چطوری دوست گلم؟ تو این مقاله نسبتا کوتاه می خواهیم در کنار هم با 5 خطای فکری آشنا بشیم که باعث میشن ما در مسیر رشد به نتایج نرسیم و درجا بزنیم. درواقع به بیانی ساده تر، این افکار مخرب ترمز هایی هستن که باید ما اون ها رو رها کنیم تا در نهایت حرکت رو به جلو برای ما اتفاق بیوفته. ما باید بدونیم که اگر پامون روی ترمز باشه، دیگه مهم نیست که چقدر گاز میدیم، چون در هر صورت ما درجا می زنیم و تمام انرژی ما هدر میره.

خب این ترمز ها در مسیر رشد و تکامل می تونن رفتار هایی، یا حتی افکار و باور هایی باشن که مانع از رشد ما می شن و باید در اسرع وقت اون ها رو رفع کنیم. اگر راستش رو بخواهی، انجام ندادن یک سری کار ها خیلی مهم تر از انجام دادن کار های درسته، همچنین نداشتن یک سری باور ها، مهم تر از داشتن یک سری باور هاست. درکل لب کلامِ من اینجا همینه که در گام اول ما باید پامون رو از روی ترمز ها برداریم و بعد شروع به حرکت کنیم تا به سرعت بیشترین نتایج رو بگیریم.

خطاهای فکری و نحوه رهایی از آن

خب همونطور که گفتیم این ترمز ها می تونن رفتار ها و اعمال و تصمیماتی باشن، یا باورهایی باشن و یا حتی یک سری خط فکری روتین باشن که ما در طول شبانه روز این افکار رو همراه خودمون داریم. به این ترمز ها ما خطا های رفتاری یا خطاهای فکری هم میگیم. در مقالات پیشین ما به رفتار های مخرب پرداختیم و در این مقاله از آکادمی گلوف قراره به 5 خط فکری مخرب بپردازیم تا با شناخت اون ها دیگه نسبت بهشون به رهایی کامل برسیم و به نوعی پامون رو از روی این ترمز ها برداریم. چطوری؟ خب کاملا مشخصه، با شناخت این افکار و با شناخت دلایل وجود این افکار. به همین راحتی. پس در ادامه این مقاله ارزشمند همراه من باش تا با 5 خطای فکری آشنا بشیم …

زندگی بر اساس استدلال هیجانی

خب اولین خطای فکری همین استدلال هیجانی هست. این به چه معناست؟ به این معناست که تو واقعیت رو بر مبنای احساسات خودت تفسیر می کنی. به عنوان مثال میگی: چون دلم شور میزنه پس اتفاق ناگواری رخ میده! این همون خطای فکری هست که من می خوام به طور خلاصه بهش بپردازم تا اگر تو ام استدلال هیجانی رو در خط فکری خودت داری کلا رفعش کنی.

ببین رفیق جان، باید خدمتت عرض کنم که احساسات منفی مثل دلشوره، ترس و استرس و نگرانی قطعا اتفاقات بد رو برای ما به ارمغان میاره، اما چطور؟ آیا اینطوره که تا من یکم استرس گرفتم از در و دیوار درد و بدبختی و اتفاق بد برام میاد؟ به هییییچ وجه اینطور نیست و متاسفانه ما هیچ وقت به طور اصولی و ریشه ای و حرفه ای آگاهی ها رو درک نمی کنیم. استاد قانون جذب میاد میگه: احساسات خوب اتفاقات خوب رو رقم میزنه و احساسات بد هم اتفاقات بد رو رقم میزنه. همین یک جمله سطحی رو ما برداشت می کنیم و از این لحظه به بعد لحظه لحظه زندگیمون با وسواس فکری پیش میره!

وای الآن انرژی ندارم یکم کسلم نکنه اتفاقات بد رو جذب کنم! وای الآن استرس دارم دیگه بد بخخخخت شدم چون به خاطر این استرس از فردا کلی اتفاق بد رخ میده! و … این همون خطا و تله فکری هست که باید نسبت بهش به آگاهی برسی و این خط فکری مخرب رو کنار بزاری.

ببین دوست گلم، احساسات منفی مانند دلشوره به طور علمی تمام تصمیمات و رفتار و اعمال ما رو تحت تاثیر مستقیم میزاره، درواقع دلشوره و نگرانی باعث میشه ما تصمیماتی و رفتاری رو بروز بدیم که خودمون با دستای خودمون اتفاقات بد بیشتری رو رقم بزنیم. علاوه بر علم فیزیک، علم متافیزیک هم میگه که احساسات بد فرکانس ناخواسته ها رو به جهان میفرسته و ناخواسته های بیشتری وارد زندگی ما میشه.

خب تا اینجا رو که احتمالا می دونی. اما آیا در لحظه این ها اتفاق میوفته؟ به هیچ وجه، همونطور که برای جذب اتفاقات خوب ما باید هفته ها و ماه ها احساسات خوب و مثبت رو داشته باشیم، طبیعتا باید هفته ها و ماه ها ما در احساسات منفی بمونیم تا اتفاقات منفی وارد زندگیمون بشه. پس این یعنی چی؟ این یعنی ما نتایج احساسات رو در لحظه نمی گیریم. بلکه تکاملی و با روند هست. پس ما فرصت داریم که در مسیر درست بیوفتیم.

دلخور شدن از دیگران

ما باید این رو بفهمیم که تحت هیچ شرایطی نمیشه که صد در صد و تمام عمرمون و تمام لحظاتمون رو غرق در انرژی و حال خوب باشیم. ما آدمیم، ممکنه بترسیم، ممکنه استرس بگیریم، ممکنه اصلا بی حال و کرخت بشیم، امااااااااا، تفاوت یک فرد حرفه ای و پخته با یک فرد معمولی چیه؟ فرقش اینه که اون آدم حرفه ای میدونه که مثلا الآن استرس رو داره تجربه می کنه و بعنوان یک انسان باید این احساس رو در حال حاظر بپذیره اما باید سعی کنه هرچه سریع تر ازش خارج بشه. لذا وقتی تو احساسی ناخوشآیند رو تجربه می کنی، باید در گام اول بپذیریش به عنوان بخشی از وجودت و بخشی از طبیعتت، در گام دوم هم باید با آرامش ازش گذر کنی و بهش غلبه کنی. با این کار تو نمیزاری احساس منفی قدرت بگیره و انقدر ادامه دار بشه تا اتفاقات بد رو برات رقم بزنه!

اما وقتی تو دچار خطای فکری استدلال هیجانی هستی، فکر می کنی چی میشه؟ نتیجه این میشه که تو وقتی حالت بده شروع میکنی به ترسیدن از حال بد و این یعنی تمرکزت رو روی حال بدت میزاری و استرس و حال بدت قدرت میگیره و شدت پیدا میکنه و این باعث میشه تو بیشتر بترسی و ترس بیشتر یعنی قدرت  و ثبات بیشتر برای اون حس منفی، و این چرخه به حدی ادامه دار میشه تا در نهایت جدی جدی اتفاقات بد هم رخ بده. علاوه بر اتفاقات بد، همچنین بعد از هر بار تجربه این روند، اعتماد به نفس و عزت نفست هم خدشه دار میشه.

پس اولین خطای فکری که باید کنار بزاری همینه که زندگیت و آیندت رو اینگونه بر مبنای احساسات و هیجاناتت پیشگویی نکنی و به جای این روند، بر احساسات و هیجانت تسلط پیدا کنی. تو باید بتونی با آرامش از هر احساس ناخوشایند و مخربی گذر کنی و همچنین باید بتونی احساسات خوب و مفید رو پرورش بدی. این قدرتی هست که یک فرد با عزت نفس در وجودش داره.

لب کلام، وقتی حالت بد میشه، این رو بدون که قرار نیست این حال بد یه دفعه تو رو آواره کنه، همچنین بدون که نباید باهاش بجنگی، بلکه باید بپذیریش و باهاش کنار بیای و بعنوان طبیعت خودت بهش احترام بزاری. و در این قدم باید با روش های موثری که بلدی از اون احساس خارج بشی و بری به سمت احساس مثبت و سازنده. تمام شد و رفت. این روندی هست که باید جایگزین این خطای فکری کنی.

ذهن خوانی و قضاوت

خطای فکری دوم، همین ذهن خوانی های بیخود و قضاوت های نا به جاست. درواقع شروع می کنی توی ذهنت برای خودت هزاران برداشت از طرف مقابل می کنی و حتی توهم می زنی که می تونی ذهنش رو بخونی! به عنوان مثال: جواب سلامم رو نداد، پس حتما از دستم ناراحته!. بعد حتی فراتر از این هم فکر می کنی و توی فکرت میگی آها شک ندارم سر فلان مسئله از دستم ناراحته و بعد بازهم فراتر میری و به این فکر می کنی که خب اون مسئله که تقصیر من نبود، یا نکنه تقسیر من بود؟! و و و همینطوری فکر توی فکر پیش میری تا جایی که سر از ناکجا آباد در میاری و در این ترافیک فکری هم خودت رو به فنا دادی و هم اون بنده خدا رو بی جهت کلی قضاوت کردی.

در نهایت هم متوجه میشی که اون بنده خدا اصلا منظوری نداشته و چون صدات رو نشنیده به سلامت پاسخ نداده!!! بعد همونجا تو به این فکر می کنی که عی بابا چقدر من برای خودم سناریو های مسخره چیدم و چقدر بی خود قضاوتش کردم …

پس این خطای فکری رو هم بشناس و آگاه باش نسبت به این افکار و ذهن خوانی های بی خوده که هیچ پایه و اساسی نداره. حتی اگر واقعا طرف مقابل منظوری هم داشته باشه باز هم تو نباید ذهن خوانی و قضاوت کنی. چون اینطور ذهنت رو تربیت می کنی که از صبح تا شب بی اساس به ذهن خوانی و قضاوت بپردازه و این روند یکی از ترمز های بزرگی هست که مانع رشد تو میشه.

یادمه زمانی با یکی از همکارها ارتباط خیلی نزدیک داشتم. یکبار به پیج اینستاگرامش پیام دادم و گفتم میخوام ببینمت اگر محبت کنی و یک بازه زمانی از وقتت رو در اختیار من قرار بدی ممنون میشم. بعد از چند ساعت دیدم که ادمین پیجش پاسخ داد که: استاد سرشون شلوغه و فعلا نمی تونن کسی رو ببینن!!!

به نظرت همون لحظه ذهن من چه واکنشی نشون داد؟ خب سریع شروع کرد به نشخوار فکری و قضاوت و ذهن خوانی! مثلا ذهنم گفت چقدددددر بی معرفته که حداقل خودشم جواب نداده و به کارمندش گفته جواب بده. اصلا چرا این کار رو کرد؟ خب مشخصه، چون میخواسته من رو دست به سر کنه!!! اصلا چرا نمیخواد دیگه من رو ببینه؟! نکنه سر فلان مسئله از دستم ناراحت شده ولی حالا توی رودروایسی مونده و میخواد غیرمستقیم دوستی رو به هم بزنه؟ و و و …

خلاصه در عرض یک دقیقه همینقدر ذهن من برای خودش برید و دوخت و ذهن خوانی کرد و قضاوت کرد و تا این حد پیش رفت. در نهایت من سریع با ابزار «ذهن آگاهی» بهش مسلط شدم و بهش گفتم تو بیخود می کنی که اصلا قضاوت می کنی. بابا تو چه می دونی اون بنده خدا الآن کجاست در جه حس و حالیه و اصلا الآن داره چه میکنه؟ بزار سر فرصت یه طوری با خودش حرف بزن مشخص میشه. دیگه این ذهن خوانی ها و قضاوت ها یعنی چی؟

خب دیگه فرداش باهاش تلفنی حرف زدم  و قرار گذاشتیم برای ملاقات و جریان هم از این قرار بود که اون کارمندش تازه اومده بود سر کار و نمی دونست که ایشون با من ارتباط صمیمی داره و فکر کرد من یه فرد غریبه ام، برای همین اونطور به من جواب داده بود. همونجا من از این که سریع جلوی چرندیات و قضاوت های ذهنم رو گرفته بودم حس خوبی به خودم پیدا کردم.

این مثال رو زدم که چی بگم؟ میخوام بگم قرار نیست تو ذهن خوانی نکنی یا قضاوت نکنی. اصلا مسئله این نیست دوست گلم، مسئله اینه که به این خطای فکری آگاه بشی و انقدر آگاهانه ترمزش رو بکشی تا به مرور ذهنت تربیت بشه اصلا ذهن خوانی نکنه و کسی رو قضاوت نکنه. پس هربار در این شرایط به جای ذهن خوانی، محترمانه و در کمال ادب از دیگران بخواه برات شفاف سازی کنن. مثل من که به رفیقم گفتم: پیام دادم و ادمینت این جواب رو داد و اون بنده خدا هم شفاف سازی کرد برام. خب دیگه، دومین خطای فکری، ذهن خوانی و قضاوت هست که باید آگاهانه کمرنگ تر و محوش کنی.

فکر کردن

پیشگویی های منفی

خطای فکری سوم، پیشگویی منفی هست. یعنی قبل از اقدام شروع میکنی به پیش بینی های منفی. قبل از این که اصلا اتفاقی بیوفته شروع میکنی به پیش بینی های منفی مثلا می خواهی امتحان رانندگی بدی، قبل از این که اصلا اقدامی کنی، شروع می کنی به منفی بافی که میدونم اگه برم رد میشم و … یا مثلا می خواهی به دنبال کار بگردی، قبل از جستجو شروع می کنی به پیشگویی های منفی و میگی ای بابا کار گیر من نمیاد آخه کی کار به من میده؟!

این پیشگویی ها و پیش بینی های منفی هم یکی از سمی ترین خطاهای فکری هست که باید بساطش رو جمع کنی بره پی کارش. ببین دوست گلم، آدمی که عزت نفس و اعتماد به نفس داغونی داشته باشه و آدمی که باور داره همه چیز اتفاقی و شانسکی رخ میده، اینطور شروع می کنه به پیش گویی های منفی. آدمی که عزت نفس نداره و همه چیز رو اتفاقی می بینه، در هر حالت و هر شرایطی خودش رو بازنده می بینه.

یعنی اصلا هنوز اقدامی نکرده، اما توی ذهنش باخت و شکست خودش رو به وضوح می بینه! و میدونی در نهایت چی میشه؟ این میشه که در واقعیت هم جدی جدی شکست میخوره  و همیشه یک بازنده هست. این یک قانونه که ما افکار و احساساتمون رو زندگی می کنیم. پس وقتی تو پیشگویی می کنی که در امتحان رد میشی، خب شک نکن که واقعا رد میشی! این یک حقیقته از بازیه زندگی …

پس از این لحظه این رو بفهم که زندگی اصول و قوانین و قاعده خودش رو داره و تو با یادگیری اون ها می تونی به نتایج برسی. به جای این که هی بگی من میدونم توی امتحان رانندگی قبول نمیشم، خب به جاش تمرینت رو بیشتر کن و بیشتر پشت فرمون بشین تا یاد بگیری و اعتماد به نفست رو هم تقویت کن تا در نهایت قبول بشی.

مثل این همه آدم که قبول شدن و میشن. همون کاری که تو پیش بینی می کنی نمی تونی انجامش بدی رو دقت کن ببین اینهمه آدم چطور دارن همون کار رو انجام میدن. اما تو به خاطر اعتماد به نفس و عزت نفس افتضاحی که داری توهم زدی ناتوانی و قربانی هستی. در حالی که حقیقت زندگیه تو کاملا فرق میکنه و تو داری توی توهمان خودت زندگی می کنی.

تو اعتماد به نفس و عزت نفست رو تقویت کن، توی کاری که میخوای انجامش بدی تمرین کن و دانش کافی رو کسب کن و انقدر تکرار کن تا حرفه ای بشی، اونوقت نتیجه به راحتی در دستان توست. پس این خطای فکری که همش پیش گویی های منفی می کنی رو هم کنار بزار و به جای پرورش این افکار بی خود، افکارت رو روی تمرین و تکرار و تقویت شخصیت خودت معطوف کن.

اصلا هیچ میدونی چرا اینطور پیشگویی های منفی می کنی؟ چون می خواهی به خودت ثابت کنی که تو ضعیف و ناتوان و بد شانسی!!! شاید خنده دار به نظر برسه اما افرادی که عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی دارن، به طور ناخود آگاه نه تنها به رشد عزت نفس خودشون کمکی نمی کنن، بلکه در هر شرایطی به دنبال فرصت می گردن تا مهر تایید بزنن به ناتوانی و ضعیف بودن خودشون.

یعنی اصلا منتظرن شکست بخورن، تا با افتخار بگن دییییدییییی گفتممممم؟ من گفتم نمی توووونم بفرما اینم از این. حقیقت اینجاست که این بازیه ناخود آگاه افراده بدون این که خودشون نسبت به این رفتار ها آگاه باشن. درواقع ناخودآگاه اون ها به دنبال فرصتی برای تایید باور های درون خودشه. این باور که من بد شانسم، من ناتوانم، من نمی تونم و … تمام این باور ها باید مهر تایید بخوره، به همین جهت ناخودآگاه پیشاپیش تو رو به استقبال شکست می بره تا این باور ها رو قوی تر کنه! پس این تو هستی که این روند رو کات کنی یا همچنان بر مبنای این سیستم ناخودآگاهت پیش بری …

برچسب زدن

خطای فکری چهارم، برچسب زدن به خود هست که اتفاقا یکی از ترمز های مخرب و مهمی هست که باید ازش خلاص بشی. کسی که عزت نفس نداره دائما به خودش برچسب های منفی میزنه. مثلا: من بی اراده هستم، من بدشانسم، من زشتم، من فلانم، من بهمانم و … درواقع مهم نیست که تو این ها رو به زبون میاری یا نه، این ها حتی اگر محدود به فکر هم باشه به شدت مخربه. کافیه تو روزی پنج بار به این فکر کنی که من بی اراده هستم. در نهایت چی میشه؟ همین میشه که تو در واقعیت هم بی اراده و تنبل میشی. به همین راحتی تو تنها یا برچسب زدن به خودت، یک خصلت منفی رو به شخصیتت اضافه کردی.

مقاله ای بی نظیر با عنوان: «چرا تغییر و تحول سخت است؟» در سایت گلوف منتشر شده که در این مقاله من به طور موشکافانه تر به همین ماجرای برچسب زدن پرداختم و حتما پیشنهاد می کنم در رابطه با این خطای فکری این مقاله ارزشمند رو هم مطالعه کنی تا بفهمی که چرا هرچی تلاش می کنی نتیجه خاصی نمیگیری و تغییر چشمگیری حاصل نمیشه. پس خطای فکری چهارم، زدن برچسب های منفی به خود هست که بعد از مطالعه همین مقاله ارزشمند یاد میگیری از این خطای فکری هم رها بشی.

خستگی

نادیده گرفتن جنبه های مثبت

آخرین خطای فکری که در این مقاله بهش می پردازم، همین هست که تمام نکات مثبت و نقاط قوت خودت رو یا نادیده می گیری و یا اگر ببینی هم کاملا اون ها رو بی ارزش تلقی می کنی. مثلا میگی: این کار رو همه می تونن انجام بدن، یا این که کار مهمی نیست و … درواقع توانایی ها و استعداد ها و نقاط قوت خودت رو کاملا سطحی و بی ارزش می بینی و در حدی اینگونه رفتار می کنی که حتی اگر ازت تعریف کنن هم فکر می کنی دارن مسخرت می کنن!

پس این خطای فکری رو هم بشناس و دیگه جنبه های مثبت و توانایی های خودت رو بی ارزش جلوه نده. کسی که اعتماد به نفس و عزت نفس داره، در کنار شناخت نقاط قابل رشد، کاملا به توانایی ها و نکات مثبت خودش هم اشراف داره و بابت اونها به خودش افتخار می کنه و اون ها رو بخشی از ارزش های اصلی خودش می دونه. با مطالعه مقاله «کشف نقاط قوت و نکات مثبت فردی» می تونی به شناخت فوق العاده ای نسبت به تمام نقاط قوت خودت برسی و به اونها ارزش و اعتبار بدی و از این خطای فکری مخرب هم خلاص بشی.

5 خطای فکری که باید آنها را بشناسید | کلام آخر

مقاله ای با عنوان «5 رفتار مخرب عزت نفس را بشناس» بر روی سایت گلوف منتشر شده که در این مقاله به رفتار های مخرب عزت نفس پرداخته شده و با مطالعه اون مقاله هم می تونی در کنار رهایی از خطاهای فکری، به رهایی از خطاهای رفتاری هم بپردازی و به طور تصاعدی رشد کنی. خب دیگه حرفی نمی مونه. تا جایی که مقدور بود من به این 5 خطای فکری پرداختم و اگر حس می کنی برای برخی از این افکار لازمه اطلاعات بیشتری کسب کنی، من پیشنهاد می کنم از محتوای آموزشی سایت گلوف استفاده کنی …

 

برات آرزوی بهترین ها رو دارم.

ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

احتمالا بعد از مطالعه عنوان این مقاله تصور کردی که من قراره بهت یاد بدم چطور برای رابطه عاطفی بهترین فرد رو جذب کنی! اما خب باید خدمتت عرض کنم که اشتباه تصور کردی، و اینجا قراره من بهت یاد بدم که چطور بهترین وجه شخصیتی افراد رو در روابط جذب کنی. حالا حتما باز هم کمی گیج هستی و دقیق نمی دونی موضوع این مقاله چیه! خب طوری نیست، هرچی جلو تر بریم موضوع برات شفاف تر میشه.

جذب بهترین وجه شخصیتی دیگران در روابط

خیلی از بچه ها بارها از من پرسیدن که چرا بدترین رفتار رو از سوی دیگران در روابط جذب می کنن. و چیزی که بیشتر جای تعجب داره اینه که همون فردی که با ما بدرفتاری می کنه، با همه رفتارش عالیه اما به ما که میرسه کلا بدترین رفتار رو از خودش بروز میده. یا همون آدمی که در برابر همه دست و دل بازه، اما به من که میرسه میشه خسیس ترین آدم روی کره زمین. یا آدمی که با عالم و خاتم مهربونه، به من که میرسه میشه عصبی ترین آدم، و کلی مثال دیگه. حالا این تجربه می تونه در رابطه عاطفی باشه یا در روابط اجتماعی. به هر صورت دغدغه خیلی از افراد در روابط همینه و من در این مقاله قراره به همین مسئله بپردازم و در نهایت هم قراره در کنار هم یاد بگیریم که بهترین وجه رفتاری و شخصیتی افراد رو در روابط جذب کنیم. خب دیگه، با توجه به این توضیحات فکر می کنم حالا موضوع مقاله کاملا برات شفاف شده باشه. پس بزن بریم سروقت اصل مطلب …

ما همه ویژگی ها را در شخصیت خود داریم!

راستش رو بخواهی، باید اینجا صادقانه بگم که همه ویژگی ها در وجود همه آدم ها هست. حتی خوده من! من درحالی که مهربون ترین آدم هستم، این قابلیت رو دارم که عصبی ترین آدم هم باشم! درحالی که دست و دل باز تر از خودم وجود نداره، اما می تونم خسیس ترین هم باشم، من درحالی که برای یک نفر بی منت و عاشقانه ساعت ها وقت و انرژی میزارم، همچنین در برابر یک نفر هم کاملا سرد برخورد می کنم و اصلا تمایلی به معاشرت ندارم.

پس نه تنها من، بلکه همه ما و همه آدم ها، تمام ویژگی های شخصیتی رو در وجود خودمون داریم. البته که برخی افراد یک سری ویژگی ها رو کاملا شفاف و نمایان در وجودشون دارن، مثلا یک نفر ممکنه کلا آدم عصبی باشه و حتی با خانواده خودشم دائما در جنگ و دعوا باشه و خشم یکی از خصلت های بارز اون فرده. اما از این خصلت های واضح که بگذریم، مابقی ویژگی ها ام در وجود افراد هست، منتهی در شرایط مختلف این خصلت ها برانگیخته میشه.

به بیانی ساده تر، باید خدمتت عرض کنم که افراد در برابر تو مثل آینه هستند و دقیقا چیزی مطابق با درون تو رو ارائه میدن. واقعا تا حالا برات این سوال پیش نیومده که چرا فلانی که با همه خوش اخلاقه ولی با من انقدر بد برخورد می کنه؟ اگر سطحی و بیخود به قضیه فکر کنی، حتما می خواهی بگی که خب اون آدم بی شعوریه و لیاقت من رو نداره و … اما خودت هم می دونی بحث این چیز ها نیست، چون اگر واقعا بیشعوره پس چرا با عالم و خاتم خوش برخورده غیر از تو؟!

لب کلام، آدم ها دقیقا همون وجهی از شخصیتشون رو برای ما به نمایش میزارن که کاملا با درون ما هماهنگ باشه! پس اگر فلانی برای همه دست و دل بازه اما در برابر تو خسیس میشه، این یعنی اون آدم خسیس نیست. چون اگر خساست ویژگی بارز اون آدم بود طبیعتا در برابر همه خساست به خرج میداد. اما خب پیش همه دست و دل بازه اما در برابر تو خسیس میشه. این یعنی چی؟ یعنی یه چیزی درون تو خساست رو در وجود اون آدم برانگیخته می کنه. حالا این خسیس بودن یه مثاله که به ذهنم اومده و ما آدم ها صدها و هزاران ویژگی رفتاری مثبت و منفی داریم که میشه بعنوان مثال بهشون پرداخت. پس در این مبحث هر ویژگی شخصیتی دیگری می تونه جای خساست باشه.

حالا در رابطه با این مسئله که ما باید عزت نفس و اعتماد به نفس رو در وجودمون تقویت کنیم، در این رابطه هم که آموزش های زیادی روی سایت گلوف منتشر شده که می تونی ازشون بهره مند بشی. اما در همین مقاله دو راهکار بی نظیر  و ساده می خوام بهت بدم که تو بهتریییین وجه رو در شخصیت افراد برانگیخته کنی و کاری کنی که آدم ها بهترین نوع شخصیت خودشون رو در مقابلت بروز بدن.

این دو راهکار رو خوده من انجام دادم و همواره میدم و به طرز شگفت انگیزی در رابطه با هر آدمی بهترین رفتار و شخصیت اون فرد رو جذب می کنم. خداشاهده حتی بارها شده یک نفر با همه بدرفتاری کرده و همه ازش شاکی بودن، اما به من که رسیده شده بهترین و مهربون ترین  و صادق ترین آدم! پس اگر توام مشتاقی چنین تغییر بزرگی رو در روابط عاطفی و اجتماعی خودت رقم بزنی، در ادامه مقاله همراه من باش تا این دو راهکار رو با هم یاد بگیریم.

رفتار در روابط

نکات مثبت و نقاط قوت خودت را ببین

بسیااااار خوب، اولین کار اینه که نکات مثبت و نقاط قوت خودت رو کشف کنی و به اون ها دقت کنی و بهشون اعتبار بدی و تقویتشون کنی. در مقاله «کشف نقاط قوت و نکات مثبت فردی» من بهت یاد دادم که چطور نکات مثبت خودت رو کشف کنی. پس حتما برای اون مقاله ارزشمند هم وقت بزار تا یاد بگیری نقاط قوت خودت رو کشف کنی.

حالا چرا بعنوان اولین راهکار به این کار اشاره کردم؟ خب ببین دوست گلم، وقتی تو آدمی هستی که تمام توجه و تمرکزت بر روی نقاط ضعف خودته، چطور انتظار داری دیگران از بیرون نقاط قوت تو رو ببینن؟ ما دائما داریم میگیم آدم ها آینه مقابل تو هستن و آدم ها همون دیدگاهی رو نسبت به تو دارن که تو خودت نسبت به خودت داری. حالا با این تفاسیر وقتی تو تمام توجه و تمام تمرکزت بر روی ضعف ها و خلاء های درونیت هست، طبیعتا دیگران هم تمام توجهشون به نقاط ضعف تو معطوف میشه و در نهایت احساس بدی نسبت به تو پیدا می کنن، وقتی هم احساس بد و پالس منفی رو از جانب تو دریافت کنن، ناخودآگاه رفتارشون با تو نامناسب میشه.

اما وقتی عزت نفس و اعتماد به نفس بالایی داشته باشی، وقتی به نقاط قوت و نکات مثبت خودت اشراف کامل داشته باشی و اون ها رو معتبر بشمری و بابت بودنشون به خودت افتخار کنی، در نهایت ناخودآگاه دیگران هم همچنین دیدگاهی نسبت بهت پیدا می کنن و از نظر دیگران تو یک آدم بسیار ارزشمند و دوست داشتنی به نظر میرسی، و همین روند باعث میشه که اون ها بهترین رفتار و شخصیت خودشون رو در مقال تو به نمایش بزارن. پس اولین و مهم ترین کار اینه که نقاط قوت و نکات مثبت خودت رو کشف کنی و به اون ها ارزش و اعتبار و توجه بدی تا این تجربه ای که گفتیم حاصل بشه. خب این از اولین راهکار. حالا بریم سراغ راهکار دوم …

نکات مثبت و نقاط قوت دیگران را ببین

یکی از اصلی ترین قوانین جهان هستی، قانون توجه هست. این قانون میگه تو به هر چیزی که توجه کنی، در زندگیت گسترش پیدا می کنه و در این مسئله هم ذره ای شک و تردید وجود نداره. چون خوده من هم در طول تمام عمرم این قانون رو با گوشت و پوست و استخونم لمس کردم. درواقع به هر چیزی که توجه کردم، از همون جنس اتفاقات و تجربیات در زندگیم گسترش پیدا کرد.

ببین رفیق جان، وقتی تمام توجه و تمرکز تو بر روی نکات منفی طرف مقابل هست، پس بدون شک این قانون کار خودش رو میکنه و اتفاقی که میوفته اینه که طرف مقابل همون رفتار منفی رو بیشتر در برابر تو بروز میده! اگر تمام دغدغه تو اینه که چرا فلانی همش به من دروغ میگه، خب من بهت قول شرف میدم که هر روز با شدت بیشتری بهت دروغ میگه و درصد دروغ گوییش بیشتر میشه. اگر دائما میگی چرا فلانی توی رابطه به من توجهی نمی کنه، پس من بهت قول شرف میدم با این روند هر روز بی توجهی اون آدم نسبت به تو بیشتر و شدید تر میشه. همونطور که گفتم این یک قانونه و ردخور نداره.

ما عادت کردیم تا با کسی در اولین ملاقات برخورد می کنیم، ناخودآگاه به دنبال عیب و ایراد در طرف مقابل می گردیم. کلا متخصص پیدا کردن زشتی ها و کم و کاستی ها هستیم. پس محض رضای خدا اگر به دنبال روابط بی نظیر و رویایی هستی، از این لحظه به بعد دیگه آگاهانه تلاش کن در وجود افراد به دنبال نقاط قوت و نکات مثبت بگردی و زیبایی های درونشون رو استخراج کن و بهشون توجه کن یا حتی به خودشون هم بگو و بابت اون نقطه قوت تحسینشون کن.

تو باید بدونی که صفر و صد معنایی نداره و هیچ آدمی نیست که بی نقص و کامل باشه و هیچ آدمی هم نیست که کاملا بد باشه. در این دنیا هر آدمی نقاط قوت و نکات مثبتی داره، و همچنین نکات منفی و خلاء هایی هم داره. حالا این من و تو هستیم که انتخاب می کنیم به کدوم وجه از وجود طرف مقابل توجه کنیم و اون رو برانگیخته کنیم.

من همونطور که گفتم بارها و بارها شده افرادی بودن که از دید دیگران افراد خوبی نبودن اما به محض معاشرت با من تبدیل شدن به فرشته! خب اون آدم که همون آدمه، این من بودم که ذره بینم رو گذاشتم روی وجه مثبت شخصیت اون آدم و اون شخصیتش رو برانگیخته کردم.

پس دومین راهکار همینه که تو با ذره بین توجهت به دنبال زیبایی ها، توانایی ها و نکات مثبت در وجود افراد باشی، زشتی و ضعف ها رو همه بلدن پیدا کنن، اگر به دنبال نتیجه خاص و بی نظیر در روابط هستی، پس تو متفاوت پیش برو و از قانون توجه ابزاری بساز برای این که روابط رویایی رو برای خودت رقم بزنی.

در این باره هم می تونی مقاله بی نظیر با عنوان «چگونه از دیگران تعریف کنیم؟» را در سایت گلوف مطالعه کنی. در این مقاله من بهت یاد دام که چطور نکات مثبت افراد رو کشف کنی و چطور ازشون تعریف کنی تا بهترین وجه رفتاری و شخصیتی افراد رو برانگیخته کنی و به روابط رویایی برسی.

احترام در روابط

2 راهکار برای جذب بهترین شخصیت | کلام آخر

خیلی خوب، دیگه گفتنی ها گفته شد و حرف خاصی برای کلام آخر باقی نمونده، فقط طبق معمول باید تاکید کنم که از تمام وجودت برای تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس خودت وقت و انرژی بزاری تا نه تنها در روابط، بلکه در تمام جنبه های زندگیت به شرایط و نتایج بی نظیر برسی. امیدوارم این مقاله رو دقیق و صبورانه تا انتها مطالعه کرده باشی و همچنین امیدوارم که تک تک کلماتش رو جامعه عمل بپوشونی تا به نتایج دست پیدا کنی.

 

ارادتمند و دوستدار تو، ابراهیم شجاعی

همیشه اکثر افراد در مشاوره ها اعتراف می کنن که قبل از ورود به مشاوره با من، به هر دری زدن که عزت نفس و اعتماد به نفسشون رو تقویت کنن اما تمام تلاش هاشون بی فایده بوده. درواقع یک فرد، آگاه میشه که اعتماد به نفس و عزت نفس نداره، اما به جای این که در مسیر درست گام برداره، شروع می کنه هر کاری که خودش فکر می کنه درسته رو انجام میده تا به نتیجه برسه و خب طبیعتا این روند هم نتیجه ای نداره و حتی ممکنه فرد بعد از مدتی سرخورده تر بشه.

به عنوان مثال آدم ها وقتی متوجه میشن که عزت نفس ندارن و مورد احترام اطرافیان نیستند، شروع می کنن به ایجاد تغییرات بیرونی مثل عمل های زیبایی، خرید لوازم گرون قیمت و یا کسب نتایج متفاوت تا بلکه مورد توجه و مورد احترام قرار بگیرند، و در نهایت همونطور که گفتم تمام این کارها ام نتیجه ای رو به همراه نداره و این افراد بدتر سرخورده و ناومید میشن، و در نهایت متوجه میشن که باید وارد مشاوره با من بشن و یا این که وارد دوره های آموزشی بشن تا به طور حرفه ای و اصولی عزت نفس و اعتماد به نفس خودشون رو مرتفع کنن.

چه کنیم تا دیگران به ما احترام بگذارند؟

به عنوان مثال زمانی که من مشاوره می دادم، خانمی وارد مشاوره با من شد و دقیقا قبل از مشاوره با من همین روند رو پیش گرفته بود. یعنی به خاطر عدم عزت نفس و اعتماد به نفس آسیب های زیادی رو در زندگی متحمل شده بود و بعد از این که متوجه شد اعتماد به نفسش پایینه، با این تصور کنه نتایج و عوامل بیرونی اعتماد به نفسش رو بالا می برن، اقدام به تغیر عوامل بیرونی کرده بود.

مثلا بارها اقدام به عمل زیبایی کرده بود، ماشین شاسی بلند خریده بود، گوشی چند ده میلیونی خریده بود، دکوراسیون منزلش رو گرون قیمت چیده بود، کلی طلا و جواهر خریده بود، حتی تلاش کرده بود و در حیطه کاری خودش ترفیع شغلی گرفته بود تا بلکه به همین واسطه مورد احترام قرار بگیره، اما تمام این تغییرات به گفته خودش ذره ای نتیجه بخش نبودن و متوجه شده بود که ریشه این مسئله از جای دیگه آب می خوره.

فکر کنم با همین مثال و توضیحات مقدمه، تا حدودی متوجه شدی که من دارم راجع به چی حرف میزنم. ببین دوست گلم، اگر تو در حال مطالعه این مقاله هستی به احتمال خیلی زیاد احترام کافی رو از جانب دیگران دریافت نمی کنی یا شاید هم دریافت می کنی اما دلت میخواد این احترام خیلی بیشتر گسترش پیدا کنه. به هر صورت این سوال اینجا مطرجه که چرا ما از جانب دیگران ارزشمند و محترم شمرده نمی شیم؟ خب طبق معمول اولین پاسخی که به ذهنمون میرسه اینه که حتما چون من پولدار نیستم، چون زیبایی ظاهری کافی ندارم، چون فلان جایگاه اجتماعی رو ندارم و … بنا به این دلایل مردم به من احترام نمیزارن! دقیقا مثل همین بنده خدایی که توی مشاوره با من بود و کلی آدم دیگه که در مشاوره با من همین نگرش رو داشتن و با همین نگرش هم هرررچی تلاش کردن به جایی نرسیدن.

پس اگر توام اینگونه فکر می کنی، باید خدمتت عزض کنم که سخت در اشتباهی و اصلا از این خبر ها نیست. آدم های زیادی رو من دیدم که کلا چهره خودشون رو با عمل های زیبایی تغییر دادن! همچنین با تلاش به موفقیت های چشمگیری رسیدن و پولدار شدن و صاحب جایگاه اجتماعی بالایی شدن، اما با وجود کسب بزرگترین نتایج و با وجود رقم زدن تغییرات بزرگ اینچنینی، اما باز هم مورد عزت و احترام کافی قرار نگرفتن!

من افراد ثروتمندی رو می شناسم که عزت نفس و اعتماد به نفس ندارن و روابطشون داغونه، من افرادی رو می شناسم که حتی صاحب بیزینس های بزرگ هستند اما عزت نفس و اعتماد به نفس لازمه رو در روابط ندارن، من افرادی رو می شناسم که در حد بین المللی زیبا و خوش تیپ هستند امااااااا عزت نفس و اعتماد به نفس ندارن. پس تمام این چیز هایی که تو ملاکِ عزت و احترام می دونی کاملا اشتباه هستند و عزت و احترام و ارزش رو این ها به تنهایی برای تو به ارمغان نمیارن.

حالا حتما فکر می کنی من کاملا دارم صفر و صدی به مسئله نگاه می کنم و مثلا میگم که پول و موقعیت اجتماعی و زیبایی و غیره اصصصصلا به درد نمیخوره!!! درحالی که من اصلا چنین دیدگاهی ندارم و اصلا بحث اعتبار این نتایج و دست آورد ها نیست. ارزش و اعتبار این ها که سرجاشه، بحث اینه که ارزش و عزت و احترام حقیقی رو این ها به تنهایی برای ما به ارمغان نمیارن و عزت و ارزش حقیقی ما ریشه هاش در جای دیگست. حالا متوجه منظورم شدی؟

دریافت احترام از دیگران

ریشه ارزش و احترام در کجاست؟

حالا واقعا ریشه ارزش و احترام در کجاست؟ اگر پول و زیبایی و موقعیت اجتماعی و فلان رابطه و … برای ما ارزش و احترام رو به ارمغان نمیاره، پس ما کجا باید به دنبال ارزش و احترام باشیم و چگونه اون رو به دست بیاریم؟ خب کاملا مشخصه، در وجود خودت! بزار یه مثال کاملا واضح برات بزنم، یک سیب زمینی رو هررررکار کنی باز هم سیب زمینیه! یعنی حتی اگر آرایشش کنی و دورش طلا و جواهرات بپیچی، در نهایت باز هم سیب زمینیه و حتی اگر ارزشی هم براش قائل بشن، اون ارزش برای خودش نیست و برای طلا و جواهرات دورشه که بهش اهمیت میدن! اما یک الماس حتی اگر در فاضلاب هم بیوفته باز هم الماسه و ذره ای از ارزش و اعتبارش کاسته نمیشه! این مثال یکم رک بود اما خب به نظرم لازم بود تا تو این مسئله رو درک کنی.

ببین دوست ارزشمندم، تو همون الماسی هستی که به ارزش های درونی خودت پی نبردی و فکر می کنی تکه سنگی بی ارزشی که با بزک دوزک ها و عوامل بیرونی باید به ارزش های خودت اضافه کنی، درحالی که تو خوده خوده ارزشی و اصلا معیار تعیینِ ارزش تو هستی!!! یک فردی که عزت نفس و اعتماد به نفس کافی نداره دقیقا به همین مسئله آگاه نیست و به ارزش و لیاقت و جایگاه والای خودش آگاه نشده.

وقتی تو خودت معتقدی از درون چیزی برای ارائه نداری و ارزش و اعتبار خاصی نداری و معتقدی که پول و ماشین و طلا و جواهرات و فلان رابطه و تیپ و استایل و موقعیت شغلیت برای تو ارزش میارن، فکر می کنی نتیجه این نگرش نتیجه چی میشه؟ نتیجه این میشه که همچنان مورد عزت و احترام واقع نمیشی، حتی اگر کسی هم بهت احترام بزاره کاملا کاذبه و مردم فقط به خاطر پول و جایگاهت بهت احترام میزارن نه به خودت. خب چی بدتر از این که دیگران من رو برای خودم نخوان و به پول و موقعیت و جایگاه من احترام بزارن؟!

موفقیت ضامن عزت نفس نیست! عوامل و نتایج بیرونی ضامن عزت نفس نیستند. تو باید این رو درک کنی در اعماق وجود خودت به دنبال ارزش ها باشی و این رو من در سایت آکادمی گلوف چه در آموزش های رایگان و چه در دوره ها به طور مفصل آموزش دادم و همچنان هم میدم.

تو می خواهی نهایت احترام و ارزش رو از جانب دیگران دریافت کنی؟ پس بسم الله … خودت اولین نفری باش که ارزش هات رو می بینی و خودت اولین نفری باش که به خودت احترام میزاری. سوای از این که الآن پول داری یا نه، لباس های گرون به تنت داری یا نه، موقعیت مهمی داری یا نه و سوای از تمام این عوامل و نتایج بیرونی، همین الآن در هر شرایطی که هستی همواره به ارزش های درونیت پی ببر و بفهم که چرا به تو میگن اشرف مخلوقات. تک تک ارزش های درونیت رو کشف کن و احساس لیاقت و ارزشمندی رو در وجودت تقویت کن و این رو بدون که چه اون نتایج باشن چه نباشن، تو به خودیه خود ارزشمند و مهم و لایق هستی. پس تو اولین نفری باید باشی که به خودت احترام میزاری و خودت رو جدی می گیری.

من در ابتدای مسیر خودشناسی، دقیقا همینطور بودم و نه یک ریال پول داشتم و نه جایگاه اجتماعی خاصی داشتم و نه حتی ظاهر خیلی مدلینگی داشتم و کلا هیچی. یعنی عاری از عوامل بیرونی بودم و فقط خودم بودم و یک دست لباس معمولی. اما همونجا تو همون شرایط شروع کردم پرقدرت روی خودم کار کردم و آگاه شدم که ارزش های من درونیه و من باید این ارزش های درونی رو گسترش بدم و برای خودم نهایت ارزش و احترام رو قائل شدم و خودم رو جدی گرفتم، و می گفتم اگر قراره کسی به من احترام بزاره باید همین الآن بزاره. احترامی که فقط به خاطر پول و جایگاه من باشه پس میخوام صد سال سیاه اصلا نباشه! من همین الآن ارزشمند و محترم هستم پس خودم در گام اول به خودم احترام میزارم و خودم با خودم رفیق شدم و جوری با خودم برخورد می کردم که انگار رئیس جمهوری چیزی هستم!

خب نتیجه این روند چی شد؟ همین شد که به لطف خدا حالا من به این حد از محبوبیت و عزت و احترام رسیدم و البته که تازه اول مسیرم. چه اون موقع که هیچ چیزی نداشتم و چه حالا که به لطف خدا به چنین نتایجی رسیدم، من مورد عزت و احترام قرار گرفتم و می گیرم، چوووون در گام اول خودم چنین رفتاری رو با خودم داشتم. همون زمانی که غیر از پدر و مادرم کسی منو نمی شناخت، من خودم اولین نفری بودم که برای ابراهیم شجاعی ارزش و احترام قائل شدم.

نتایج و عوامل بیرونی چقدر مهم هستند؟

خب جالا من انقدر از این صحبت کردم که نتایج و عوامل بیرونی ارزش و اعبار واقعی رو برای ما به ارمغان نمیارن، اما بهتره اینجا به جایگاه این ها ام بپردازیم و ببینیم نتایج، موفقیت ها و عوامل بیرونی چقدر تاثیر گذار هستند. ببین رفیق جان، نتایج و عوامل بیرونی ارزش و اعبار اصلی ما رو رقم نمیزنن، اما به ارزش و اعتبار ما اضافه می کنن.

بزار یک مثال برات بزنم. این مثال رو من همیشه در این باره برای افراد میزنم  و اینجا هم میخوام برای تو بنویسمش. بسیار خب، یک کامپیوتر رو در نظر بگیر. این کامپیوتر به خودی خود ارزشمنده و اعبار داره. درسته؟ حالا این کامپیوتر اگر یک جفت اسپیکر گرون قیمت هم داشته باشه طبیعتا ارزش اون کامپیوتر بالاتر میره. امااااا اگر اون اسپیکر نباشه چیزی از ارزش واقعی کامپیوتر کم نمیشه. به بیانی ساده تر، لوازم جانبی بیشتر و با کیفیت تر به ارزش های کامپیوتر اضافه می کنن اما نبود اون لوازم، کل ارزش کامپیوتر رو از بین نمیبره و کامپیوتر همچنان ارزشمنده.

این دقیقا حکایت ما و نتایج ماست، ثروت، ارزش و اعتبار بسیار بیشتری رو به ارزش تو اضافه می کنه، اما نبوده ثروت باعث نابودی کل ارزش های تو نمیشه. داشتن شغل و جایگاه بالا طبیعتا خیلی خیلی ارزش تو رو بالاتر می بره اما اگر تو جایگاه مهمی نداشته باشی این به این معنا نیست که کلا بی ارزشی! داشتن تیپ و استایل گرون قیمت هم به ارزش های تو اضافه می کنه اما نپوشیدن لباس های گرون به معنای بی ارزش بودن تو نیست.

پس ارزشِ ریشه ای و حقیقی در وجود تو نهفته و اصلا این نتایج و عوامل زمانی تو رو به سعادت و ارزش های حقیقی بیشتر می رسونن که تو در گام اول به ارزش و اعبار اصلی خودت پی ببری. چون درغیر اینصورت حتی اگر این نتایج حاصل هم بشه باز هم بی فایدست. مثل همون فردی که در مشاوره با من بود و مثالش رو زدم برات. ایشون هم شغل مهمی داشت و هم ثروتمند بود و هم تیپ و ظاهر خفنی رو برای خودش رقم زده بود، اماااااا همچنان عزت نفس و اعتماد به نفس درب و داغونی داشت و از سوی دیگران ارزش و احترام خاصی رو دریافت نمی کرد، و اگر کسی هم بهش اهمیت میداد فقط به خاطر پول و جایگاهش بود نه خودش.

احترام در روابط

چرا هیچ وقت احترام دریافت نمی کنم؟ | کلام آخر

لب کلام، عزت نفس یعنی پی بردن به ارزش های درونی و حقیقی و گسترش دادن اون ها. اگر تو در همین شرایطی که هستی بتونی به ارزش های حقیقی خودت پی ببری، در نهایت هر نتیجه یا دستاورد بیرونی که کسب می کنی هم به ارزش و اعتبار تو اضافه می کنه و درواقع این دست آورد های بیرونی مثل عوامل جانبی هستند که به ارزش اصلی تو ارزشی رو اضافه می کنن.

لذا اگر تو به ارزش های درونی خودت آگاه نشی و فقط بخواهی به تنهایی با این عوامل بیرونی برای خودت ارزش و اعتبار و احترام بخری، پس زهی خیال باطل. چرا؟ چون تو خودت هم در این حالت باور داری که دو ریال ارزش نداری و با این دارایی ها و عوامل بیرونی باید مورد توجه قرار بگیری. پس در این حالت هم اگر حتی به نتایج برسی و حتی اگر کسی هم بهت اهمیت بده و یا احترامی بزاره، پس اون داره به دارایی و جایگاهت احترام میزاره نه به حضور خودت.

یادت باشه حضور تو باید ارزشمند باشه. وقتی حضورت ارزشمند باشه مردم عاشق و شیفته خودت هستن نه نتایج و دارایی هات. حالا این که چطور عزت نفس و اعتماد به نفست رو تقویت کنی و این که چطور به ارزش های درونیت پی ببری بحثش مفصله و باید برای آموزش های سایت آکادمی گلوف وقت و انرژی بزاری و می تونی وارد دوره ها هم بشی.

احترام واقعی از سوی دیگران، حاصل احترام واقعی از جانب خودت هست. هروقت تو خودت رو محترم شمردی، متقابلا دیگران هم تو رو محترم می شمرن. هروقت تو خودت رو ارزشمند شمردی، متقابلا دیگران هم برات ارزش قائل میشن. ببین رفیق جان، تو خودت وقتی باور داری که مثلا پول برای تو ارزش و احترام میاره، پس دیگه چه انتظاری داری که دیگران تو رو به خاطر خودت بخوان؟؟؟!!! من خودم ارزشی توی خودم نمی بینم و پوچم اما چون پولدارم شما منو واسه خودم بخواین!!! این واقعا مسخرست …

خب تو با این باور حتی اگر پولدار هم بشی، دیگران به پولت احترام میزارن نه خودت. آخه نمیشه که تو خودت باور داشته باشی پولت تعیین کننده ارزش و اعتبارته بعد توقع داشته باشی دیگران تو رو به خاطر خودت بخوان. تو خودت رسما تماااااام ارزش و اعتبار و عزت و احترامت رو گره زدی به پول، خوده تو به شخصه ارزش خاصی رو درونت نمی بینی، بعد انتظارز داری مردم ببینن؟ واقعا جالبه!

پس تو به خودیه خود ارزشمند و معتبر و قابل احترامی و اگر نتیجه ای کسب کنی، اگر رشد کنی، اگر جایگاه شغلی و اجتماعی بهتری به دست بیاری، اگر تیپ و ظاهر بهتری رو برای خودت رقم بزنی، تمام این ها باید مثل همون لوازم جانبی کامپیوتر باشن که به ارزش و اعتبار تو اضافه می کنن نه این که کل ارزش تو رو رقم بزنن.

آدمی که تمام ارزش و اعتبارش رو پولش تشکیل داده، پس تا وقتی پول داره ارزش کاذب داره و پولش که نباشه اون اندازه یه سیب زمینی هم دیگه ارزش و اعتبار نداره! انصافا همون مثالی که از سیب زمینی و الماس در اواسط مقاله برات زدم خیلی حق مطلب رو ادا کرد پس جدی بگیرش.

چطوری جدی بگیری؟ اینطور که در زمینه عزت نفس و اعتماد به نفس برای آموزش های آکادمی گلوف وقت و انرژی بزاری و آگاهی کسب کنی و اگر تمرینی بهت دادم انجام بدی و ارزش هات رو ریشه ای و درونی بسازی بیاری بالا تا در هررر شرایطی ملت عاشق و شیفته ات بشن.

همونطور که من ساختمش. من گفتم که زمانی خداشاهده یک یک ریالی هم توی جیبم نبود، زمانی حتی ظاهر و تیپ الآن رو نداشتم و حتی شغل مهمی ام نداشتم، اما با شناخت ارزش های درونی و با تقویت احساس لیاقت و ارزشمندی و با تقویت عزت نفس کاری کردم که مردم عاشق و شیفته من شدن. من اینجا از خودم تعریف نمی کنم، هرچند که تعریف از خود اگر به جا و واقعی باشه خیلی ام خوبه. اما نیت من از بیان این حرف ها اینه که بفهمی یک الگو و کسی که نتیجه توی دستشه برات این مقاله رو نوشته.

دوره های بی نظیری که روی سایت در اختیارته و مقالات و آموزش های میلیونی هم که به عنوان هدیه به صورت رایگان منتشر شده و میشه. پس سفر به درون کن و ارزش و اعتبار و الماس های درونیت رو کشف کن تا به عزت و احترام و ارزش و اعتبار واقعی برسی. نه عزت و احترامی که گره خورده به عوامل بیرونی.

چه زمانی تو در گام اول به خودت احترام میزاری و خودت رو لایق و ارزشمند می دونی؟ زمانی که به ارزش های درونیت پی ببری. پس اگر الآن در به در به دنبال عوامل بیرونی هستی دلیلش همینه که تو چیزی در وجود خودت نمی بینی. آدمی که فکر می کنه عاری از ارزشه به دنبال ارزش های جانبی می گرده. ارزش های جانبی زمانی معتبر و نتیجه بخش هستند که در کنار ارزش درونی و الماس درونی قرار بگیرن. همونطور که یک ماوس به تنهایی ارزشی نداره، تنها زمانی ارزشمنده که به کامپیوتر متصل بشه! همچنین ماوس ارزش اصلی کامپیوتر رو رقم نمیزنه بلکه فقط به ارزش اون اضافه می کنه.

 

برات آرزوی بهترین ها رو دارم

ارادتمند و دوستدار تو، ابراهیم شجاعی

 

گاهی اوقات بچه ها از من درخواست می کنن که تمرین هایی رو هم برای تقویت اعتماد به نفس ارائه بدم. چون سبک آموزشی من قالبا آگاهی محوره و 80 درصد به تزریق آگاهی می پردازم و تنها 20 درصد از آموزش رو به تمرین و راهکار اختصاص میدم. خب در این باره هم در مباحث پیشین توضیحاتی رو ارائه دادم و گفتم که من معتقدم پادزهر تمام خلاء های درونی ما «آگاهی» هست و ما در گام اول باید تمام آگاهی های لازمه رو دریافت کنیم و با تکرار اون ها رو درک کنیم تا به صورت خودکار رفتار و روند ما هم تغییر کنه. همچنین معتقد هستم تمرین ها تنها به نهادینه شدن آگاهی ها کمک می کنن و به تنهایی نتایج دائمی و با ثباتی رو برای ما به ارمغان نمیارن.

تمرین برای تقویت اعتماد به نفس

خب با توجه به توضیحات مقدمه، طبیعتا من همچنان طبق سبک و استایل خودم به آموزش می پردازم، اما از این به بعد تصمیم دارم در کنار ارائه آگاهی های خالص و ناب، به ارائه تمرین های جذاب و نتیجه بخش هم بپردازم و قراره کلی تمرین و راهکار عالی بهتون بدم تا با این تمرین ها به رشد خودتون سرعت ببخشید.

در نظر داشته باش که در این برهه از تاریخ زندگی بشری که دسترسی به اطلاعات و آموزش ها بی نهایته، قطعا آموزش های کاربردی و آموزش های بی هوده در هم تنیده شده و تو باید پیرو آموزش هایی باشی که به طور ریشه ای و اصولی باعث رشدت میشن، و باید یاد بگیری که از مسیر آموزش های زرد و پوچ فاصله بگیری. این ها رو گفتم تا بگم از بابت آموزش های آکادمی گلوف خیالت کاملا راحت باشه، چون من چیزی رو آموزش نمیدم، مگر این که خودم مدت ها در زندگیم انجام داده باشم و نتیجش رو گرفته باشم.

اطلاعات و آگاهی های بی نظیر زیادی رو در ذهنم دارم که فقط چون خودم هنوز بهشون عمل نکردم در اختیار شما قرار ندادمه! یعنی من تنها زمانی به ارائه آگاهی و راهکار می پردازم که خودم اون مسیر رو رفته باشم و با پوست و گوشت و استخونم درکش کرده باشم و در نهایت میام با ایمان کامل به شما دوستای گلم هم آموزش میدم. بسیار خب، دیگه مقدمه چینی تا همینجا کافیه و بهتره که بریم سر اصل مطلب. در ادامه میخوام یک تمرین بهت یاد بدم که با انجام دادنش هم عزت نفس و هم اعتماد به نفست به شدت تقویت میشه و همچنین شهامت در وجودت گسترش پیدا می کنه.

چرا انجام تمرین ها مهم است؟

خب در ادامه به طور موشکافانه میخوام توضیحات رو بهت ارائه بدم و در نهایت بهت بگم که چکار کنی تا اعتماد به نفس و عزت نفس در وجودت رشد کنه. ببین دوست گلم، آدمی که عزت نفس و اعتماد یه نفس پایینی داره، طبیعتا احساس لیاقت و ارزشمندی نداره و به همین جهت حتی شهامت امتحان کردن چیز های با ارزش رو هم نداره! متوجهی چی میگم؟ یعنی آدمی که عزت نفس پایین داره اصلا با شرایط عالی راحت نیست و عادت کرده به شرایط معمولی.

خب آدمی هم که محدود به شرایط معمولی و حتی سطح پایین باشه، قطعا نمی تونه اعتماد به نفس رو تقویت کنه، چون من بارها گفتم همونطور که ذهنیت ما رفتار ما رو تعیین می کنه، از این طرف رفتار و تصمیمات ما هم ذهنیت ما رو رقم میزنه.

بزار مثال بزنم که بهتر متوجه بشی. وقتی که من اعتماد به نفس و عزت نفس پایینی دارم، طبیعتا احساس لیاقت و ارزشمندی هم نمی کنم و این باعث میشه تا من خودم رو یک آدم بی ارزش ببینم. همین باور به دنبال خودش ترس از شرایط عالی رو برای من به همراه میاره!

یعنی این که چون من عمیقا باور دارم ارزشمند نیستم و لیاقت بهترین شرایط رو ندارم، به همین جهت تجربه شرایط عالی برام ترسناک میشه! این مسئله شاید به ظاهر مسخره باشه اما این حقیقت زندگی ماست و حتی من هم در گذشته همینطور بودم و اصلا با شرایط خوب مشکل داشتم …!

پس نداشتن باور لیاقت و ارزشمندی و ترس از شرایط عالی، این دو بر روی تمام تصمیمات و رفتار و اعمال من تاثیر مستقیم میزارن و همین باور و احساسات باعث میشن تا من موقع خرید لباس، معمولی ترین و ارزون ترین لباس رو بخرم، موقع خرید ماشین، یک پراید درب و داغون بخرم و بگم بابا همین هم از سر ما زیاده!، وقتی گرسنم میشه به جای رستوران، برم فلافلی دایی غلام و ارزون ترین و بی کیفیت ترین ساندویچ رو بخرم بخورم، و کلی مثال دیگه از تصمیمات و رفتار های ما که حاصل عدم احساس لیاقت و ترس هستند.

اگر یادت باشه گفتم که ذهتیت ما رفتار ها و حتی تصمیمات ما رو رقم میزنه. خب دیگه مثال هم برات زدم تا کامل متوجه بشی. این یعنی چی؟ این یعنی این که ما باید ذهنیتمون رو اصلاح کنیم تا رفتار و تصمیماتمون هم اصلاح بشه. اماااااا باید بدونی که تنها به اصلاح ذهنیت نباید بسنده کرد و در کنارش ما باید آگاهانه رفتار ها و تصمیمات متفاوت رو هم شروع کنیم تا به طور تصاعدی تغییرات رو در خودمون رقم بزنیم.

چون ذهنیت بر رفتار، و رفتار بر ذهنیت اثر میزاره و این ها مکمل هم هستن. پس اگر فقط در تلاش باشی که رفتار ها و تصمیمات متفاوت بگیری یا اگر فقط تلاش کنی روی ذهنیتت کار کنی طبیعتا نتایج با ثباتی رو کسب نمی کنی. تنها زمانی تغییرات بنیادی و دائمی رو رقم میزنی که به طور همزمان روی هر دو کار کنی.

حالا با این تفاسیر، برای تغییر ذهنیت که آموزش های بی نظیری بر روی سایت آکادمی گلوف منتشر شده که می تونی ازشون بهره مند بشی. از آموزش های رایگان گرفته تا دوره ها. اما در این مقاله قراره من تمرینی برای اصلاح تصمیمات و رفتار بهت بدم تا در کنار تغییر ذهنیت، روی رفتار و تصمیماتت هم کار کنی تا به طور چشمگیر اعتماد به نفس رو در وجودت تقویت کنی.

پس یادت باشه که تمرین ها قراره تغییرات رو در رفتار و عملکرد تو رقم بزنن و به این واسطه ذهنیت و شخصیت تو رو رشد بدن. تمرین ها ابزار های عالی هستن برای این که به رشد و تکامل تو سرعت می بخشن و درسته که من خودم به شخصه بیس و اساس فعالیتم آگاهی محوره، اما اگر چیزی به من کمک کنه تا با سرعت بیشتری آگاهی ها رو درک و باور کنم، پس حتما از اون استقبال خواهم کرد. خب چه چیزی تاثیرگذار تر از همین تمرین و یا تمرینات دیگه که قراره در کنار هم یاد بگیریم؟ لب کلام، من تمرین و راهکار رو بهت یاد میدم و از این جا به بعدش با خودته …

رستوران لاکچری

در مکان های با ارزش و لاکچری رفت و آمد کن!

بسیار خب، بلاخره رسیدیم به تمرین! اگر یادت باشه گفتم که یک فرد بی اعتماد به نفس و بی عزت نفس، احساس لیاقت و ارزشمندی رو نداره و به همین جهت از شرایط عالی هم می ترسه و کلا از شرایط عالی و انتخاب های فوق العاده فاصله می گیره، چون اصلا خودش رو در اون حد و اندازه نمی بینه. لذا همیشه بی ارزش ترین چیزها رو برای خودش تهیه می کنه و یا بی ارزش ترین مکان ها رو برای رفت و آمد انتخاب می کنه.

حالا دیگه قرار نیست من حرف تکراری بزنم و تنها چیزی که ازت می خوام اینه که از این لحظه به بعد شروع کنی و به مکان های ارزشمند و لاکچری رفت و آمد داشته باشی. همچنین موقع خرید در حد توانت بهترین ها رو برای خودت انتخاب کنی و برای خودت هزینه کنی. حتی من پیشنهاد می کنم که بری به فروشگاه های گرون قیمت و مثلا یک لباس رو انتخاب کنی و پرو کنی اما نخریش! یا بری به نمایشگاه ماشین های لوکس و ماشین های گرون قیمت رو ببینی و حتی بنشینی پشتشون و اون ها رو امتحان کنی. همچنین ازت میخوام به جای این که هر روز بری فلافلی دایی غلام، به جاش ماهی یکی دو بار بری به بهترین و گرون ترین رستوران و یا کافه شهرتون.

این رفتار و اقدامات چه تغییراتی رو در اعتماد به نفس ما رقم میزنه؟ بزرگترین نتیجش اینه که جسم، روح و ذهن ما به طور کاملا واقعی با دنیای متفاوت و عالی آشنا میشه و اون رو تجربه می کنه. ببین دوس گلم، خیلی فرق داره تو یک ماشین بی ام وِ رو تصور کنی یا این که واقعا بری توی نمایشگاه و بنشینی پشت فرمون و لمسش کنی! خیلی فرق داره این که خودت رو توی یک لباس ارزشمند و گرون قیمت تصور کنی تا این که واقعا بری اون لباس رو حتی برای چند دقیقه هم که شده بپوشی و تجربش کنی. خیلی فرق داره که دائما عکس و فیلم غذاهای گرون قیمت و ارزشمند رو ببینی تا این که واقعا خودت بری اون غذا رو برات سرو کنن و تجربش کنی.

حقیقت اینه که ذهن اول باید ببینه تا بعد بتونه بسازه. ذهن وقتی تنها چیزی که از نزدیک دیگه فقط پراید و پیکان و سمنده، دیگه چطور میتونه با بی ام و، بنز و لامبورگینی و تسلا راحت باشه؟! وقتی که تن و بدن تو کل عمرش لباس های معمولی و عادی پوشیده، چطور می تونه توی لباس های مدرن و شیک و با ارزش احساس راحتی کنه؟!

خب این طبیعت وجودی ماست که به شرایط عادت می کنیم و از همون برای خودمون منطقه امن می سازیم و وقتی می خواهیم از اون شرایط خارج بشیم ترس وجودمون رو می گیره. پس تو با این تمرین قراره به طور کاملا واقعی به ذهنت نشون بدی که شرایط عالی چقدر بی نظیره و قطعا باید با اون استایل راحت بشه.

خوده من زمانی که برای اولین بار تصمیم گرفتم تیپ عالی بزنم و بهترین لباس ها رو بپوشم، در روز های اول وقتی لباس های شیک و برند می پوشیدم اصلا توش احساس غربت می کردم!!! باورت میشه؟ اصلا فکر می کردم یه آدم دیگه شدم و تا مدت کوتاهی عجیب و غریب بودم. اما انقدر ادامه دادم و بهترین لباس ها رو پوشیدم تا دیگه برام کاملا عادی شد.

یا مثلا برای اولین بار وقتی وارد یک رستوران خفن شدم، تصور می کردم من متعلق به اونجا نیستم و احساس غربت می کردم! یعنی به طور کاملا واضح حس می کردم که احساس لیاقت این که توی اون رستوران حضور داشته باشم رو ندارم و فکر می کردم من در حد اون رستوران نیستم. چون وقتی می رفتم می دیدم که آدم های خاص و ثروتمند و یا موفق اونجا هستن و من خودم رو پایین می دیدم. اما انقدر رفتم و اومدم که حالا دیگه اصلا نمی تونم جایی غیر از رستوران های عالی برم.

یا مثلا اولین بار که رفتم به یک نمایشگاه اتومبیل های خارجی، به طور غیرارادی تصور می کردم کارم اشتباهه و حتما باید صد میلیارد پول تو حسابم باشه تا برم به اون نمایشگاه ها. تصور می کردم کل ارزش من رو پول تعیین می کنه و حالا که پول ندارم پس حتی حق این رو ندارم که برم اون ماشین های خفن رو از نزدیک ببینم.

بی ام و bmw

اما انقدر این کار رو کردم که حالا دیگه برام عادی شده. همیشه بهترین تیپ و استایل رو میزدم و تصور می کردم سناتور یا تاجر و یا ثروتمند ترین فرد منطقه هستم و با سر بالا و سینه سپر می رفتم توی نمایشگاه های اتومبیل و طوری رفتار می کردم که طرف تصور می کرد من واقعا قصدم خریده و با اشتیاق همه ماشین هایی که می خواستم رو نشونم میداد و در نهایتم بر میگشتم.

اگر یادت باشه گفتم که برو بهترین و گرون ترین لباس ها رو ببین و پرو کن اما نخر! مثل همین کار که من انجام دادم و می رفتم فقط ماشین های لوکس رو می دیدم. این که گاهی ما بریم به بهترین فروشگاه ها و محصولات رو ببینیم اما نخریم چه تغییر مثبتی در ما ایجاد می کنه؟ خب اولین تغییر مثبتش همین تقویت باور لیاقت و ارزشمندی هست و این که ما با دنیای متفاوت و دلخواهمون راحت میشیم و دیگه نسبت به خوشبختی احساس غربت نمی کنیم. و اما دومین تغییر هم تقویت شهامت هست و این که ترس های درونی از بین میره.

خب تو اگر به یک لباس فروشی معمولی بری، قطعا با خیال راحت میگی فروشنده تمام لباس ها رو حتی بهت نشون بده و همه رو هم پرو می کنی و به راحتی ممکنه اصلا خرید هم نکنی. اما آیا همین رفتارِ راحت رو در گرون قیمت ترین فروشگاه لباس خواهی داشت؟؟؟!!! قطعا خیر، وقتی وارد اونجا میشی، چون خودت رو در حد و اندازه اونجا نمی بینی، ناخودآگاه ترس وجودت رو میگیره و فکر می کنی که حتتتتما باید خرید کنی یا این که این لیاقت و حق رو نداری که یکی از لباس ها رو حداقل امتحان کنی! جالبه نه؟

پس تو با انجام این تمرین قراره که این ترس درونی رو ریشه کن کنی و همچنین احساس ارزشمندی و باور لیاقت رو در وجودت تقویت کنی و با انجام این کار قراره به ذهنت بفهمونی که تو ام ارزشمند و لایقی و این حق رو داری که بهترین چیز ها رو تجربه کنی. درسته که شاید الآن توان تهیه کردن اون محصولات عالی رو نداشته باشی، اما بلاخره در گام اول باید ذهنت ببینه و وجودت لمسشون کنه تا بتونه تو رو ببره به اون سمت.

بهترین ها را انتخاب کن

پس تمرین اول اینه که در حد توانت بهترین ها رو برای خودت انتخاب و تهیه کنی. مثلا اگر یک خودکار می خواهی، نرو آشغال ترین مارک رو بخر، به جاش با توجه به توان مالیت بهترین خودکار رو بخر. یا همونطور که گفتم، به جای این که هفته ای ده تا ساندویچ بی کیفیت و ارزون بخوری، پول هاش رو جمع کن و آخر ماه یک بار برو بهترین رستوران و بهترین غذاها رو برای خودت سفارش بده و بزار جسم و روح و ذهنت کیفیت و ارزش بالا رو تجربه کنه. و کلی مثال دیگه که خودت کاملا متوجه شدی من چی می گم.

ببین و بررسی کن، اما نخر!

و اما تمرین دوم هم که گفتم اصلا گاهی برو گرون ترین و لوکس ترین ها رو ببین و تجربه کن اما اون ها رو نخر، مثلا ماشین های لوکس و به روز، یا لباس های گرون قیمت، یا طلا و جواهرات گرون قیمت و … این تمرین هم به تقویت باور لیاقت و ارزشمندی و رهایی از ترس های درونی کمک می کنه. با این کار ذهنت می فهمه که تو به طور ذاتی و ریشه ای ارزشمندی و تمام لیاقت و ارزش های تو رو دارایی و توان مالیت تعیین نمی کنه و تو هم مثل بقیه این لیاقت رو داری که بعنوان مشتری بری و بهترین ها رو تست کنی، تجربه کنی اما تصمیم به خرید نگیری. همین …

ساعت مچی

افزایش اعتماد به نفس با یک تمرین ساده | کلام آخر

وظیفه این تمرین ها، غلبه بر ترس های درونی و تقویت احساس ارزشمندی و لیاقت هست. اگر واقعا به دنبال تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس هستی، پس باید حتما این تمرین رو انجام بدی تا به مرور شاهد رشد عزت نفست باشی. همونطور که گفتم، من چیزی رو که خودم تجربه نکرده باشم آموزش نمیدم. پس این تمرین و راهکار دقیقا چیزیه که خود من به شخصه ازش استفاده کردم برای رشد شخصیتم و تقویت اعتماد به نفس و عزت نفسم و نتایج بی نظیری رو هم ازش گرفتم. پس اگر توام به دنبال عزت نفس و اعتماد به نفس بالا هستی، بسم الله …

 

دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

چطوری گل؟ در این مقاله کوتاه از بخش تلنگر، میخوام به ریشه اصلی بی انگیزگی بپردازم. درواقع قرار نیست مثل مقالات آموزشی، این مقاله رو نگارش کنم و این تنها یک دلنوشته هست که کاملا خودمونی و راحت قراره دو کلام راجع به بی انگیزگی با هم حرف بزنیم. البته من می نویسم و تو می خونی! بعدش هم اگر دوست داشتی می تونی در بخش نظرات همین مقاله به مباحثه با من و بقیه بچه ها بپردازی.

بخش «تلنگر» در سایت گلوف، جایی هست که من کاملا خودمونی و راحت براتون می نویسم و کلا فضای این بخش متفاوته و آگاهی ها و آموزش ها به طور کاملا رفاقت گونه و دلی براتون نگارش و منتشر میشه. پس پیشنهاد می کنم بعد از این مقاله کوتاه، حتما به بخش تلنگر در سایت آکادمی گلوف مراجعه کن و مابقی دلنوشته ها رو هم مطالعه کن و لذتش رو ببر و کلی آگاهی کسب کن.

خب از این حرفا که بگذریم، حقیقتا من همیشه گفتم که انگیزه اصلا چیزی نیست که ما بخواهیم بهش تکیه بزنیم و وقتی انتظار داریم برای انجام کار ها حتما انگیزه باشه، دقیقا مثل اینه که داریم به یک حباب تکیه میزنیم و انتظار داریم که ما رو نگه داره. انگیزه یک احساس موقتی و گذراست و ممکنه روزی باشه و ما غرق در انگیزه باشیم، و ممکنه هم یک روز کاملا بی حوصله و بی انگیزه باشیم و مردم فکر می کنن که نباید اینطور باشه. درحالی که این طبیعت ما انسان هاست و اصلا چیز عجیبی نیست.

پس افراد موفق هم با انگیزه پیش نمیرن. اون ها به تعهد تکیه میزنن و در هر حالتی کار خودشون رو انتجام میدن و به وظایفشون عمل می کنن. حالا در یک مقاله کوناه در تلنگر حتما از این زاویه به ماجرای انگیزه می پردازیم. اما خب قرار هم نیست کامل این فاکتور رو نادیده بگیریم. به هر حال انگیزه می تونه مثل استارت ماشین باشه و حداقلش اینه که باعث شروع و اقدام اولیه ما میشه. پس قطعا ما در ابتدای مسیر بهش نیاز داریم که بتونیم استارت بزنیم و راه بیوفتیم.

با تمام این تفاسیر همواره از من پرسیده شده و میشه که چرا من بی انگیزه هستم؟ و چطور می تونم با انگیزه بشم؟ افراد زیادی همیشه این دغدغه رو با من درمیون میزارن. خب در اینجا هم من قراره دقیقا به همین مسئله بپردازم و ببینیم ما چرا اصلا انگیزه هیچ کاری رو نداریم؟ پس از اینجای مقاله به بعد بریم که به اصل مطلب بپردازیم …

راستش رو بخواهی من درک می کنم که بی انگیزگی اذیت کننده هست و باعث رنجش ما میشه. اما خب از یک جایی به بعد دیگه این مسئله برام خنده دار شده. یعنی از زمانی که به ریشه انگیزه پی بردم، دیگه وقتی کسی بهم میگه انگیزه ندارم، من خنده ام می گیره!

ببین رفیق جان، وضعیت مملکتی که ما توش زندگی می کنیم که مشخصه، یعنی جامعه و کشور به طرز عجیبی افتاده در یک سراشیبی و داره سقوط می کنه! همچنین وضعیت زندگیتم که مشخصه! یعنی وضع زندگیت اگر افتضاح نباشه، حداقلش اینه که ازش راضی نیستی و زندگیت اون چیزی نیست که می خواستی. پس در این شرایط واقعا چطور می تونی بگی انگیزه ندارم؟!

اصلا انگیزه از کجا میاد؟ ریشه و سرچشمه انگیزه کجاست؟ ریشه انگیزه در تضادها، کمبود ها، نداشته ها و عقده های ماست. خب با این تفاسیر حالا تو بگو انصافا مگر عقده ای تر از من و تو هم وجود داره؟!!! خداوکیلی کی به اندازه من و تو درگیر نداشته ها و کمبود هاست؟ کی به اندازه من و تو به تضاد ها برخورده؟ پس چطور میشه که تو میگی من انگیزه ندارم؟ سرچشمه انگیزه حقارت هاست و کی به اندازه من و تو تحقیر شده؟! چطور میشه در چنین وضعیتی تو هنوووزم بگی من بی انگیزه هستم؟!

وقتی میگی بی انگیزه هستم دقیقا معنای این حرف میدونی چیه؟ معنیش اینه که من به هررررچیزی که می خواستم رسیدم، کاملا سالم هستم، به ثروت و نعمت بیکران رسیدم و روابطم هم بی نظیره، به همین جهت حالا دیگه واقعا انگیزه ای ندارم!!! سوال من اینجا اینه که آیا واقعا زندگیت همینطوره؟ قطعا خیر …

پس من نمی دونم اون انگیزه ای که تو به دنبالش هستی دقیقا چیه. اما انگیزه ای که من شناختم، سرچشمه و ریشه هاش در تضادها و کمبود ها و عقده ها و حقارت ها و نداشته های ماست. حالا سوالی که پیش میاد اینه که پس چرا با این که من واقعا اینهمه کمبود و تضاد و عقده دارم، اما هنوزم انگیزه ای ندارم؟

دلیل اولش اینه که به وضعیت فعلی عادت کردی! بله دوست گلم، ما بنده عادات هستیم. ما حتی به سخت ترین درد و رنج ها ام عادت می کنیم، طوری که انگار واقعا اون ها باید وجود داشته باشن. بی پولی برای ما عادت شده، تحقیر شدن برای ما عادت شده، بیماری برای ما عادت شده، روابط سمی برای ما عادت شده، وابستگی برای ما عادت شده، خجالت و کمرویی برای ما عادت شده و و و …

تک تک این ها عادت شدن و چون عادت شدن ما فکر می کنیم که این وضعیت طبیعیه و همین شرایط مزخرفی که ما داریم تجربه می کنیم کاملا طبیعیه و باید باشه! درحالی که کاملا غلطه و تو نباید اجازه بدی این ها بشن طبیعت و عادت زندگیت. زندگی در این شرایط غیرطبیعی ترین چیزیه که می تونه باشه و سلامتی، موفقیت مالی، روابط بی نظیر و رشد و آرامش باید طبیعت زندگی ما باشه.

دلیل دوم هم اینه که آینده خودت رو با عینک گذشته می بینی. یعنی در گذشته شکست ها و ریزش ها و اشتباهاتی رو تجربه کردی و حالا تصور می کنی که اقدام مجدد باز هم همون نتایج گذشته رو به همراه داره. درحالی که این هم همون بازی های ذهنته که داره فریبت میده تا یک عمر به درد نخور زندگی کنی.

این توهم رو میزنی که داری درجا میزنی، اما زهی خیال باطل! من همیشه و همه جا گفتم که ما چیزی به نام درجا زدن نداریم. گاهی انقدر روند پیشرفت یا پسرفت ما نامحسوسه که تصور می کنیم داریم درجا میزنیم. پس اگر دلخوش به اینی که همین شرایط فعلیت رو حفظ کنی، سخت در اشتباهی. تو یا در حال رشدی یا در حال پسرفت. اگر در مسیر رشد و اقدام و حرکت نیستی، پس شک نکن که در مسیر پسرفتی. این حقیقتِ انکار ناپذیره زندگی ما در این دنیاست.

یادت باشه نتایج و اتفاقات گذشته حاصل مسیر گذشته بوده و هیچ ربطی به مسیر آینده نداره. مسیر متفاوت، شخصیت متفاوت، نگرش و تصمیمات متفاوت، بدون شک برای ما نتایج متفاوت رو به ارمغان میاره. پس در حال و آینده قرار نست تو دقیقا مثل گذشته فکر کنی و پیش بری. با توجه به این توضیحات، بهتره همین الآن گذشته رو بریزی دور و انقدر چوب گذشته رو به آینده نزنی.

لب کلام، انگیزه نداری چون خودت رو با این وضعیت فعلی وفق دادی و این وضعیت رو پذیرفتی چون فکر می کنی باید مثل عموم مردم باشی. به این وضع عادت کردی چون فکر می کنی حتی اگر شدنی هم باشه، ارزش تلاش و کوشش رو نداره و بهتره با همین شرایط کنار بیای! در این رابطه یک مقاله بی نظیر با عوان «کلی تلاش کلم و موفق بشم آخرش که چی؟» بر روی سایت منتشر شده که از تمام وجودم پیشنهاد می کنم برای مطالعش وقت بزاری.

ببین رفیق، تو انگیزه نداری چون در بند افکار منفی و بازدارنده ذهنت هستی، ذهن شده اربابت و انقدر بهت مسلط شده که کاملا مطیع امرش هستی و این درحالیه که خبر نداری اگر افسار زندگیت دست ذهنت باشه اون اصصصلا تو رو به جاهای جالبی نمیبره! ذهن همیشه تو رو میبره به ته جهنم، و بالعکس زمانی به سمت بهشت میری که تو بشی ارباب ذهنت و ذهن مطیع امرت باشه. بهشت رو زمانی تجربه می کنی که ذهن ابزار دستت باشه نه اربابت!

در این مقاله کوتاه من قصد ارائه هیچ راهکاری رو ندارم و همونطور که از اسمش پیداست، تنها هدفم از نوشتن فقط یک تلنگر بود. همین. پس به این حرف ها فکر کن و با فکر کردن به همین ها جرقه و استارت اصلی رو بزن تا شروع کنی به حرکت و همچنین مقالات ارزشمندی هم در رابطه با راهکار های افزایش انگیزه بر روی سایت اکادمی گلوف منتشر شده که با یک جستجوی ساده می تونی به همشون دسترسی پیدا کنی.

 

برات آرزوی بهترین ها رو دارم.

دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

چرا هیچکس خوبی های من رو نمی بینه؟ چرا هیچکس من رو دوست نداره؟ چرا هیچکس به من اهمیتی نمیده؟ چرا بقیه با محبت و احترام با من برخورد نمی کنن؟ خب، اگر تو در حال مطالعه این مقاله بی نظیر هستی، پس حتما این ها سوالات و دغدغه های توام هست و دلت میخواد به جایگاهی برسی که همه عاشقت باشن، دوستت داشته باشن، نکات مثبتت رو ببینن و با محبت و احترام باهات برخورد کنن. اما خب در حال حاضر اینطور نیست و برای تو این سوالات پیش اومده.

تاثیر کلام در تقویت عزت نفس

من در صفحه بیوگرافی ابراهیم شجاعی، راجع به تغییرات خودم در زندگی به طور مفصل نوشتم و در بخشی از بیوگرافی هم گفتم که من از افسردگی حاد و از کنج اتاق، حالا به جایی رسیدم که به لطف خدا همه عاشق من هستن و از تمام وجود بهم عشق و محبت رو ابراز می کنن و افراد بی نظیر در جامعه دلشون می خواد که با من ارتباط نزدیک برقرار کنن. خب اگر تا حالا به صفحه بیوگرافی ابراهیم شجاعی مراجعه نکردی، پس حتما بعد از این مقاله برو و بیوگرافی من رو مطالعه کن تا کاملا با من و تغییرات بزرگی که رقم زدم آشنا بشی. اگر قبلا هم مطالعه کردی که بسیار عالی.

حالا چرا به تغییرات خودم و نتایجم اشاره کردم؟ برای این که متوجه بشی من اینجا در جایگاه یک مدرس بهت آموزش نمیدم. بلکه به عنوان یک فرد الهام بخش و کسی که نتیجه توی دستشه دارم بهت مسیر رو یاد میدم. تو همون نتیجه ای رو می خواهی که من الآن دارمش، پس چه کسی بهتر از من می تونه در این مسیر راهنمای تو باشه؟! لذا ازت میخوام نه تنها این مقاله، بلکه تمام آموزش های سایت آکادمی گلوف رو جدی بگیری و ذره به ذره آگاهی های این سایت رو جامه عمل بپوشونی تا توام به نتایج بی نظیر و بزرگ دست پیدا کنی.

پس فکر نکن تنها با مطالعه این مقاله به جایی میرسی. مطالعه این مقاله باید منجر به تغییر ذهنیت و در نهایت منجر به عملگرایی بشه تا نتایج رو برای من و تو به ارمغان بیاره. آموزش هایی که من در سایت آکادمی گلوف ارائه دادم یا میدم، چیز هایی هستن که همین الآن هم من به طور روتین در زندگیم دارم اون ها رو انجام میدم و دقیقا به همین شیوه دارم زندگی می کنم. پس اگر توام به دنبال نتیجه و تغییر هستی، بسم الله …

خب دیگه بریم سروقت راهکار قدرتمند برای افزایش عزت نفس.

مردم دقیقا آینه مقابل تو هستند

ببین رفیق جان، تا حالا دائما پرسیدی که چرا دیگران عاشق من نیستن، چرا دیگران با محبت و احترام با من رفتار نمی کنن، چرا دیگران خوبی های من رو نمی بینن، و کلی سوالاتی که تمام این ها راجع به دیگران بوده. یعنی ما همیشه شاکی هستیم از نوع رفتار دیگران. اما من همیشه گفتم که سوال پرسیدن خیلی خوبه، اما مهم اینه که ما بلد باشیم سوالات سازنده و درست بپرسیم.

این یعنی چی؟ این یعنی این که تا به حال مدام درگیر نوع رفتار دیگران با خودت بودی، اما حالا سوالی که من دارم اینه که از نوع نگرش و رفتار خودت نسبت به خودت چه خبر؟! اصلا تو خودت چطور با خودت رفتار می کنی؟! خودت چه دیدگاه و نگرشی نسبت به خودت داری؟! شاید درکش سخت باشه اما به شکل عجیبی دیگران دقیقا آینه مقابل ما هستن. یعنی دیگران دقیقا همون رفتار و نگرشی رو نسبت به ما دارن که ما خودمون از درون داریمش.

پس سوال درست و سازنده اینه که تو خودت چقدر عاشق خودت هستی؟! تو خودت چقدر با محبت و احترام با خودت رفتار می کنی؟ تو خودت چقدر خوبی ها و توانایی های خودت رو می بینی؟ تو خودت چقدر به خودت اهمیت میدی و چقدر برای خودت ارزش قائلی؟ این ها همون سوالاتی هست که ما رو به نتیجه می رسونه.

بسیار خب، پس ما تا اینجا فهمیدیم که دیگران آینه مقابل ما هستند و این یعنی مردم همونقدر عاشق من هستن که من عاشق خودمم، مردم دقیقا به همون اندازه ای به من اهمیت میدن که من خودم به خودم اهمیت میدم، مردم دقیقا همونقدر خوبی ها و توانایی های من رو می بینن که من خودم می بینم، مردم دقیقا به همون اندازه ای که من خودم برای خودم احترام قائلم به من احترام میزارن، و …

عزت نفس در روابط

امکان نداره که تو عزت نفس بالایی داشته باشی اما دیگران باهات عالی رفتار نکنن. امکان نداره که تو خودت از تمام وجود نکات مثبت و توانایی هات رو ببینی، اما دیگران اون ها رو نبینن. پس به جای این که دغدغه رفتار و نگرش دیگران رو داشته باشی، درستش اینه که دغدغه رفتار و نگرش خودت نسبت به خودت رو داشته باشی. چون با اصلاح و ساختن این ها، در نهایت به طور خودکار رفتار و نگرش دیگران هم نسبت به تو اصلاح میشه.

همون طور که گفتم، من به لطف خدا و تلاش های خودم، حالا به جایی رسیدم که مردم از تمام وجود عاشق من هستن و احترام خاصی رو برای من قائلن و به معنای واقعی به من محبت می کنن و ارزش و جایگاه بی نظیری رو برای من قائلن. اما آیا واقعا این شرایط در ده سال پیش هم وجودت داشت؟!

به هیچ وجه. ده سال پیش که من داشتم از فرط افسردگی برنامه میریختم برای خودکشی و حالم از خودم و زندگیم به هم میخورد و حتی از جلوی آینه هم جاخالی میدادم که ریخت و قیافه خودم رو هم نبینم! توی اون شرایط به نظرت رفتار و نگرش دیگران نسبت به من چطور بود؟ به معنای واقعی افتضااااااح بود و حتی خانواده و والدین من هم حس بدی نسبت به من پیدا کرده بودن، بقیه که جای خود …

اما از زمانی که در مسیر رشد فردی و افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس افتادم و در طول این سال ها با طی کردن تکامل، شخصیتی جدید و کاملا متفاوت رو برای خودم رقم زدم، حالا به طور ناخودآگاه به این جایگاه رسیدم و بدون زحمت خاصی افراد بینظیر وارد زندگی من میشن. حالا مردم من رو دوست دارن، چون من خودم از تمام وجود عاشق خودم هستم و روزی نیست که قربون صدقه خودم نرم! حالا مردم به من احترام میزارن چون ابراهیم خودش برای خودش ارزش و احترام زیادی قائله. حالا مردم نکات مثبت و توانایی های من رو می بینن و بابت این ها من رو تحسین می کنن، چون من خودم تک به تک توانایی ها و نکات مثبتم رو کشف کردم و دیدم و بهشون پر و بال دادم و بابت وجودشون به خودم تبریک گفتم.

کل داستان همینه دوست گلم. عزت نفس با عوامل بیرونی ساخته نمیشه. تو نمی تونی حس بدی نسبت به خودت داشته باشی و حتی خودت هم با خودت توی رابطه نباشی، بعد انتظار داشته باشی دیگران بیان قربون صدقت برن و باهات ارتباط برقرار کنن. این انتظار واقعا مسخرست. وقتی تو توی رابطه با خودت افتضاح پیش میری، میدونی نتیجش میشه چی؟ نتیجش میشه این که ذهنِ طرف مقابل بهش میگه بابا این خودشم با خودش درگیره و خودش خودش رو قبول نداره دیگه تو چرا باید جدی بگیریش و بهش اهمیت بدی؟!

یعنی مثلا وقتی من خودم برای خودم احترام و ارزش قائل نیستم، درمقابل، ذهنِ تو بهت میگه بابا این خودشم برای خودش ارزش قائل نیست دیگه تو چرا باید بهش احترام بزاری؟ و نتیجش میشه این که تو با من بد برخورد می کنی و ذره ای ارزش و احترام برای من قائل نمیشی. و به این صورته که تو میشی آینه مقابل من! این بخش از مقاله خیلی مهمه اما فکر می کنم کمی توضیحاتش پیچیده شد. پس حتما چند بار مطالعش کن تا به درک کاملی نسبت بهش برسی و بفهمی که چطور دیگران میشن آینه مقابلت.

حالا در ادامه من می خوام یک راهکار خفن و به شدت قدرتمند بهت بدم که با بکارگیری همین راهکار بتونی نگرش و رفتار خودت نسبت به خودت رو تغییر بدی و تا حد چشمگیری عزت نفس و اعتماد به نفست رو تقویت کنی. این راهکار چیزیه که همچنان خودم بعد از ده سال دارم هر روز انجامش میدم، چون هم حالم رو به شدت خوب میکنه، هم رابطم با خودم صمیمی تر میشه و هم اعتماد به نفس و عزت نفسم افزایش پیدا می کنه. پس حتما توام جدی بگیرش.

گفتگو های مثبت با خودت داشته باش

فردی که عزت نفس پایین داره، نه تنها در طول شبانه روز افکار منفی نسبت به خودش داره، بلکه حتی کلامش هم نسبت به خودش منفیه. یعنی مثلا گاهی ما در ذهن خودمون خودسرزنشی می کنیم، اما گاهی رسما سر خودمون داد می زنیم و شروع می کنیم به خودتخریبی و حتی فحش دادن به خودمون! به هر صورت افکار و کلام ما کاملا گویای همه چیزه و فقط کافیه ببینی مدام چه افکاری نسبت به خودت داری یا درباره خودت چطور صحبت می کنی. حالا این صحبت می تونه با خودت باشه یا می تونه با یک فرد دیگه. مثلا ممکنه در کنار دوستت نشسته باشی و در حین گفتگو همش از شکست هات صحبت کنی و به نقاط ضعفت بپردازی …

مردم نمی دونن که کلام و گفتار شفاهی تا چه حد قدرتمنده. در مقاله «3 رفتار بی نظیر برای افزایش عزت نفس»، و همچنین در مقاله «چرا تغییر و تحول سخت است؟» من به شدتِ اهمیت گفتگو های شفاهی پرداختم. پس به هیچ وجه مطالعه این دو مقاله ارزشمند رو از خودت دریغ نکن.

خب داشتم می گفتم، ما نمی دونیم که کلام و گفتار شفاهی تا چه حد قدرتمنده. گفتار شفاهی که ما با خودمون و دیگران داریم به حدی قدرتمنده که من در دوره عزت نفس گلوف این مسئله رو به عنوان ابزاری قدرتمند برای کنترل ذهن معرفی کردم. یعنی اونجا گفتم که یکی از راهکارها برای کنترل و رهبری ذهن همینه که شما با خودتون صحبت کنید، حتی با صدای بلند و پر انرژی، و راجع به چیز هایی که دوست دارین، راجع به توانایی هاتون و نکات مثبتتون با خودتون صحبت کنید.

تماااااااام این توضیحات و آگاهی ها رو دادم به عنوان پیش نیاز، تا در نهایت برسیم همینجا که تو نسبت به قدرت کلام شفاهی آگاه بشی. تو فکر می کنی تنها با فکر کردن می تونی به ذهنت غلبه کنی و یا مثلا تنها با فکر کردن می تونی افکار مثبت رو ایجاد کنی و به احساس خوبی برسی؟ اگر اینطور فکر می کنی پس زهی خیال باطل!

آینه

تو با فکر کردن نمی تونی افکار رو کنترل کنی، تو با قدرت کلام و گفتار شفاهی می تونی بر افکار ذهنت مسلط بشی. پس اگر تو فکر می کنی یک آدم ناتوان هستی، نمی تونی تنها با فکر کردن به توانایی هات به این فکر منفی غلبه کنی، بلکه باید شروع کنی و با خودت راجع به توانایی هات به طور منطقی صحبت کنی و راجع بهشون حرف بزنی. همچنین می تونی با دیگران هم صحبت کنی و اونوقت می بینی که چطور ذهنیت و احساست نسبت به خودت تغییر می کنه و باور می کنی که توانمندی!

تو می خواهی مردم عاشقت باشن و بهت محبت کنن؟ پس اوکی، از همین امروز شروع کن حداقل خودت روزی ده دقیقه شفاهی با خودت صحبت کن و قربون صدقه خودت برو. به خدا قسم من هنووووزم بعد از این همه سال هر روز و در هر لحظه که فرصتی پیش بیاد همین کار رو انجام میدم. وقتی یک آینه می بینم سریعا میرم جلوش و به خودم نگاه می کنم، چشمک میزنم و شفاهی میگم جوووووون ببین کی اینجاست، خدای جذابیت اومده!!!

یا مثلا دارم توی خیابون پیاده روی می کنم، توی خیابون هم چون صدای ماشین ها هست دیگه می تونم خیلی راحت با صدای بلند و رسا صحبت کنم، برای همین با صدای رسا شروع می کنم قربون صدقه خودم میرم، به توانایی هام و نکات مثبتم اشاره می کنم. و شاید باورت نشه وقتی به مقصد میرسم غرق در احساس خوب و عزت نفس و اعتماد به نفسم.

یادت باشه قرار نیست مثل این گوینده های رادیو با خودت حرف بزنی، قراره که کاملا دوستانه و راحت با خودت صحبت کنی. دقیقا همونطوری که با دوستانت صحبت می کنی. چون اینطور تاثیرش خیلی بیشتره تا این که تو بیای یک سری جملات تاکیدی رو مثل ربات تکرار کنی. پس راهکار این مقاله همینه که از این لحظه به بعد حداقل روزی ده دقیقه با خودت صحبت کنی و قربون صدقه خودت بری، راجع به توانایی هات صحبت کنی و به خودت افتخار کنی و درکل مثبت ترین و سازنده ترین مکالمه رو با خودت به طور شفاهی داشته باشی. تاکید می کنم که باید هر روز باشه و حداقل ده دقیقه. من خودم که برخی روزها حتی شده یک ساعت هم با خودم صحبت کردم!

افزایش عزت نفس با قدرت کلام | کلام آخر

برای ختم کلام میخوام به مقاومت های ذهن اشاره کنم. درواقع وقتی که تو برای اولین بار شروع می کنی به طور متفاوتی با خودت صحبت می کنی و حتی قربون صدقه خودت میری و از خودت تعریف می کنی، اینجا ذهن شروع می کنه به واکنش نشون دادن. یعنی مثلا تو داری به خودت میگی دمت گررررم چقدر تو بی نظیری و عاشقم و … در همین حین ذهنت میگه بابا خجالت بکش این مسخره بازیا چیه؟!!!

چیزی که میخوام بگم اینه که این مقاومت ها رو جدی نگیر. و این رو بدون که در ابتدا ذهنت این مقاومت ها رو داره، بعد از مدتی حتی ممکنه مسخرت کنه. یعنی تو به خودت میگی عاشقتم، بعد ذهنت میگه هه، آره جون عمت! و این واکنش های ذهن کاملا طبیعیه. پس بدون و آگاه باش که در ابتدا ذهن مقاومت می کنه و در میانه راه حتی ممنکه مسخرت کنه، اما در نهایت تسلیم میشه و همراهیت می کنه.

فکر نکن این مقاومت ذهن غیرطبیعیه. تو باید به ذهن خودت حق بدی که چنین واکنشی داشته باشه. چون اون طی اینهمه سال چیزی جز خودتخریبی و خودتحقیری از تو ندیده و انقدر با این روند زندگی کرده که دیگه باورش شده تو واقعا بی ارزش و بی لیاقت و ناتوانی!!! پس این تو هستی که باید ذهنت رو اصلاح کنی و با گفتگو های منطقی بهش ثابت کنی که تو غرق در ارزش و اعبار و توانایی و عزت  و احترام هستی.

لب کلام اینه که من همیشه به بچه های خانواده گلوف میگم تنها انتظاری که ازتون دارم اینه که در حد یکی دو ماه به گفته های من عمل کنید. اگر واقعا تغییر و نتیجه ای ندیدید اونوقت دیگه دور من رو کلا خط بکشید! و الان این رو به توام میگم دوست گلم، تنها در حد یک ماه و یا اصلا در حد دو هفته به آموزش های این مقاله و دیگر مقالات سایت عمل کن، اگر نتیجه ای حاصل نشد و تغییری ندیدی، پس دیگه دور شجاعی رو کلا خط بکش. والسلام

توی این مقاله گفتم که راجع به نکات مثبت و نقات قوتت با خودت صحبت کن، اما ممکنه بگی که من نقاط قوتم رو نمی شناسم، پس راجع به چی و چطور باید حرف بزنم؟! خب در رابطه با خودشناسی که آموزش های بی نظیری روی سایت گلوف و در دوره ها منتشر شده. اما می تونی از مقاله فوق العاده زیر هم برای کشف نقاط قوت و نکات مثبت خودت استفاده کنی:

 

ارادتمند و دوستدار تو، ابراهیم شجاعی

همیشه معتقد بودم و هستم که مسائل رو باید ریشه ای حل کرد. درحالی که ما غرق شدیم در آموزش هایی که بدتر ما رو به حاشیه می کشونن، ما باید یاد بگیریم همیشه به ریشه ماجرا پی ببریم و از همون ریشه شروع به اصلاح و ساخت و ساز کنیم. چون اگر روندی غیر از این باشه، پس ما داریم فقط روی مسئله ماله می کشیم و به نوعی صورت مسئله رو پاک می کنیم، درحالی که اصل مسئله همچنان در جای خودش باقی می مونه.

در رابطه با کسب ثروت و نعمت هم احتمالا مطلع هستی که در گام اول ما باید باور ها و پارادایم های ناخودآگاهمون رو اصلاح کنیم تا به سمت ثروت و نعمت بی کران هدایت بشیم. اما خب مسئله اینجاست که این باور های مخرب در رابطه با ثروت انقدر تعدادشون زیاده که آمارشون از دست ما در رفته. یعنی در مسیر خودشناسی هرچقدر که پیش میریم، به مرور با باور های بیشتری در ناخودآگاهمون رو به رو میشیم که فقط ما رو بیشتر سردرگم می کنن. به قول یکی از دوستانم، نه تنها سردرگم میشیم، بلکه درسرگم هم میشیم!

خب این هم کاملا طبیعیه، چون وقتی با حجم انبوهی از باور های مخرب در زمینه ثروت در ذهن خودمون مواجه میشیم، رسما برگامون میریزه و به این فکر می کنیم که واقعا از کجا باید برای تغییر این باور ها شروع کنیم؟ اصلا برای اصلاح هر باور چقدر باید وقت بزاریم و مهم تر از این ها، مگر عمر ما کفاف میده که همه این ها رو اصلاح کنیم تا ثروت وارد زندگیمون بشه؟!

همین روند باعث میشه که ما از این باور به اون باور بپریم و در نهایت هم تغییرات بنیادین رو رقم نزنیم. پس وقتی که من دارم راجع به ریشه و سرچشمه مسئله صحبت می کنم، این یعنی دیگه خبری از تعدد نیست و ما قراره به یک فاکتور بربخوریم و تنها تمرکز و انرژیمون رو برای تغییر همون یک باور صرف کنیم تا همین تغییرات ریشه ای باعث بشه انبوهی از ثروت و نعمت وارد زندگیمون بشه.

ریشه ای که میخوام در این دلنوشته بهش بپردازم، سال ها طول کشید تا خودم بهش پی بردم. درواقع راستش رو بخواهی نسبت بهش آگاه بودم، اما سال ها زمان برد تا فهمیدم این باور خودش ریشه ماجراست و همین یک باور خودش سرچشمه بقیه باور های مخربه! به همین جهت در این مقاله کوتاه می خوام تو رو هم از این باور ریشه ای و بنیادین آگاه کنم تا بیوفتی در مسیر رشد و جذب ثروت و نعمت.

برای کشف باور های مخرب و تغییر باورها که آموزش های متعددی در سایت آکادمی گلوف برات منتشر شده که می تونی ازشون بهره مند بشی. همچنین در جلسات مربوط به کنترل و رهبری ذهن در دوره عزت نفس هم من کامل به صفر تا صد مبحث تغییر باورها پرداختم و اونجا تو دیگه استاد این کار میشی. لذا در این دلنوشته قرار نیست بهت یاد بدم که چطور باورها رو تغییر بدی و صرفا قراره تو رو با یک باور قدرتمند و مخرب در ذهنت آشنا کنم که نسبت بهش آگاه بشی، و دیگه به جای پرداختن به حواشی، از همین ریشه شروع به اصلاح و ساخت و ساز کنی.

خب متاسفانه یا خوشبختانه ما در محیط و جامعه ای بزرگ شدیم که ذهن ما رو رسما نسبت به ثروت و نعمت بیمار کردن. یعنی به جرعت میشه گفت هر ایرانی در زمینه ثروت و نعمت ذهنی مریض و بیمار داره که باید اون رو درمان کنه. ما در این محیط و جامعه صاحب ذهنی شدیم که غرق در باور های سمی نسبت به ثروت شده و همین مسئله باعث شده تا ما به معنای واقعی دچار مشکلات معیشتی و مالی باشیم.

زمانی که فهمیدم واقعا نسبت به پول و ثروت و نعمت در ذهن من یک فاجعه در جریانه، سریعا تصمیم جدی گرفتم برای شناسایی دونه به دونه باور های مخرب و در نهایت هم تلاش می کردم برای تغییر اون باورها. اما همونطور که گفتم نتایج بزرگی حاصل نمی شد و همیشه نتایجی در حد نشونه می دیدم. خب بعد از گذشت چند سال من لیستی بالا بلند از باورهای مخرب رو در دستم داشتم که نمی دونستم باید از کجا شروع به اصلاح اون ها کنم. اصلا نمی دونستم کدوم مهم تره و کدوم باید در اولویت باشه، یا اصلاح کردن کدوم نتیجه بزرگتری رو برای من به ارمغان میاره.

زمانی که به اهمیت ریشه یابی پی بردم، یک شب نشستم به این فکر کردم که حتما باید یک باور مشترک بین تمام این باور ها باشه و این ها یک ریشه ای دارن که اگر من پیداش کنم، پس دیگه زدم به هدف و می تونم اون انقلاب اصلی رو در زندگیم رقم بزنم. بعد از مطالعه و تحقیق و بررسی و تفکر، در نهایت فهمیدم که ریشه تمام باور های مالی مخرب در ذهنم، تنها به یک باور می خوره. میدونی اون باور چیه دوست گلم؟ باور قحطی و کمبود!!!

بله، باور قحطی و کمبود ریشه مابقی باور های مخرب مالیه. یعنی تو هر باور مخربی رو درباره ثروت به من بدی، من میتونم برات توضیح بدم که چطور ریشه اون باور میخوره به باور قحطی و کمبود. خب وقتی این رو فهمیدم اصلا یک انقلابی حتی از نظر احساسی در وجودم شکل گرفت، چون برای من یک اکتشاف بزرگ بود و به همین جهت احساس شور و شعف می کردم. لذا به همین جهت دیگه اومدم پرقدرت تنها روی اصلاح این باور کار کردم و از تمام وجودم برای نهادینه کردن باور فراوانی وقت و انرژی صرف کردم و به مرور دیدم که چطور ثروت و نعمت به طور تصاعدی داره وارد زندگیم میشه.

به عنوان مثال به باور های زیر دقت کن:

  • کسب و کار من اولویت زندگی مردم نیست، پس متقاضی برای کار من خیلی کمه
  • پول تو مملکت نیست و تنها دست یک عده خاصیه
  • رقیب توی کار من زیاده و تا وقتی اونها عالی پیش میرن من نتیجه ای نمی گیرم
  • مردم پول ندارن
  • ثروتمندان با کلاهبرداری و دزدی پولدار شدن
  • باید صد سال دست و پا بزنم تا پولدار بشم
  • به دست آوردن خیلی سخته اما خرج کردنش کاملا راحته
  • در گذشته ثروتمند شدن خیلی راحت تر بود
  • فرصت ها محدوده
  • شانس فقط یک بار در خونه آدم رو میزنه
  • و …

کمی راجع به هر کدوم از این باورها تامل و تفکر کن. وقتی دقت می کنی می بینی که ریشه و سرچشمه تمام این باور ها فقط و فقط «باور قحطی و کمبود» هست! این باور کمبود فقط محدود به پول و ثروت نیست. باور کمبود مشتری، کمبود فرصت ها و کمبود ایده ها، کمبود پول، کمبود وقت، کمبود انرژی، کمبود نعمت و … وجود داره و وقتی هر باور محدود کننده رو بررسی می کنی، متوجه میشی که اون باور بر میگرده به باور قحطی.

تعداد معدودی هم از باور های مخرب در زمینه ثروت، به عقاید مذهبی و دینی ما مربوط میشه. باور هایی مثل این که پولِ زیاد ما رو از خدا دور می کنه، ثروتنمدان به بهشت نمیرن و …

اما من از تمام وجودم گارانتی می کنم که مابقی باورهای مخرب در زمینه ثروت، تماما بر می گردن به باور کمبود و قحطی. حالا این یعنی چی؟ این یعنی این که لازم نیست تو دونه به دونه برای اصلاح این باور ها وقت و انرژی بزاری. فقط کافیه مستقیما بیای و «باور فراوانی ثروت و نعمت» رو در ذهنت نهادینه کنی و از تمام وجود برای تقویت باور فراوانی وقت و انرژی بزاری. نتیجه این کار چیه؟ نتیجش اینه که تو تنها با کار کردن روی همین یک باور، باعث میشی به طور ناخودآگاه ده ها و صدها باور سمی دیگه هم از بین برن و اصلاح بشن! جالبه نه؟

شاید جالب تر باشه برات که بدونی باورها در هم تنیده هستن و باورها به طور زنجیروار به هم متصل هستن و پارادایم ها رو در ناخودآگاه ما تشکیل میدن. پس تو با اصلاح یک باور باعث میشی تعداد قابل توجهی از باور های مخرب دیگه هم در ذهنت اصلاح بشه. حالا ببین چه شود وقتی که تو اقدام به اصلاح یک باور ریشه ای کنی. باوری ریشه ای مثل باور قحطی و کمبود که اگر باور فراوانی رو جایگزینش کنی اونوقت به جرعت میشه گفت ده ها و صد ها باور دیگه هم در کنارش بدون زحمت خاصی اصلاح میشن. به همین راحتی و به همین خوشمزگی!

پس در این دلنوشته کوتاه دوست داشتم تو رو با قدرتمندترین و ریشه ای ترین باور در زمینه جذب ثروت و نعمت آشنا کنم تا حالا دیگه به جای سردرگمی، تکلیفت مشخص باشه و بدونی که انرژی و زمانت رو برای اصلاح کدوم باور هزینه کنی تا درِ نعمت و ثروت های بیکران به روی زندگیت باز بشه.

 

دوستت دارم زیاد.

درضمن عاشقتم هستم 🙂

ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

چرا از حرف دیگران ناراحت می شویم؟ این هم طبق معمول یکی دیگه از سوالات پرتکراری هست که از من پرسیده شده و میشه. یعنی یکی از دغدغه افراد همینه. خصوصا بچه هایی که در مسیر رشد فردی هستن و راهشون رو از عموم مردم جدا کردن بیشتر این چالش براشون به وجود میاد. چون طبیعتا وقتی ما طبق نگرش و مسیر عوام پیش نمیریم، با هجمه هایی رو به رو می شیم و دائما حرف هایی رو می شنویم که باعث ریزش عزت نفس ما میشه. حتی این حرف ها و شلیک ها از سمت خانواده هم صورت میگیره در حدی که ما هیچ راه فراری نداریم.

دلیل ناراحت شدن از حرف دیگران

خب همونطور که گفتم از جایی به بعد واقعا راه فراری نیست. چون تو شاید بتونی از جامعه و دوستان فاصله بگیری تا بلکه حرف های به درد نخورشون رو نشنوی، اما گاهی این حرف ها از خانواده به سمتت شلیک میشه و اینجا دیگه راه گریزی نیست. و همینجاست که این تضاد برای ما به وجود میاد و به این فکر می کنیم چطور میشه نسبت به حرف دیگران بیخیال شد؟ آیا واقعا باید بیخیال و بی تفاوت بشیم یا راه دیگه ای وجود داره؟

من در این مقاله بی نظیر طبق معمول میخوام این مسئله رو برات موشکافی کنم و آگاهی های خالص و نابی رو بهت بدم که با درک همین آگاهی ها دیگه ذره ای حرف دیگران رو به خودت نگیری. البته مردم در ابتدای صحبت با من فکر می کنن که قراره من مسیر کوچه علی چپ رو یادشون بدم! درحالی که اصلا اینطور نیست و قرار نیست ما خودمون رو به نفهمی بزنیم و به قول اصفهانی ها قرار نیست یابو آب بدیم! در اصفهان حکایتِ یابو آب دادن همون حکایتِ کوچه علی چپه …

پس من قراره طبق معمول با منطق های محکم بهت یاد بدم که چطور ذره ای از حرف و نظر دیگران دلخور نشی و دیگه حرف دیگران رو به خودت نگیری. اینجا ما روانشناسی زرد رو یاد نمیدیم. من با توهم زدن و یابو آب دادن و مسخره بازی به نتایج و این شخصیت نرسیدم. بلکه من به شحصه به اصولی ترین شکل ممکن و با درک کردن خالص ترین آگاهی ها به این شخصیت رسیدم. تو باید این رو یادت باشه حتی اگر بتونی خودت رو به کوچه علی چپ هم بزنی، اما هیچوقت از اعماق وجودت به رهایی نمیرسی و آخرش بخشی از ذهنت و وجودت درگیر ترکش های اطرافیان می مونه.

رهایی واقعی تنها حاصل درک آگاهی های خالص هست. و این تنها راهه. تنها راه افزایش اعتماد به نفس و افزایش عزت نفس هست. وقتی آگاهی های لازمه رو دریافت کنی، سپس اون ها رو درک کنی و در نهایت اون ها رو در شخصیت خودت نهادینه کنی، اونوقت تو دیگه نیازی نیست که تلاش کنی حرف دیگران رو نادیده بگیری، چون به طور ناخودآگاه به رهایی میرسی و ذره ای نیاز به تلاش و جنگیدن نداری. پس اگر پایه ای، بزن بریم سراغ اصل مطلب …

ناراحت شدن از دیگران

چرا ما از حرف دیگران ناراحت می شویم؟

در قدم اول ما اصلا باید ببینیم که چرا حرف و نظر دیگران روی ما تاثیر منفی میزاره و حالمون رو بد می کنه. وقتی یک نفر به من میگه تو چاقی و یا حتی به خاطر چاق بودنم من رو مسخره می کنه، چرا من سریعا دلخور میشم و حالم بد میشه و حس بدی نسبت به خودم پیدا می کنم؟ وقتی یه نفر اهداف من رو زیر سوال می بره و اهداف من رو به درد نخور تلقی میکنه، چرا من سریعا حالم بد میشه و به مسیر خودم شک می کنم؟! و کلی سوال دیگه …

دلیلش کاملا مشخصه اما خب تو نمی دونی و من اینجا میخوام بهت بگم که دلیلش چیه. دلیلش فقط اینه که تو، خودت این حرف ها رو قبول داری! متوجهی چی میگم دوست گلم؟ اگر من حرفی به تو می زنم و تو ناراحت میشی، دلیلش اینه که تو خودت اون حرف رو به عنوان حقیقت قبول داری. مثلا من در جایگاه یک فرد بی شعور به تو میگم چقدر اندامت بده و چرا انقدر چاقی؟! و با توجه به این که تو خودت نسبت به چاق بودنت به پذیرش نرسیدی و خودتم فکر می کنی که واقعا بد ترکیب هستی، به همین دلیل حرف من حالت رو به شدت بد می کنه.

دقیقا مثل معتادی که به شدت بدش میاد بهش بگن معتاد! تو اگر به یک آدم سالم بگی معتاد خندش میگیره، اما وقتی به یک آدم مصرف کننده میگی معتاد، به شدت گارد میگیره و داد میزنه که نهههههه منننن معتااااااااد نیستممممم! این دقیقا حکایت ماست … پس وقتی که من نسبت به چیزی در زندگیم و حضورم به پذیرش نرسیده باشم و خودم با اون راحت نشده باشم، در این حالت، هرکسی به اون چیز اشاره کنه من به هم میریزم و حالم بد میشه.

بزار طبق معمول از خودم یک مثالی بزنم. خب من به واسطه بیماری دست هام رو از دست دادم. توی صفحه بیوگرافی ابراهیم شجاعی هم در این باره توضیحات کامل رو ارائه دادم، پس اگر دوست داری کاملا با من آشنا بشی می تونی بعد از این مقاله بری و بیوگرافی رو هم مطالعه کنی. خب حالا فرض کن یک آدم احمق و بی شعور بیاد و دست های من رو مسخره کنه و بگه برو بابا بی دست و پا، یا مثلا بگه تو اگه آدم بودی خدا اینطوری خلقت نمیکرد!!! و یا کلا یک حرف سرد اینچنینی به من بزنه. حالا به نظرت واکنش من چی میتونه باشه؟

در زمان قدیم که بیماری و شرایطم رو نپذیرفته بودم و ذره ای تغییرات رو هم در خودم رقم نزده بودم، اگر کسی همچین حرفی بهم میزد، خداشاهده سه تا سکته روحی روانی میزدم و تا چند ماه منهدم می شدم و حتی ممکن بود به خودکشی هم فکر کنم. اما حالا چی؟ حالا بعد از ده سال که به این حد از پذیرش رسیدم نسبت به شرایطم و اصلا عاشق خودمم، و حالا که چنین اعتماد به نفس و عزت نفسی رو رقم زدم و اینهمه تغییرات رو رقم زدم و کلی نتیجه توی دستمه، دیگه این حرف ها برام خنده داره و حتی دلم میسوزه برای طرف مقابل!!!

می فهمی چی میگم رفیق جان؟ حالا من یک مثال دیگه میزنم برای درک بهتر. ببین، اگر من الآن به تو بگم گاو، تو به انسان بودن خودت شک می کنی؟! قطططعا نه، چون تو می دونی آدمی و لزومی نداره به آدم بودن خودت شک کنی. اگر من بهت بگم گاو و تو ناراحت بشی پس واقعا خودتم قبول داری که گاوی!!! اما طبیعتا ناراحت نمیشی و حتی ممکنه به شوخی بگی برو بابا گاو خودتی! چرا؟ چون اصلا این حرف من برات خنده داره. یا مثلا تو وقتی دست فرمون و رانندگی بی نظیری داری، در این صورت اگر من بهت بگم برو بابا رانندگیت مزخرفه. اینجا تو اگر واقعا رانندگیت خوب باشه، قطعا ناراحت نمیشی و با یه لبخند ملیح میگی باشه تو درست میگی. هه …

اما اگر به توانایی خودت در رانندگی شک داشته باشی اونوقت شروع می کنی به بحث کردن با من و حتی میگی اصلا بیا بریم مسابقه بدیم تا بهت ثابت کنم کی رانندگیش افتضاحه! یعنی تو تلاش میکنی خودت رو اثبات کنی چون در قدم اول خووووودت به رانندگی خودت شک داری! وگرنه آدمی که به رانندگی خودش اطمینان داره که اصلا چنین زحمتی به خودش نمیده و با یه لبخند ساده از حرف و نظر طرف مقابل میگذره.

دیگه فکر می کنم همین مثال ها کافی باشه برای این که تو به دلیل اصلی ناراحت شدن از حرف دیگران آگاه بشی.

پذیرش و افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس

ما تا اینجا فهمیدیم عدم پذیرش و کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس باعث میشه تا دیگران بتونن با حرفاشون ما رو تحت تاثیر قرار بدن. این یعنی چی؟ این یعنی اگر می خواهی به رهایی کامل نسبت به حرف دیگران برسی، پس نسبت به حضورت و نسبت به شرایط خودت به طور کامل به پذیرش برس و اعتماد به نفس و عزت نفست رو تقویت کن. در جلسات اولیه دوره عزت نفس، من به طور مفصل به داستان پذیرش پرداختم و کل جلسات دوره هم که قدم به قدم تو رو همراهی می کنه برای این که شخصیت ضعیف فعلیت رو بکوبی و به جاش شخصیتی مقتدر و با عزت نفس و قدرتمند رو برای خودت خلق کنی.

خب حالا باز دلم میخواد برای این بخش یه مثال دیگه از خودم بزنم. ببین دوست گلم، الآن نزدیک به ده ساله که من در زمینه تحقیق و توسعه عزت نفس و اعتماد به نفس دارم فعالیت می کنم، و تا به امروز هم نزدیک به سه ساله که در حال تدریس این مبحث تخصصی هستم. طی این سه سال هم زندگی صد ها و هزاران نفر به واسطه آموزش های من به لطف خدا دگرگون شده. علاوه بر بچه های خانواده گِلوف، می تونم مجددا به تغییراتی که در زندگی خودم رقم زدم هم اشاره کنم که می تونی بری و در صفحه بیوگرافی اون ها رو مطالعه کنی.

تمام این ها یعنی چی؟ یعنی این که حالا من در این زمینه و در مسیر تدریس دیگه از تمام وجود به خودم و تواناییم ایمان دارم و شکی نسبت به خودم ندارم. پس الآن اگر یک نفر بیاد بگه برو بابا تو اصلا بلد نیستی درست تدریس کنی و اصلا معلوم نیست تو آموزش هات چی میگی و فن بیانت هم مزخرفه و همش حرف مفت میزنی! تنها واکنش من در برابر این حرف ها میدونی چیه؟ اینه که میگم ممنون از نظر و انتقادتون، اما این شیوه تدریس منه و اگر شما باهاش ارتباط برقرار نمی کنی پس بهتره یک استاد دیگه رو در این زمینه دنبال کنی. با آرزوی موفقیت، شما رو به خیر و ما رو به سلامت. تمام شد و رفت.

اما اگر به کار خودم ایمان نداشتم و اعتماد به نفس نداشته باشم، طبیعتا کوچک ترین حرف اینچنینی میتونه از زیر و بم من رو داغون کنه. وقتی من به کار خودم شک دارم و اعتماد به نفس کافی ندارم، کافیه یه نفر بهم بگه فن بیانت مزخرفه، اونوقت تا دو ماه تمام دغدغه من این میشه که آیا واقعا من فن بیانم داغونه؟ نکنه واقعا اینطور باشه؟ اصلا نکنه من مال این کار نباشم! و همین نشخوار های فکری کاری میکنه تا از مسیر کارم خارج بشم و کلا برم توی حاشیه. یعنی هم روح و روان و عزت نفس و اعتماد به نفسم به فنا میره، و هم از مسیر هدفم خارج میشم. خب دیگه چی از این بدتر؟!

دلخور شدن از دیگران

حرف دیگران را به خودت برچسب نزن

با تمام این تفاسیر که تا به اینجای مقاله ارائه کردیم، اینجا باید بفهمی که نباید حرف دیگران رو به خودت برچسب بزنی. اگر یکی بهت میگه چاق و بد ترکیب، قرار نیست تو این حرف رو برچسب کنی و بزنی به خودت و فکر کنی این حقیقت زندگیته. به جاش باید با چاق بودنت راحت بشی و کاملا حضورت رو با همین شرایط بپذیری و اماااااا در کنارش شروع کنی به ورزش و رژیم و ساختن یک اندام بی نظیر. درواقع حرف های دیگران نه تنها نباید تو رو به هم بریزه، بلکه باید انگیزه و سوخت لازمه رو بهت بده برای حرکت و اعمال تغییرات.

من در زندگیم بسیاری از نتایجم رو به همین خاطر کسب کردم و تغییراتی که رقم زدم گاهی تنها به خاطر حرف یک نفر بوده! و این نه تنها اشکالی نداره بلکه خیییییلی هم عالیه. ما به دنبال انگیزه و شجاعتیم و چی به اندازه حرف مفت دیگران میتونه انگیزه و شجاعت رو به ما بده؟!

چند وقت پیش یکی از بچه ها بهم گفت من در زمینه ورزش کشتی فعالیت می کنم و به این رشته هم خیلی علاقه دارم، اما داداشم که از من بزرگتره دائما من رو تحقیر می کنه و میگه تو هیچی نیستی و هیچی نمیشی و داری وقتت رو تلف میکنی و … منم خیلی سعی می کنم نادیده بگیرمش اما از یه جایی به بعد واقعا صبرم لبریز شده و گاهی دلم میخواد حتی باهاش برخورد فیزیکی کنم.

در پاسخ بهش گفتم میدونی چرا حرف های برادرت حالت رو بد می کنه؟ چون خودتم به توانایی هات شک داری و خودتم فکر می کنی که نکنه واقعا در این رشته چیزی نشم! خب برادرت که تکلیفش مشخصه، اون خودش به خاطر عزت نفس پایین و با توجه به این که خودش رو از تو پایین تر میبینه دائما تحقیرت می کنه و بهت انرژی منفی میده. اما خودت چی؟ وقتی خودت هم چنین باوری داری که ممکنه موفق نشی یا باور داری توی این رشته خوب عمل نمی کنی، نتیجش میشه این که حرف های برادرت حالت رو بد میکنه.

پس مشکل داداشت نیست. مشکل نگرش خودت نسبت به خودته. وقتی دلیل رفتار های اون رو بفهمی و متوجه باشی که اون خودش داره از عزت نفس و اعتماد به نفس پایین رنج می بره، وقتی بفهمی یک آدم زمانی بهت شلیک می کنه و سعی می کنه مانع حرکتت بشه که خودش رو از تو پایین تر می بینه، همچنین وقتی بفهمی حرف دیگران زمانی روت تاثیر منفی میزاره که خودت به اون حرف باور داشته باشی، اونوقت دیگه به رهایی کامل می رسی نسبت به حرف و شلیک های اطرافیان و تمام توجه و تمرکزت رو معطوف می کنی روی رشد و ساخت و ساز.

چرا از حرف دیگران ناراحت می شویم؟ | کلام آخر

در این مقاله به چرایی و دلایل ناراحت شدن از حرف دیگران پرداختیم و در گام دوم هم یاد گرفتیم که چطور به رهایی کامل برسیم نسبت به حرف و نظر دیگران. همونطور که گفتیم، مشکل حرف دیگران نیست، مشکل نگرش و باور های ما نسبت به خودمون هست و اگر ما باور مخربی نسبت به خودمون داشته باشیم و کسی اون رو به ما یادآوری کنه، طبیعتا ما حالمون بد میشه و احساس ضعف و حقارت می کنیم. اما کسی که پذیرش رو یاد گرفته و یاد گرفته چطور اعتماد به نفس و عزت نفسش رو تقویت کنه، دیگه حرف و نظر مردم ذره ای روش تاثیر نداره و مثل یک نابینا و ناشنوا فقط مسیر خودش رو با ایمان طی میکنه.

 

برات آرزوی بهترین ها رو دارم

دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

حتما توام شنیدی میگن خیلی مهمه که با چه افرادی رابطه داری. درواقع این نصیحت رو حتی پدربزرگ و مادر بزرگ های ما هم به ما میکردن که باید با افراد خوب دوست بشیم. اما خب چرا؟ وقتی سطحی به این مسئله فکر می کنیم می فهمیم داستان، فقط داستان «تاثیر پذیری» هست. یعنی اگر ما با افراد ناخلف رفیق بشیم، به احتمال خیلی زیاد ما هم شبیه به اون آدم ها میشیم. پس برای همین حتی از دوران بچگی هم پدر و مادر همواره سعی می کردن روابط ما بچه ها رو کنترل کنن و اجازه ندن که با هر کسی رابطه برقرار کنیم.

اما خب مسئله اینجاست که ما فکر می کنیم تنها باید از افراد معتاد، دزد، دروغگو و … دوری کنیم، درحالی که این مسئله تاثیر پذیری خیلی خیلی ریشه ای تر از این حرف هاست. یعنی لازم نیست که حتما طرف دزد و دروغ گو باشه، گاهی حتی ما در روابطمون دوستانی داریم که افراد خوبی هستند، اما حضور این افراد در زندگی ما واقعا باعث پسرفت ما میشه! و اینجا در این دلنوشته دقیقا من میخوام به این حد از عمق ماجرا بپردازم. ما قراره به شدت اهمیت این مسئله پی ببریم و ببینیم واقعا حضور یک فرد در کنار ما حتی برای چند دقیقه، تا چه حد می تونه به ما ضرر بزنه و یا باعث رشد ما بشه.

چند سال پیش یک جمله ای رو جایی خوندم، اما سالها طول کشید تا به اهمیتش پی بردم. نوشته بود: اگر با 4 آدم ثروتمند بگردی، پنجمین ثروتمند خودت خواهی شد، اگر با 4 آدم افسرده بگردی، پنجمین افسرده خودت خواهی شد، اگر با 4 آدم سیگاری بگردی، پنجمین سیگاری خودت خواهی شد، اگر با 4 آدم ورزشکار بگردی، پنجمین ورزشکار خودت خواهی شد، و …

اون زمان که من این جمله رو مطالعه کردم، تنها در حد همون نصیحت های قدیمی بهش دقت کردم و توی ذهنم در همون حد بهش اعتبار دادم. اما گذشت تا این که چند تجربه بزرگ برای من در زندگی رخ داد و اونجا دیگه من به اهمیت این مسئله پی بردم و فهمیدم که به شدت باید غربال کردن آدم های اطرافم رو جدی بگیرم.

ببین دوست گلم، در روابط فقط خوب بودن آدم ها مهم نیست! همونطور که گفتم گاهی فردی واقعا خوبه و بی آزاره و حتی ممکنه خیرخواه تو باشه، اما حضور اون آدم در کنارت حتی برای چند دقیقه، میتونه پالس و فرکانسی رو بهت بده که همون فرکانس و انرژی رسما تو رو زمین بزنه. پذیرش این مسئله سخته و حتی درکش هم کمی سخته. همونطور که گفتم خوده من سال ها طول کشید تا فهمیدم این داستان رو. تنها افراد انگشت شماری این مسئله رو فهمیدن و این افراد هم همون هایی هستند که نتایج بزرگ رو رقم زدن و به جایگاه های بالایی رسیدن.

اگر تو با 4 فرد ثروتمند بگردی، بدون شک پنجمین ثروتمند خودت هستی. من از تمام وجودم به همه دار و ندارم قسم می خورم که این جمله حقیقت محضه. پس وقتی که من به دنبال ثروت هستم، دیگه باید با افرادی که توی فقر مالی و ذهنی دست و پا می زنن رابطم رو حذف کنم. شاید یک نفر آدم خوبی باشه اما انقدر ذهنی منفی داره نسبت به پول و موفقیت و ثروت، که حتی پنج دقیقه معاشرت با این آدم رسما تو رو می ترکونه و کاری میکنه که به اندازه شش ماه بری زیر خط فقر و بدهی!

شاید یک نفر آدم خوب و بی آزاری باشه و حتی مهربون باشه، اما خب از تمام وجودش منفی نگر و افسرده باشه و اینجا دیگه مهم نیست که اون آدم چقدر خوب و مهربونه، به هر صورت حتی پنج دقیقه همنشینی با این آدم به اندازه چند ماه تو رو به فنا میده. حالا ببین اگر تو با یک آدم این چنینی ارتباط دائمی داشته باشی دیگه چه بلایی سرت میاد …

پس راستش رو بخواهی، فقط خوب بودن آدم ها ملاک نیست. ما باید به دنبال افرادی باشیم که علاوه بر خوب بودن، حضورشون باعث رشد و ترقی ما هم بشه. وگرنه آدمی که خوبه اما حضورش باعث ریزش من میشه، پس دیگه خوب بودنش به کار من نمیاد. زندگی شوخی بردار نیست و تو یا باید رشد و ترقی رو انتخاب کنی یا رابطه با همین آدم های خوبی که تنها خوبیشون اینه بهت صدمه نمیزنن!!!

متوجهی چی میگم؟ ما این روزها به آدم هایی میگیم خوب، که ازشون آسیبی نمی بینیم. درحالی که این وظیفه انسانی آدم هاست که به هم دیگه رکب نزنن و باعث رنجش همدیگه نشن. اما ما فکر می کنیم اگر کسی به ما آسیب نمیزنه پس لطف می کنه و آدم خوبیه.

اما حقیقت اینه که آدم خوب آدمیه که مفید باشه و حضورش انقدر پررنگ و مفید و مثبت باشه که حتی ده دقیقه معاشرت باهاش به اندازه چند ماه به تو انرژی و انگیزه و حال خوب بده. پس تاکید می کنم که زندگی شوخی بردار نیست و ما باید یک سری چیز ها رو فدا کنیم و اینگونه بهاش رو بپردازیم، اگر واقعا به دنبال خوشبختی و سعادت هستیم.

چند وقت پیش تهران دعوت یکی از دوستانم بودم که به شدت ثروتمنده. وقتی صحبت از همین روابط و … شد، حرف خیلی تاثیرگذار و مهمی زد. بهم گفت: ابراهیم اگر تو بفهمی پنج دقیقه معاشرت با من ده میلیارد تومان بهت ضرر میزنه، باز هم حاضری با من وقت بگذرونی؟! منم با تعجب گفتم خب حقیقتا نه. مگر دیوانه ام! در ادامه گفت خب دقیقا معاشرت برخی از افراد دقیقا به همین صورته. اصلا مهم نیست که اون آدم کیه و کجاست و مهربونه یا خوبه یا هرچیز دیگری. مهم اینه که پنج دقیقه معاشرت با این آدم ها و گرفتن انرژی و فرکانسشون دقیقا در همین حد و اندازه بهت آسیب میزنه. یعنی جوری روح و روان و ذهنیت و وجودت رو تحت تاثیر مخرب میزارن که حتی ممکنه میلیارد ها تومن ضرر مالی بهت وارد بشه یا اصلا عوارض جسمانی و روحیش رو متحمل بشی.

لب کلام اینه که برای انتخاب افراد در روابط اصلا رودروایسی نداشته باش. همونطور که رفیق من گفت، اگر تو بفهمی واقعا معاشرت با من قراره بهت میلیارد ها تومن ضرر وارد کنه، پس اینجا دیگه رودروایسی نمی کنی و کاملا قاطعانه چهارچوب و حریمت رو نسبت به من حفظ می کنی! اما خب الآن توی روابطت انقدر جدی پیش نمیری چون اصلا اهمیت این مسئله برات روشن نبوده.

خوده من زمانی دوستانی داشتم که خداوکیلی آدم های بی نظیر، خوب و مهربون و حتی خیرخواه من بودن، اما حقیقتا ده دقیقه همنشینی با این ها روح و روان و ذهنیت من رو به فنا میداد. مثلا رفیقی داشتم که به شدت پسر خوبی بود و کافه داشت، هرازگاهی می رفتم پیشش به بهانه خوردن یک قهوه بهش سر میزدم. شاید باورت نشه اما طی همون ده الی بیست دقیقه معاشرتی که باهم داشتیم، این بشر انقدر می نالید و انقدر آیه یاس میخوند و  از مسائل منفی صحبت می کرد که قهوه زهر مارم میشد و با حس و حال سمی از کافه میزدم بیرون. خب این پسر خیییلی برای من دوست داشتنی بود طوری که حتی حاظر بودم انرژی و پالس منفیش رو تحمل کنم اما برم هرطور شده ببینمش. اما از جایی به بعد وقتی به شدت اهمیت روابط آگاه شدم دیگه رابطم رو در کمال صلح باهاش کات کردم.

من به شخصه همیشه توی زندگیم پر بوده از آدم های خوب و مهربون و با شخصیت و کاردرست. اما همونطور که گفتم، اکثرشون یا دچار فقر ذهنی بودن، یا ناومید بودن و یا افسرده، یا بدبین بودن و یا … و من از جایی به بعد فهمیدم تنها خوب بودن آدم ها برای من کافی نیست و اگر من با این ها بگردم، در آینده منم در جایگاه همین ها خواهم بود. پس به طور جدی و اساسی از جایی به بعد روابطم رو آپدیت کردم، و یک پروسه رو که کلا تنها بودم و به مرور افراد جدید و غربال شده رو وارد زندگیم کردم. البته با هدایت خداوند …

الآن به لطف همت خودم و هدایت خداوند، دوستانی دارم که حتی پنج دقیقه معاشرت باهاشون به اندازه شش ماه به من انرژی و انگیزه و حال خوب میده. چیزی که میگم واقعیت محضه و وااااقعا الآن دوستان من همینطورن. همچنین خوده من هم خداروشکر به جایی رسیدم که حضورم در کنار دیگران دقیقا همین انرژی و فرکانس رو  بهشون منتقل میکنه و اگر کسی فقط در حد پنج دقیقه با من در تماس باشه، تا مدت ها حالش خوبه و سرشار از انگیزه و حال خوب میشه.

پس در کمال صلح روابطت رو اصلاح و غربال کن رفیق جان. دغدغه دلخوری آدم ها رو هم نداشته باش. راستش رو بخواهی کسی نون و آب تو رو نمیده. کسی توی شرایط سخت به دادت نمیرسه، فقط خودتی و خودت و خدات. پس اگر تو تصمیم گرفتی از اینجا به بعد تنهایی سپری کنی دیگه من حق ندارم از دستت ناراجت باشم.

بلکه باید به این تصمیمت احترام بزارم و نگم که فلانی بی معرفت شده و از این حرف های کلیشه ای. زندگی شوخی بردار نیست و اگر به دنبال نتایج جدی هستی پس باید زندگی رو جدی بگیری. روابط تو ام بخشی از زندگیته پس باید جدی بگیریش و خییییلی مهمه که وقتت داره با کی میگذره. تو هم وقتت رو به طرف میدی و هم اجازه میدی با حضورش به اندازه میلیارد ها تومن بهت خسارت بزنه!!!

من دوستانی دارم که الآن از همه نظر پیشرفت های چشمگیری کردن، و برخی از این ها میگن تا مدت ها حتی با خانواده خودشونم ارتباط نداشتن! شاید درکش سخت باشه اما همونطور که گفتم تنها افراد کمی به اهمیت این مسئله آگاه شدن. پس جمله ای که در ابتدای این مقاله نوشتم حقیقت محضه. و من این رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم.

زمانی تمام رفیق های من سیگاری بودن، و من هم چشم باز کردم متوجه شدم سیگار توی دستمه! اصلا متوجه نشدم که چطور به دامش افتادم و فقط زمانی فهمیدم که دیگه سیگاری شده بودم. همچنین از جایی به بعد فقط با افراد هدفمند رفیق شدم و طولی نکشید که خودم هم هدفمند و پیشرو شدم. یک دوره ای با چندتا ورزشکار معاشرت کردم و ناخواسته همش توی باشگاه در حال ورزش کردن بودم!

همچنین زمانی که در حال دست و پا زدن بودم برای اصلاح ذهنیتم که به نتایج مالی برسم، نتیجه خاصی حاصل نمی شد، چون از خانواده تا دوستان و اطرافینم همگی بیمار ذهنی بودن و کلا نسبت به پول آلرژی داشتن!!! خب به همین جهت تلاش های من هم نتیجه خاصی رو به ارمغان نمیاورد. تا وقتی که معاشرت با افراد ثروتمند رو شروع کردم و ناگهان دیدم که درِ نعمت و ثروت به روم باز شد و اصلا رکورد درآمدم شکسته شد!!!

نمی دونم دیگه چقدر و از چه زاویه ای به این مسئله بپردازم. اما خداوکیلی اگر واقعا زندگیت و آیندت برات مهمه، پس روابطت رو غربال کن و تنها ملاک رو بر خوب بودن آدم ها نزار. همونطور که منطقی و موشکافانه توضیح دادم، تنها خوب بودن کافی نیست. ما به آدم هایی نیاز داریم که حتی حضورشون در کنارمون به ما انرژی و فرکانس های مثبت و سازنده بده و باعث رشد ما بشه. انرژی و فرکانسی که از جانب آدم ها به سمتت میاد رو خیلی خیلی خیلی جدی بگیر و این دلنوشته رو چندبار مطالعه کن تا کاملا به عمق ماجرا پی ببری.

 

برات آرزوی بهترین ها رو دارم

دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

همیشه گفتم که رفتارهای ما حاصل ذهنیت و باور های ماست. پس توجه به رفتار و کردارِ خودمون، تا حد قابل توجهی شرایط ذهنی رو برای ما آشکار می کنه و کاملا متوجه میشیم که در ناخودآگاه ما چه باورهایی در جریانه. همچنین قبلا هم بارها گفتم که ما نباید تنها به اصلاح ذهنیت بسنده کنیم، بلکه در کنار اصلاح ذهنیت باید برای اصلاح رفتار ها هم وقت بزاریم. برای این که این دو سازنده هم هستند. یعنی همونطور که ذهنیت ما رفتار ما رو میسازه، رفتارهای ما هم باور های ما رو میسازه.

تقویت عزت نفس با اصلاح رفتارها

خب همونطور که در مقدمه به اهمیت رفتار ها پی بردیم، در این مقاله من قراره به 3 رفتار بی نظیر برای افزایش عزت نفس بپردازم که با بکارگیری همین رفتار ها نه تنها ذهنیت ما اصلاح میشه، بلکه به عزت نفس بالایی هم دست پیدا خواهیم کرد. برخلاف موضوع این مقاله، در آموزش های پیشین من حتی به رفتار های مخربی هم پرداختم که ما باید دست از اون رفتار ها بکشیم تا عزت نفسمون ریزش نکنه.

درواقع در کنار ساخت و ساز عزت نفس، ما باید از این الماس درونی محافظت هم بکنیم، چطور؟ خب با کنترل و رهبری ذهن و تسلط بر رفتارهای خودمون. ما باید آگاه باشیم که هر رفتاری می تونه تاثیر مستقیم بر شخصیت ما بزاره و اگر رفتاری مخرب باشه و ما به طور مداوم اون رو انجام بدیم، خیلی سریع تاثیرات مخربش رو در شخصیت و عزت نفس خومون خواهیم دید. همچنین بالعکس، اگر رفتاری سازنده و مفید باشه و ما به طور مداوم اون رو انجام بدیم، پس یقینا خیلی زود تاثیرات مثبتش رو در شخصیت و عزت نفس خودمون شاهد خواهیم بود. خب حالا که برای مقدمه به این آگاهی های عالی پرداختیم، وقتش رسیده از اینجا به بعد به 3 رفتار بی نظیر برای افزایش عزت نفس بپردازیم …

افراد با عزت نفس را تحسین کن

اولین رفتار مخربی که افراد بی عزت نفس دارن همینه که حس خوبی نسبت به آدم های با عزت نفس ندارن و حتی با دیدن آدم هایی که عزت نفسشون بالاست احساس بدی بهشون دست میده. راستش رو بخواهی این یک حقیقته و گاهی انقدر عزت نفس یک نفر ریزش میکنه که شروع به تمسخر افراد با اعتماد به نفس میکنه و یا حتی سعی در تخریب اون افراد میکنه.

وقتی این رفتار های سمی و به درد نخور رو ریشه یابی می کنیم، در نهایت به کمبود عزت نفس بر می خوریم. یعنی من با توجه به این که خودم عاری از این الماس درونی هستم و با توجه به این که فرد با عزت نفس رو بالاتر از خودم می بینم، پس ناخودآگاه نسبت بهش نفرت پراکنی می کنم یا حتی تمسخر میکنم و سعی می کنم که تخریبش کنم.

درحالی که تمام این رفتار ها ذره ای روی زندگی و شخصیت اون آدم تاثیر نمیزاره و فقط خوده من آسیب های جدی این روند رو می بینم. برخی از بچه ها به من میگن که آقای شجاعی گاهی پیش میاد ما حتی به جای افراد با اعتماد به نفس حالمون بد میشه و خجالت می کشیم!!! یعنی مثلا من می بینم که یک نفر با اعتماد به نفس در جمعی صحبت می کنه و می درخشه، اما من به جای لذت بردن از حضور پررنگ اون آدم، به جاش خجالت می کشم و خودخوری میکنم و حالم بد میشه و در این بین حتی خودم رو باهاش مقایسه می کنم و رسما دچار یک شرایط قوز بالای قوز میشم.

پس اولین رفتار سازنده برای عزت نفس همینه که از این به بعد هرررر آدم با اعتماد به نفس و با عزت نفسی رو که دیدی از تمام وجودت تحسینش کنی و توی دلت بهش تبریک بگی و بگی دمش گرم که چنین شخصیت با عزت نفس و حضور پررنگی داره.

ببین دوست گلم، اگر تو نمی تونی از صمیم قلب یک فرد با عزت نفس رو تحسین کنی دلیلش اینه که خودت رو ناتوان می بینی. درواقع وقتی من یک آدم با عزت نفس رو می بینم و از این طرف تصور می کنم خودم ناتوانم، حاصلش میشه این که با حسرت به فرد مقابل نگاه می کنم و حالم بد میشه. پس یادت باشه تو ناتوان و قربانی نیستی. تو توانایی تغییر تمام جنبه های شخصیت و زندگیت رو داری.

لذا قبل از این که شروع به تحسین افراد با عزت نفس کنی، باید این باور توانمندی رو در وجودت نهادینه کنی و باااااور کنی که توام خالق زندگیتی. اگر درک این مسئله برات سخته، کافیه که به گذشته همون آدم نگاهی بیاندازی و ببینی که از کجا به کجا رسیده. کسی که حالا عزت نفس بالایی داره، درگشته از کمبود عزت نفس رنج می برده، اما از جایی به بعد فهمیده که خودش توانایی خلق شخصیت و زندگیش رو داره، پس پرقدرت شروع به ساخت و ساز کرده. اصلا من پیشنهاد می کنم که بیوگرافی خوده من رو مطالعه کنی و ببینی که خوده من از کجا و از چه شرایطی به اینجا رسیدم!

با وجود تمام این تفاسیر، حالا تو باید از این لحظه به بعد هر آدم با عزت نفس و با اعتماد به نفسی رو که می بینی از تمام وجودت تحسینش کنی و یا توی دل خودت ازش تعریف و تمجید کنی و یا این که حتی شفاهی بهش بگی و بابت عزت نفس بالایی که داره بهش تبریک بگی. این کار هم حال خودت رو خوب میکنه و به رشد عزت نفست کمک می کنه و هم باعث میشه نزد اون آدم به شخصیتی کاریزماتیک و جذاب تبدیل بشی. شاید برات این سوال پیش بیاد که خب چطور تعریف از دیگران باعث جذابیت من میشه؟! برای پاسخ این سوال پیشنهاد می کنم حتما مقاله «چگونه از دیگران تعریف کنیم؟» رو مطالعه کنی.

قبل از این که بریم سراغ رفتار دوم، در انتهای این بخش باید بگم یادت باشه تو نمی تونی نسبت به چیزی نفرت پراکنی کنی یا حالت بد بشه، اما توقع داشته باشی همون چیز وارد زندگیت بشه. حقیقتا برای من خنده داره که مردم از صبح تا شب نسبت به افراد پولدار نفرت پراکنی میکنن و از اونطرف دائما به خاطر فقر مینالن. خب مشکلت چیه رفیق؟ تو خودت داری پول رو پس میزنی.

یادت باشه اگر تو با دیدی منفی به یک پولدار نگاه می کنی، پس مشکل تو با اون آدم نیست، تو با پول مشکل داری! وقتی که از صبح تا شب اسم هر آدم ثروتمندی میاد فقط یا فحش میدی یا تخریبش می کنی یا پشت سرش حرف میزنی، به نظرت چه اتفاقی میوفته؟ اتفاقی که میوفته اینه که اون بابا هر روز پولدار تر میشه و تو هر روز فقیر تر. چون تو با این رفتار داری فریاد میزنی که من پوووووول نمییییی خوااااااام.

این مسئله برای عزت نفس هم دقیقا صدق میکنه. اگر تو حس بدی نسبت به افراد با عزت نفس داری یا با دیدن یک آدم با اعتماد به نفس حالت بد میشه، خب اون که هر روز رشد میکنه و این تو هستی که با این رفتار و احساسات، قبر شخصیت خودت رو میکَنی. پس بفهم که تو هم توانایی صد در صدی خلق شخصیت و زندگیت رو داری و وقتی این رو بفهمی، دیگه از این لحظه به بعد با عشق و حال خوب به افراد با عزت نفس نگاه میکنی و از صمیم قلب تحسینشون می کنی. یادت باشه در این مقاله اولین رفتار مهم برای افزایش عزت نفس همینه که از صمیم قلب افراد با عزت نفس رو تحسین کنی.

گفتگوهای مثبت با خودت داشته باش

تا به حال این سوال برات پیش اومده که چرا تغییر و تحول انقدر سخته؟ اصلا چرا ما هرچی دست و پا می زنیم و تلاش می کنیم اما باز هم تغییرات اساسی در وجود ما شکل نمیگیره؟ جواب این سوال رو من در مقاله بی نظیری با عنوان «چرا تغییر و تحول سخت است؟» ارائه دادم. اونجا متوجه میشی که گفتگو های درونی چطور می تونن مانع تغییر و یا باعث تغییر تو بشن.

خالق ما رو طوری آفریده که کلام خودمون به طرز عجیبی بسیار قدرتمند تر و تاثیر گذار تر از کلام دیگران بر روی ما هست. به بیانی ساده تر، اگر تو فقط یک بار به خودت بگی «من نمی تونم»، همین یک بار برابر با اینه که 12 نفر بهت بگن «تو نمی تونی»! همچنین اگر فقط یک بار به خودت بگی «من می تونم»، دقیقا برابر با اینه که 12 نفر بهت بگن «تو می تونی». خب وقتی که ما به این قدرت بی نظیر در وجودمون آگاه میشیم، پس چرا ازش برای ساخت و ساز شخصیتمون استفاده نکنیم؟!

خداوکیلی دقت کن ببین از صبح تا شب چه صحبت هایی از درون با خودت می کنی؟ من شک ندارم حداقل 80 درصد از این گفتگوهای درونی منفی هستن. حتی به احتمال خیلی زیاد این گفتگو ها آغشته به خودسرزنشی و خودتخریبی هم هستن و این دیگه یعنی تخریب هزار درصدی. من در مقاله  «چرا تغییر و تحول سخت است؟» کامل و شفاف به قدرت کلام و قدرت گفتگوهای درونی و بیرونی پرداختم. پس حتما اون مقاله ارزشمند رو هم مطالعه کن تا نسبت به اهمیت این مسئله آگاه بشی.

پس یادت باشه اگر تو یک بار یک جمله مثبت و سازنده رو به خودت بگی، برابر با اینه که 12 نفر از بیرون اون جمله رو بهت بگن. اگر تو ده بار اون جمله رو به خودت بگی مثل اینه که 120 نفر اون جمله رو بهت گفتن! و … همین مسئله برعکسش هم وجود داره. یعنی در واگویه های منفی هم همین روال در جریانه. وقتی تو ده بار میگی من اعتماد به نفس ندارم، دقیقا انگار که 120 نفر بهت بگن تو اعتماد به نفس نداری!!! حالا ببین با این وضع چه فاجعه ای در وجودت رخ میده ..

پس از این قدرت و سیستم درونی اهرمی بساز برای رشد عزت نفس  و اعتماد به نفست. یعنی چی؟ یعنی این که از همین لحظه به بعد دیگه آگاهانه گفتگو های درونی و بیرونیت رو کنترل کن و آگاهانه با خودت گفتگوهای سازنده و مثبت و بی نظیری داشته باش. قربون صدقه خودت برو و به خودت عشق بورز و از توانایی های خودت صحبت کن و نکات مثبتت رو به خودت یادآوری کن.

این کاریه که من ده ساله دارم انجام میدم. حین پیاده روی، وقتی که تنها هستم و یا موقع استراحت و حتی موقع خواب قربون صدقه خودم میرم و با لحنی رفاقت گونه به خودم میگم دمتتت گرررم ابراهیم تو چقدر بی نظیری تو نظر کرده خدا هستی و تو منحصر به فردی چون که فلان توانایی رو داری و فلان نتایج رو رقم زدی پس تو لایق بهترین زندگی هستی و تو نمادِ ارزش و اعتباری و و و …!

پس دومین رفتار برای افزایش عزت نفس همینه که با خودت به مثبت ترین و سازنده ترین شکل ممکن حرف بزنی. همچنین اون مقاله که معرفی کردم رو هم حتما مطالعه کن تا دقیقا متوجه این بخش از مبحث بشی.

مادر

مسئولیت پذیر باش

آخرین رفتار سازنده برای عزت نفس همین مسئولیت پذیری هست. خب ما تا اینجا فهمیدیم که رفتار های ما سطح عزت نفس ما رو تعیین می کنه. پس با این وجود تو باید بدونی که فرار از مسئولیت پذیری هم یکی از رفتار هایی هست که عزت نفس تو رو از ریشه تخریب میکنه. چرا؟ برای این که ما زمانی از مسئولیت فرار می کنیم که خودمون رو فردی قربانی و ناتوان می بینیم. خب عزت نفس برای یک فرد قربانی چه معنایی داره؟ هیچی …

پس وقتی که من میام مسئولیت تمام و کمال زندگیم رو بر عهده می گیرم، به این معناست که من باور کردم که خودم توانایی کنترل و هدایت زندگیم رو دارم و من توانایی رقم زدن تغییرات رو دارم. لذا صد در صد مسئولیت رو بر عهده می گیرم و با این رفتار نه تنها شروع به تغییر زندگیم می کنم، بلکه شخصیتی با عزت نفس بالا رو هم برای خودم رقم میزنم.

پس اگر دقت کنی، همین باور قربانی بودن و احساس ناتوانی به تنهایی در این حد تخریب کننده هست و همینقدر رفتار های ما رو مخرب می کنه. تمام رنج هایی که ما می کشیم به همین خاطره که فکر می کنیم اصلا تسلط و اختیاری بر شخصیت و زندگیمون نداریم و مثل رباتی هستیم که ما رو هدایت و رهبری می کنن. اما همین که به این حقیقت پی ببریم که ما خالق صد در صد زندگیمون هستیم و ما قدرت و توانایی خلق شخصیت و زخدی خودمون رو داریم، اینجا به مرور رفتار های متعددی در وجود ما اصلاح میشه که یکیش همین مسئولیت پذیر شدن هست. پس آخرین رفتار برای افزایش عزت نفس در این مقاله همینه که مسئولین پذیر بشی و مسئولیت تمام و کمال زندگی و خودت رو بر عهده بگیری.

یکی از اهداف اصلی دوره عزت نفس هم همین بوده که ما درک کنیم که خالق زندگی و شخصیتمون هستیم و ما آزاد و خالقیم. اگر تو الآن قربانی و ناتوان هستی دلیلش اینه که این رو باور کردی. پس طبیعتا در جایگاه یک قربانی دائما شرایط مثل برگی در مسیر باد برات رقم میخوره بدون این که تو ذره ای تسلط و اختیار داشته باشی. اما به محض این که این باور رو اصلاح می کنی، اونوقته که افسار شخصیت و زندگیت به دستان خودت میوفته و از این لحظه بعد تو میشی سازنده و خالق.

پس این باور رو نهادینه کن و مسئولیت پذیر باش و از زیر بار مسئولیت فرار نکن. چون با این کار گند میزنی به زندگیت و عزت نفست رو به فنا میدی. اگر تو مسئولیت پذیر نباشی هیچکس نمی تونه به جای تو  زندگی کنه و تو همونطور که مجرد به دنیا اومدی، پس مجرد و تنها به پشتوانه خداوند به تنهایی باید در این مسیر تکاملی قدم برداری. لذا اگر عزت نفس بالا رو می خواهی، پس بسم الله، از همین لحظه مسئولیت صد در صدی زندگیت رو بر عهده بگیر.

3 رفتار بی نظیر برای افزایش عزت نفس | کلام آخر

همونطور که گفتیم، رفتارِ ما هم سازنده ذهنیت و شخصیت ما هستند، لذا باید درحالی که دست از یک سری رفتار های مخرب بکشیم، در کنارش یک سری رفتار های سازنده و مفید رو هم به کار بگیریم تا به تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس خودمون کمک کنیم. به همین جهت در این مقاله من به 3 رفتار به شدت تاثیرگذار برای افزایش عزت نفس پرداختم که اگر همین سه رفتار رو در وجودت نهادینه کنی، در بازه زمانی کوتاه نه تنها ذهنیتت اصلاح خواهد شد، بلکه به عزت نفس بالایی هم دست پیدا می کنی و کلا شخصیتت متحول میشه.

 

ارادتمند و دوستدار تو، ابراهیم شجاعی

دکمه بازگشت به بالا