شرایط مهیا بود من تمرین ها رو انجام می دادم و برای خودم می خوندم و سخنرانی می کردم، اون هم نه به جهت تقویت حنجره. فقط چون حس خوبی بهم میداد این کار رو می کردم. اما بعد از چند سال چشم باز کردم و دیدم که صاحب یک حنجره قوی و فن بیان عالی شدم!

یک ماه پیش بعد از پنج سال همینطوری رفتم که به کلاس آواز سر بزنم و یادی از گذشته کنم. وقتی رفتم، استاد ازم خواست که بخونم تا ببینه تغییری کردم یا نه، زمانی که خوندم با تعجب گفت تو دیگه از نظر تحریر و حنجره فوق العاده شدی و اصصصصلا فکرش رو هم نمی کردم انقدر صدات خوب شده باشه. در ادامه گفت: حالا دیگه فقط باید با دستگاه ها و گوشه ها آشنا بشی و روی اشعار تمرکز کنی. همچنین پرسید طی این مدت روزی چقدر وقت گذاشتی برای تمرین؟ منم با لبخند گفتم والا نمی دونم، من فقط می دونم طی این چند سال هر روز برای دل خودم یا با صدای بلند آواز می خوندم یا حتی زیر لب زمزمه می کردم. اما گویا همین آواز های دلی حنجره من رو ساخته. ایشون هم گفت دقیییقا درسته و نه تنها آواز، حتی همون زمزمه ها ام طی این مدت حنجره تو رو پرورش داده.

خب رفیق جان، من که چند سال پیش رفتم کلاس آواز و طبق معمول بعد از چند جلسه هم رهاش کردم. اما همون چهارتا تمرین که یاد گرفته بودم رو طی پنج سال دلی و بی برنامه برای خودم انجام می دادم و حالا بدون این که بفهمم، انقدر صدای من خوب شده. برای رسیدن به این قدرت حنجره من نه برنامه ریزی خاصی داشتم و نه اینطور بودم که مثلا ساعت خاصی از روز رو به تمرین اختصاص بدم و نه اصلا دغدغش رو داشتم! اما همون زمزمه ها، همون آواز های دلی، همون تمرین های فن بیان که حتی وسط خیابون حین پیاده روی انجامشون می دادم، همین ها بعد از پنج سال یک حنجره و تن صدای عالی رو برای من به ارمغان آوردن. اونم منی که بیماری، حنجره و دهانم رو نابود کرده بود.

برای مثال سوم می تونم به سرعت تایپ اشاره کنم. شاید برات جالب باشه که بدونی من سرعت تایپم از سرعت مطالعم بیشتره! و هرکسی که سرعت تایپ من رو می بینه در حالی که خیره میشه، برگاش هم میریزه. 🙂 خب سرعت بالای تایپ برای یک آدم عادی شاید طبیعی باشه، اما برای منی که انگشت هام رو از دست دادم واقعا برای مردم جالب و دیدنیه. حالا سوالی که پیش میاد اینه که این توانایی هم چطور به دست اومد؟ آیا من برنامه ریزی کردم برای تمرین ها؟ اصلا من هدفم تمرین کردن بوده؟ یا مثلا برای یادگیری تایپ حرفه ای رفتم دوره های آموزشی شرکت کردم؟ باید خدمتت عرض کنم که نه.

ماجرا از این قراره که من در ابتدای مسیر، سایت آموزشی در حیطه نرم افزار کامپیوتر داشتم و اونجا باید روزانه مقالاتی رو تایپ، تنظیم و منتشر می کردم. در ابتدا هم واقعا سرعت تایپ کردنم داغون بود، اما چون برام مهم بود و رشد اون سایت هدفم بود، با اشتیاق آهسته آهسته تایپ می کردم و بعد از ده بیست روز سرعت تایپم تا حد قابل توجهی بالا رفته بود. بعد از اون سایت هم کلا اکثر کارهای من طوری بود که با تایپ و تحقیق زیاد سر و کار داشتم. خصوصا زمانی که وارد بازار کامپیوتر و … که شدم دیگه اونجا سفارش تایپ کتاب های سیصد صفحه ای رو هم می گرفتم. توی اون پروسه کاری که کارم شبانه روز تایپ کردن بود دیگه توی تایپ کردن رسما به سرعت برق رسیدم!

حالا مردم وقتی من رو در حال تایپ کردن می بینن، تصور می کنن من روزگاری نشستم و تمرین کردم یا مثلا در این رابطه آموزشی دیدم. درصورتی که اصلا من نه آموزشی دیدم و نیتم هم تمرین کردن نبود و فقط چون تایپ کردن نیاز کارم بود براش وقت گذاشتم، به همین جهت تمرکزم روی کار و همه چیز بود غیر از تایپ کردن و این کار رو به طور ناخودآگاه انجام می دادم. اما بعد از هشت سال ناگهان فهمیدم که من سرعت بسیار بالایی در تایپ کردن دارم و کاملا به کیبورد به طور حرفه ای مسلط هستم.

این مثال ها به احتمال خیلی زیاد مسئله رو برات روشن کرده باشه. حالا تو خوب متوجه شدی که انجام کارهای کوچیک حتی به طور نامنظم هم در طولانی مدت چه نتایجی رو به ارمغان میاره. تمام این ها رو گفتم که بگم اگر کار مفیدی هست که می دونی به دردت می خوره و باعث رشدت میشه، پس حتما انجامش بده. اگر تو در طول سال فقط دو ماه بری باشگاه خیلی خیلی بهتره تا این که اصلا نری.

اصلا تا حالا دقت کردی به این که ما چرا خیلی از کارها رو شروع نمی کنیم؟ دلیلش فقط همینه که هنوز شروع نکرده، از این می ترسیم که پشتکار نداشته باشیم. خب این کاملا اشتباهه. تو اگر کار مفیدی رو شروع کنی و یک ماه انجامش بدی بعد رهاش کنی و بعد از چند ماه مجددا کمی براش وقت بزاری باز هم بهتر از اینه که اصصصلا انجامش ندی.

من از جایی به بعد که فهمیدم حتی ریز ترین اقدامات من هم در آینده تغییراتی رو برای من رقم میزنه، دیگه هر کاری از دستم بر میومد رو انجام میدادم فازغ از این که پشتکار دارم یا نه. من در طول سال کل دوازده ما رو به طور منظم ورزش نکردم، اما چهار ماه از سال رو به طور نامنظم به ورزش اختصاص دادم و همین روند که هیچ اصولی نداشت هم برای من این تغییرات بزرگ و معجزه وار رو به ارمغان آورد.

آقای دارن هاردی هم در کتاب «اثر مرکب» دقیقا به همین مبحث اشاره می کنه. بعنوان مثال میگه یک نفر که اضافه وزن داره. نیازی نیست الزاما با رژیم های سنگین و یا ورزش های فشرده خودش رو تحت فشار بزاره. البته که اگر آدم همت کنه و اینطور پیش بره خیلی عالیه. اما علاوه بر این، فردی که قصد کاهش وزن داره می تونه فقط دو قلم خوراکی رو از برنامه غذاییش حذف کنه و بعد از دو سال نتیجش رو ببینه. مثلا فقط نوشابه رو حذف کنه. یا فقط نون رو بزاره کنار. درواقع تنها حذف کردن نون از برنامه غذایی طاهرا خنده داره و ما تصور می کنیم که بی فایدست. اما فقط کافیه یکی دو سال صبر کنی تا بعد نتیجش رو به وضوح ببینی!

این مقاله هم آموزشی نیست و تنها یک صحبت دوستانست بین من و تو. لذا دوست داشتم با اشاره به تجربیات شخصیم تو رو با اثر مرکب آشنا کنم و بهت بگم حتی اگر در حال حاضر اراده و پشتکار و نظم هم نداری طوری نیست، برای شروع همون کار مفید رو به طور دست و پا شکسته انجام بده. بدون شک در طولانی مدت نتیجش رو می بینی.  همچنین برای درک کامل این مسئله هم حتما کتاب اثر مرکب از آقای دارن هاردی رو مطالعه کن. کتاب معروفیه و بی نظیره.

 

زنده باشی و پایدار،

ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

ابراهیم شجاعی

موسس و مدیر مسئول آکادمی گلوف

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا