آکادمی گلوفتلنگرخودشناسی

گاهی باید حتما سرمان به سنگ بخورد!

از یه جایی به بعد دیگه هیچوقت برای آگاه کردن افراد تلاشی نکردم. درواقع همواره در مسیر انتشار آگاهی ثابت قدم بودم و هستم و پرقدرت پیش میرم. اما اگر راستش رو بخواهی دیگه تلاشی نمی کنم که افراد آگاهی ها رو بپذیرن. طی این سال ها با توجه به شرایطی که داشتم، به فشرده ترین شکل ممکن زندگی کردم و بعد از پشت سر گذاشتن اینهمه فراز و نشیب درنهایت فهمیدم که حماقت، اشتباه، آسیب دیدن و کج رفتن بخشی جدا ناپذیر از زندگی ما آدم هاست. به همین جهت دیگه هیچ تلاشی برای خوراندن آگاهی به دیگران نمی کنم.

حضرت محمد هم که پیغمبر خدا بود، سال ها طول کشید تا به این درک برسه. من که دیگه جای خود. درواقع ایشون هم دائما این دغدغه رو داشت که چرا بسیاری از افراد در مسیر درست قرار نمیگیرن و همواره خداوند بهش یادآوری می کرد که تو تنها یک پیامبر و منتشر کننده آگاهی هستی و این وظیفه رو نداری که به هر طریقی افراد رو وارد مسیر درست کنی.

خداروشکر من از همون ابتدا سرم توی کار خودم بود و هرچیزی یاد می گرفتم رو اول در زندگی خودم پیاده می کردم. این در حالیه که افراد به محض این که وارد مسیر آگاهی و تکامل میشن، شروع می کنن به فریاد زدن و تقلا کردن برای این که همه رو وارد مسیر خودشون کنن. (درحالی که این کاملا غلطه) اما من هرگز اینطور نبودم و در سکوت کامل و خلوتم، فقط به تکامل خودم می پرداختم. اما خب من هم آدم بودم و درسته که مثل خیلی ها برای هدایت دیگران تلاشِ بی خود نمی کردم، اما حقیقتا در وجودم خیلی حرص می خوردم از جهل و حماقت اطرافیان و همیشه بخشی از اعصاب و روانم درگیر این مسئله بود.

میدونی چرا؟ به خاطر این که فکر می کردم نباید اینطور پیش برن و تصور می کردم قراره همه در مسیر درست قرار بگیرن یا فکر می کردم که همه باید بی عیب و نقص و بدون ذره ای اشتباه پیش برن. البته شاید ظاهرا چنین دیدگاهی نداشتم، اما در اعماق ناخودآگاهم چنین باوری بود، و همین باور به طور نامحسوس من رو کنترل می کرد. مدت ها بعد به این فکر کردم که آیا این روند من درسته؟ آیا این انتظاری که من دارم درسته؟ در نهایت متوجه شدم که نه کاملا غلطه.

بعد نشستم و به مسیر خودم در طول زندگی نگاهی انداختم که ببینم آیا من خودم طی این سال ها تا به امروز کاملا بی عیب و درست پیش رفتم؟ در نهایت متوجه شدم که نه، من در مسیر خطاهای ریز و درشتی داشتم و حتی یک جاهایی رسما خودم سنگ رو زدم به سرم! بعدش به خودم گفتم پس واقعا چرا من انتظار دارم که این آدم ها سرشون به سنگ نخوره؟ چرا انتظار دارم همه مثل من فکر کنن و پیش برن؟ و مهم ترین سوال برام این بود که، چرا فکر می کنم هرکسی به آگاهی برسه دیگه ذره ای اشتباه نمی کنه؟ اصلا کجا گفته شده که آگاهی کاملا اشتباهات و خطاها رو از بین میبره؟! خب اگر اینطوه پس چرا منی که خودم رو غرق در آگاهی کرده بودم باز هم در طول مسیر اشتباهات و خطاهای ریز و درشتی رو تجربه کردم؟

حتی یادم افتاد به زمان هایی که با وجود داشتن آگاهی، خودم رسما سرم رو کوبیدم به سنگ و رسما خودم حماقت کردم. مثلا من دقیقا می دونستم که باید چطور پیش برم، اما برخلاف اون روند عمل کردم و در نهایت آسیبش رو دیدم. یا بارها و بارها پدرم بهم نصیحت هایی رو کرد که منطقی و منصفانه می دونستم کاملا حرف هاش درسته، اما خودم عمدا بی محلی کردم و آسیبش رو دیدم. بارها و بارها حتی من از روی لجبازی با دیگران به خودم آسیب زدم با این که کاملا نسبت به اون مسئله آگاه بودم! و کلی مثال دیگه …

بعد از این خودشناسی و بعد از بررسی روند افراد دیگه، متوجه شدم که گاهی حتما باید سرمون به سنگ بخوره! یعنی برای یاد گرفتن یک درس و دریافت یک تجربه انگار که حتما باید خودمون سنگ رو برداریم و بکوبیم به سرمون تا سر عقل بیایم. مثلا من یادمه پدرم بارها و بارها راجع به رانندگی نکاتی رو بهم گفت که خودم هم می دونستم کاملا حرف هاش منطقی و درسته. اما ذره ای به حرف هاش و آگاهی های خودم عمل نکردم تا در نهایت یک بار تصادف کردم و از اونجا به بعد تبدیل شدم به قانونمند ترین راننده شهر!!!

پس می دونی چیه رفیق جان؟ حالا دیگه ابراهیم با این داستان مشکلی نداره. من هیچ مشکلی ندارم با این که آدما سرشون به سنگ بخوره. برای همین ذره ای تقلا نمی کنم که به زور افراد رو متقاعد کنم یا به زور آگاهی رو به دیگران تزریق کنم. این روندیه که از ابتدای مسیر تا به اینجا پیش گرفتم و تنها دغدغم همون ناراحتی ها و حرص های بی جایی بود که می خوردم که اون هم با همین تجربیات و آگاهی ها کاملا رفع شد. برای همین حالا دیگه حتی بزرگترین حماقت افراد هم برام کاملا عادیه.

من فهمیدم ما یه جاهایی باید تنبیه بشیم تا درسی رو بگیریم. و جالبه که خودمون هم به دست خودمون تنبیه میشیم! این واقعا جالبه و البته که بخشی از مسیر تکامل برای ماست. یعنی کسب آگاهی و اشتباه کردن و کسب تجربه که بخش هایی از تکامل هستن. اما در این بین یک جاهایی ما رسما باید سنگ رو برداریم و خودمون با دستای خودمون بکوبیم به سرمون تا درسی رو بگیریم. درواقع این تنها راه برای کسب یک تجربه و آگاهیه. حقیقتا من فکر می کنم در این باره هم انگار دست خودمون نیست. یعنی زمانی چشم باز می کنیم و متوجه میشیم سرمون به سنگ خورده که دیگه از کار گذشته و ما تجربه رو گرفتیم. وگرنه قرار نیست که من عمدا هی سر خودم رو به سنگ بکوبم. این مسئله عامدانه و آگاهانه رخ نمیده و ما زمانی آگاه میشیم که کار از کار گذشته.

مثلا من در دوره جامع عزت نفس گلوف در همون جلسه مقدمه به بچه ها گفتم که اصلا در رابطه با این دوره و چیزهایی که یاد می گیرید با کسی صحبت نکنید! چون من میدونم شما بعد از ورود به دوره انقدر حالتون خوب میشه و انقدر نتیجه می گیرید ک دلتون میخواد همه اطرافیان رو وارد این مسیر کنید، درحالی که این کاملا اشتباهه. چون همه در این مسیر نیستن و اصلا این آموزش هایی که زندگی تو رو دگرگون کرده، برای یک آدم دیگه بی معنی و حتی مسخره به نظر میاد! پس طبیعتا وقتی تو میری و می خواهی چنین آدمی رو هدایت کنی، در نهایت با حرف ها و برخورد های سرد و حتی تمسخر رو به رو میشی و نه تنها اون آدم هدایت نمیشه بلکه توام از مسیر دلسرد میشی و شور و شوقت رو از دست میدی.

خب من این رو گفتم اما خودم می دونستم که آخرش یک سری از بچه ها تا نرن و سرشون به سنگ نخوره به این نتیجه نمیرسن. مثل خیلی از بچه های دوره که به من گفتن یکی دو ماه اول تمام دغدغشون این بود که دیگران رو هم بیارن در مسیر رشد و آگاهی، اما در نهایت نه تنها کسی جدی نگرفت بلکه خودشونم با هجمه های زیادی از سوی همون آدم ها رو به رو شدن و حالا حالشون بد شده!

می بینی رفیق جان؟ من این آگاهی رو دادم به بچه ها، اما آخرش یک سری از این بچه ها جدی نگرفتن و تا خودشون این مسئله رو تجربه نکردن در نهایت به شیوه درست عمل نکردن. برای همینه که میگم حالا من هیچ مشکلی با این ندارم که آدم ها اشتباه کنن یا حتی عمدا غلط پیش برن و سر خودشون رو بزنن به سنگ.

خب دیگه همین! این حرف ها به ذهنم خطور کرد و دوست داشتم مثل همیشه در قالب دلنوشته با تو هم به اشتراک بزارم.

برات آرزوی بهترین ها رو دارم،

عاشقتم زیااااااااااااد

دوستدار تو، ابراهیم شجاعی

ابراهیم شجاعی

موسس و مدیر مسئول آکادمی گلوف

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا