چگونه به رهایی از افکار گذشته برسیم؟
چگونه به رهایی از افکار گذشته برسیم؟
سلام دوست ارزشمندم چطوری؟ تو این مقاله قراره یاد بگیری به رهایی از گذشته برسی، یا بهتره بگم قراره به رهایی از افکار و خاطرات تلخ گذشته برسی. زمانی که ما غرق در گذشته تلخ خودمون هستیم و مدام بهش فکر میکنیم و تکرارش میکنیم، رسما ما با این کار لحظه حال و آینده زندگی خودمون رو تباه میکنیم! ما روی هرچیزی که تمرکز کنیم و به هر چیزی که توجه کنیم بی شک اون رو در زندگیمون گسترش میدیم، خب حالا ببین تو با غرق شدن در گذشته تلخی که داشتی، چه بلایی داری سر زندگیت و خودت میاری. پس اگر گذشته سختی داشتی و الان به دنبال ساختن آینده ای متفاوت هستی، باید بدونی که یک بار برای همیشه باید روی گذشته و خاطرات بدش یه خط قرمز بکشی و کلا رهاش کنی بره.
من این رو میدونم همین که در حال مطالعه این مقاله هستی به این معناست که خودت تصمیم داری از گذشته رها بشی و حال و آینده متفاوتی رو برای خودت رقم بزنی. پس ازت میخوام که آگاهی های این مقاله رو جدی بگیری و با استفاده از همین ها به راحتی و به مرور از گذشته برای همیشه رها بشی تا بتونی آینده ای متفاوت و بی نظیر رو برای خودت ایجاد کنی. در ادامه به سه تا از دلایلی که تو نمی تونی از گذشته رها بشی می پردازیم.
گذشته همانطور که از نامش پیداست، گذشته
بله دوست عزیزم! گذشته دقیقا اسمش روشه، یعنی هرچی که بوده تمام شده و گذشته. هرررررچی درد و رنج و سختی و زجر و بدبختی کشیدی دیگه رفته پی کارش و دیگه کاریش نمیشه کرد. عقل سلیم میگه اگر توانایی تغییر چیزی رو داری خب از تمام وجودت و توانت مایه بزار تا اون شرایط رو تغییر بدی، اما اگر توانایی تغییر چیزی رو نداری اول بپذیرش و بعد رهاش کن. و دقیقا گذشته هم یکی از اون چیز هایی هست که نمیشه تغییرش داد، پس بهترین کار پذیرش و رهایی از اون هست. منتهی ما اغلب بخاطر عدم آگاهی، مدت های طولانی رو غرق میشیم در گذشته تلخ و رهاش نمیکنیم و با همین کار رسما توانایی ساختن آینده متفاوت رو هم از خودمون میگیریم. کاملا درسته که بنا به هر دلیلی ما اختیار زندگیمون رو در گذشته نداشتیم و اتفاقات ناخواسته و سختی های زیادی رو تجربه کردیم، و کلا خودمون خالق شرایط زندگیمون نبودیم، اما مسئله اینجاست که باید این سوال رو از خودت بپرسی که خب از اینجا به بعد چی؟ آیا واقعا همچنان میخواهی با احساس ناتوانی زندگی کنی و مثل یک قربانی رفتار کنی تا آینده ای رقم بزنی سخت تر از گذشتت؟! من توی دوره جامع عزت نفس گلوف گفتم که این خیلی بی معرفتی هست که تو الآن هم که دیگه خودت اختیار زندگیت رو دستت داری و قدرت تصمیم و اختیار داری، همچنان در گذشته تلخ سپری کنی و زمان حال و آینده زندگیت رو هم شبیه به همون گذشته کنی! به هر صورت تفاوت بزرگی که بین گذشته و زمان حال وجود داره اینه که برخلاف گذشته، تو الآن قدرت تصمیم و اختیار و تغییر داری، پس این ظلم به خودت هست اگر که زمان حال و آیندت رو عالی رقم نزنی.
بعنوان ختم کلام این بخش از مقاله باید بگم که دوست گلم، گذشته سختی که داشتی با کینه و نفرت و حال بد و احساسات منفی و افکار منفی و حس ناتوانی جبران نمیشه. گذشته سخت تو تنها با یک چیز جبران میشه و اون هم لذت بردن از زمان حال و خلق یک آینده بی نظیر هست. پس اگرررررر واقعا میخواهی که اون گذشته تلخ و سخت رو جبران کنی، بسم الله …
وقتی تصویری از آینده نداشته باشی، ناخودآگاه به گذشته برمیگردی!
واقعا خیلی جالبه! ما تمام وقت و انرژیمون رو صرف فکر کردن به گذشته تلخ و شخم زدن اون می کنیم، اما محض رضای خدا یک بار به این فکر نمیکنیم که واقعا از زندگی چی میخوایم؟ اصلا به این فکر نمیکنیم که واقعا دوست داریم چه آینده ای داشته باشیم و یا دوست داریم چه کار هایی انجام بدیم. آدمیزاد انگار کلا خودآزاری داره. بجای فکر کردن به چیز هایی که دوست داره، تمام توجه و تمرکزش صرف ناخواسته ها میشه. ببین رفیق جان، ذهن ما بیکار و خنثی نمیتونه باشه. درواقع ذهن در لحظه در حال فعالیته، پس وقتی که تو نمیای آگاهانه وقت بزاری برای طراحیه آینده ای که دوست داری، اون به صورت خودکار تو رو میبره به گذشته. یعنی میگه تو که کاری نداری، بیکار و بلاتکلیفی و خودتم نمیدونی اصلا چی میخوای، پس بیا بریم گذشته رو شخم بزنیم لااقل بیکار نباشیم!!!
خب تو باید بدونی که توانایی تصمیم و انتخاب داری و تو هدایت کننده ذهنت و زندگیت هستی. اما وقتی از این قدرت استفاده نمیکنی برای ساخت و ساز، ذهن خود به خود میره به گذشته و این یک امر طبیعیه چون ذهن نمیتونه بی کار و خنثی باشه. پس من اگر به آینده ای که دوست دارم فکر نکنم، اگر برنامه ریزی نکنم برای اهدافی که دوست دارم در آینده بهشون برسم و اگر آگاهانه به این فکر نکنم که اصلا چی میخوام از این زندگی و قدم بر ندارم به سمت خلق یک آینده دلخواه، طبیعتا هی بر میگردم به گذشته …
پس شروع کن از همین لحظه به این فکر کن که واقعا دوست داری چه شرایط بی نظیری رو تجربه کنی؟ دلت میخواد چه کار هایی رو انجام بدی؟ انجام چه کار هایی اصلا حال دلت رو خوب میکنه؟ اصلا به این فکر کن بعنوان یک انسان چه اهدافی میتونی داشته باشی که همون اهداف شور و شوق و ذوق و هیجان و حال خوب و امید رو به زندگیت تزریق کنن. آدم بی هدف تفاوتی با یک جنازه نداره!!! من همیشه گفتم به شخصه بزرگترین ضربه رو در زندگیم از بلاتکلیفی خوردم. برای همین از تمام وجودم بهت تاکید میکنم که سریعا هدفمند شو و تصویر آینده ای که دوست داری بهش برسی رو از همین الآن توی ذهنت خلق کن که دیگه تمام افکار و رفتار و توجه و تمرکزت معطوف بشه رو به جلو. با این روند درست، دیگه نه تنها ذهنت هی به گذشته بر نمیگرده بلکه همراهیت میکنه برای ساختن آینده و لذت بردن از حال و رسیدن به خواسته ها.
در دوره جامع عزت نفس گلوف، یک جلسه 2 ساعته به صفر تا صد پذیرش گذشته و رهایی از آن پرداخته شده.
مسئولیت کامل زندگیت رو بپذیر تا به رهایی از گذشته برسی
شاید متوجه نباشی، اما عدم مسئولیت پذیری هم یکی از فاکتور هایی هست که نمیزاره تو به رهایی از افکار گذشته برسی. عدم مسئولیت پذیری بخاطر احساس ناتوانی هست و درواقع وقتی که من احساس قربانی بودن داشته باشم و خودم رو ناتوان ببینم، مسئولیت کامل زندگیم رو گردن نمیگیرم و مدام به دنبال مقصر هستم.
ای بابا آقای شجاعی، ده سال پیش یه زمین داشتیم بابام فروختش پولش رو خورد. اگر نمیفروختش الآن همون زمین ده میلیارد قیمتش بود و ما انقدر فقیر نبودیم. ای بابا آقای شجاعی، من خیلی استعداد و توانایی داشتم ولی ده سال پیش توسط خانوادم یا همسرم یا جامعه سرکوب شدم وگرنه الآن من اینجا نبودم. ای بابا آقای شجاعی، من پونزده سال پیش خیلی شاد و سرزنده بودم ولی انقدر توی خانواده باهام بد برخورد شد و انقدر شخصیت من رو له کردن که دیگه الان افسرده و ناومید و غمگین شدم …
این جملات برات آشنا نیست؟
اکثر ماها وقتی که فکر کنیم قربانی هستیم و احساس ناتوانی کنیم، مسئولیت کامل زندگی خودمون رو نمی پذیریم و دائم به دنبال مقصر میگردیم. درصورتی که گشتن به دنبال مقصر مثل این میمونه که تو به دنبال زیربغل مار یا قاتل بروسلی بگردی! حقیقت اینه که دنبال مقصر گشتن و سپری کردن در گذشته خییییییلی راحت تر از مسئولیت پذیریه. اما خب همین راحتی ما رو لحظه به لحظه نابود میکنه. من یک زمانی حتی پدر و مادر خودم رو هم مقصر میدونستم و میگفتم اصلا به چه حقی من رو به دنیا آوردین! اما از یه جایی به بعد که دیدم واقعا زندگیم داره تباه میشه و اگر به دنبال آینده متفاوت هستم دیگه باید مسئولیت صد در صد زندگیم رو بپذیرم و خودم همه جوره بایستم پاش، دیگه با منطق ذهنم رو قانع کردم که باید همممممه جوره مسئولیت زندگیم رو شخصا گردن بگیرم.
پس این رو بدون تا زمانی که مسئولیت کامل زندگیت رو دستت نگیری، همچنان هی باغچه گذشته رو بیل میزنی و با این روند هیچ تغییری حاصل نمیشه. یک نگاه به پشت سرت بکن ببین ماه ها و سال هاست که تو غرق در گذشته بودی و مسئولیت زندگیت رو نپذیرفتی، خب حاصلش چی شد؟ چیزی جز حال بدتر، غم و غصه بیشتر و احساس ناتوانی بیشتر نصیبت شد؟ قطعا خیر …
با این وجود حالا تو در همین لحظه دو انتخاب داری. یا این که تمام و کمال و صد در صد مسئولیت کامل زندگیت رو بپذیری و پای ساخت و سازش بایستی، یا این که همچنان هی در گذشته به دنبال مقصر باشی و خودت هم مثل یک مرده متحرک زندگی کنی. انتخاب با خودته!
کلام آخر
رهایی از افکار گذشته و پذیرش گذشته نیازمند آگاهیست و درواقع هرچقدر که تو آگاه تر بشی خیلی راحت تر و سریع تر میتونی گذشته رو رها کنی و بری به سمت یک آینده درخشان و لذت بخش. اما باز هم باید این تاکید رو بکنم که یادت باشه گذشته تلخ هرررررچقدرم که تلخ و سخت بوده، این بی معرفتی و نادانیه که تو اون رو وارد آیندت کنی! یادت باشه با سپری کردن در گذشته و غرق در افکار گذشته شدن، تو رسما اون رو دعوت میکنی به حال و آینده زندگیت.
ارادتمندِ تو ، ابراهیم شجاعی
مقالات زیر هم بسیار ارزشمند هستن. پس از دستشون نده:
2 راهکار طلایی برای لذت بردن از تمام لحظات زندگی