آکادمی گلوفخودشناسیعزت نفسموفقیت فردی

کشف رسالت فردی با 2 راهکار عالی

کشف رسالت فردی، یکی از بزرگترین دغدغه افراد در جامعه امروزیست. چطور رسالت خودم رو پیدا کنم؟ این یکی از پرتکرار ترین سوالات در طول سابقه کاری من بوده و هست. در دنیای امروز که تنوع بر همه چیز حاکم شده، طبیعتا تنوع در حرفه و تخصص هم ریشه دوانده، تا جایی که ما در انتخاب مسیر زندگی واقعا دچار سردرگمی میشیم. یک نگاه به اطراف خود می کنیم و در حالی که مات و مبهوت، یک علامت سوال بالای سرمون شکل گرفته، از این می ترسیم که تا آخر عمر نتونیم رسالت خودمون رو پیدا کنیم. به نوعی کشف رسالت فردی برای ما میشه حکایت پیدا کردن سوزن در انبار کاه.

کشف رسالت

با توجه به این که 5 سال در بازار کاسب بودم، یک اصل رو به عنوان فروشنده همیشه رعایت می کردم. اون اصل این بو که اجناس رو از تنوع اشباع نمی کردم. مثلا از یک کابل، نهایتا سه مدل میاوردم با سه قیمت متفاوت. میدونی چرا؟ برای این که مشتری راحت تر بتونه تصمیم گیری کنه و انتخاب کنه. وقتی که تنوع بیش از حد زیاد باشه، مشتری در انتخاب دچار مشکل میشه و به احتمال زیاد از خرید منصرف میشه! برای همین در 95 درصد مواقع مشتری از فروشگاه من دست خالی بیرون نمیرفت. چون تنوع کاملا به اندازه بود. درحالی که مشتری حق انتخاب داشت، انتخاب هم براش آسون بود.

این تجربه که گفتم ظاهرا بی ربط به موضوع این مقاله بود. اما خب گفتم که بدونی یکی از دلایلی که تو در حال حاضر واقعا نمیدونی مسیر زندگیت کدومه و در کشف رسالت فردی به بن بست خوردی، همین تنوع بالایی هست که در دنیای امروز وجود داره. مثلا در حیطه هنر، کلا به تعداد انگشت های دست تخصص وجود داشت. اما در حال حاضر با تکامل بشر، هنر تبدیل شده به یک دنیای بی حد و مرز! صد ها حیطه کاری وجود داره با هزاران زیرشاخه و رشته های متفاوت. پس برای همین کشف رسالت فردی برای ما تبدیل شده به یک چالش عجیب و غریب و حتی ترسناک!

رسالت از قبل تعیین نشده

خب همونطور که گفتیم کشف رسالت به نوعی ترسناک هم شده. چون ما دائما از این می ترسیم که روزی بدون این که به رسالت خود پی ببریم، از این دنیا بریم. و اگر منصفانه هم بخواهیم بهش نگاه کنیم واقعا ترسناک و حسرت برانگیزه. اما خب باید خدمتتت عرض کنم، کشف رسالت برای ما زمانی ترسناک تر هم میشه که معتقد باشیم برای ما رسالتی از قبل در نظر گرفته شده! یعنی تصورمون بر این باشه که خداوند برای ما رسالتی خاص رو تعیین کرده و حالا ما در این دنیا خودمون باید اون رسالتِ از قبل تعیین شده رو پیدا کنیم. فضای زندگی امروزی، همینطوری هم ما رو در سردرگمی غرق کرده، وقتی دوتا باور اینگونه ام داشته باشیم دیگه رسما کارمون تمامه و در سردرگمی حل میشیم.

این توضیحات مختصر رو هم دارم که خدمتت عرض کنم هیچ رسالتی از قبل تعیین نشده دوست گلم. خداوند کاملا تو رو رها و آزاد آفریده و تو حق انتخاب داری در مسیری که دلت میخواد زندگیت رو پشت سر بزاری. پس در رابطه با کشف رسالت فردی ما در قدم های اول باید این سردرگمی و ترس ها رو از وجودمون پاک کنیم، و برای گام اول هم باید همین باور محدود کننده و مخرب رو کنار بگذاریم. از این لخظه به بعد تو باید این رو بدونی که هیچ رسالتی، مسیری و هدف خاصی برای شخص تو تعیین نشده و تو از این نظر کاملا رها و آزادی. تو در هر مسیری که پا بزاری، بدون شک در همون مسیر می تونی هم تکامل خودت رو طی کنی و هم به رشد جهان کمک کنی. و این چیزی هست که خداوند از من و تو میخواد. خب در قدم اول وقتی که متوجه میشی رسالت خاصی از قبل تعیین نشده، دیگه بخش اعظمی از سردرگمی از بین میره و تو در مسیر کشف رسالت فردی راحت تر و هدفمند تر پیش میری.

کشف رسالت با خودشناسی

خب ما قرار بود تا جایی که مقدوره سردرگمی رو کاهش بدیم و این تنوع بی حد و مرز رو کمتر کنیم تا حق انتخابی راحت تر داشته باشیم و بتونیم سریع تر به رسالت شخصیمون پی ببریم. درسته که کشف رسالت فردی زمان بر هست و ما باید صبر پیشه کنیم، اما خب با آگاهی می تونیم با سرعت خیلی بیشتری این مسیر رو طی کنیم. بعد از این که باور محدود کننده “تعیین رسالت از قبل” رو حذف کردیم، حالا وقتشه با خودشناسی، حواشی رو کنار بزنیم و سریع تر به رسالت شخصی برسیم.

خودشناسی به ما این قدرت رو میده تا راحت تر و سریع تر رسالت شخصی رو کشف کنیم. ببین دوست گلم، تا به امروز دائما این سوال رو می پرسیدی که رسالت من چیه؟ اما حالا من ازت میخوام که یک سوال متفاوت تر بپرسی. حالا به جای این سوال، از خودت بپرس من دوست دارم چه شرایطی رو تجربه کنم؟ چه شرایط روحی و جسمانی رو دلم میخواد در این زندگی تجربه کنم؟ این سوال اولین جرقه برای خودشناسی خواهد بود و بهت کمک میکنه در دنیای تنوع ها، تو سریع تر و راحت تر به رسالت شخصی پی ببری.

یکی از دلایلی که ما در این حد غرق در سردرگمی میشیم، همینه که اصلا نمی دونیم واقعا به دنبال چه چیزی هستیم! من دلم میخواد ورزش کنم، اما نمیدونم بوکس بهتره یا شطرنج، کاراته یا کشتی، تنیس یا فوتبال؟ یا … و یا مثلا فکر می کنم به هنر علاقه دارم اما نمیدونم نقاشی یا موسیقی؟ اصلا توی حیطه نقاشی من سیاه قلم رو دوست دارم یا رنگ و روغن؟! متوجهی چی میگم رفیق جان؟ ما قبل از کشف رسالت فردی اول باید تا جایی که مقدوره تکلیف خودمون رو مشخص کنیم. در ادامه یکی دوتا مثال از تجربه شخصیم برات میزنم تا بهتر متوجه منظورم بشی.

خب من از زمانی که شروع به خودشناسی کردم متوجه شدم خیلی به هیجان علاقه دارم. یعنی دلم میخواد انرژی بالا، آدرنالین و هیجان رو تجربه کنم و تمایلم به شرایط نرمال و ریلکس کمتره. همین خودشناسی و همین که من فهمیدم این روحیات رو دارم، به من کمک کرد تا در بین انبوهی از ورزش های متنوع، به راحتی و به سرعت پی ببرم که بوکس علاقه منه و به من این فرصت رو میده تا شرایط مد نظرم رو تجربه کنم. یعنی صادقانه بخوام بگم کلا در سه قدم متوجه شدم که بوکس مورد علاقه منه و میتونه در حیطه ورزش رسالت من باشه. در گام اول که رفتم بدنسازی و بعد از مدتی پی بردم واقعا تغذیه روحم رو تامین نمیکنه و اصلا اون شرایطی که دوست دارم رو برام فراهم نمیکنه.

در گام دوم هم حوالی کنگ فو و کاراته می پلکیدم و در نهایت متوجه شدم این ورزش ها خیلی بهتر از بدنسازی حالم رو خوب میکنه اما باز هم عمیقا نیاز های روحیم رو تامین نمی کنه. بعد از این آزمون و خطاها متوجه شدم که من اصلا دلم میخواد در حدی فعالیت کنم که ضربان قلبم بره بالا و به شدت عرق بریزم. با این خودشناسی متوجه شدم که خب ورزش هایی مثل فوتبال، کشتی و بوکس میتونن گزینه های خوبی برای امتحان باشن. از این لیست هم فوتبال خط خورد چون اصلا علاقه ای بهش نداشتم و ندارم. خب موند فقط کشتی و بوکس. با تحقیق متوجه شدم که کشتی مدتش کوتاهه چون در لحظه تمام انرژی بدن رو تخلیه میکنه و از طرفی من به خاطر شرایط جسمانی خاصی که دارم نمیتونم کشتی بگیرم، اما بوکس تا چند راند میشه ورزش کرد و فعالیت بالای بدنی رو تجربه کرد. و در نهایت رفتم باشگاه بوکس و دیدم که دقییییقا این همون چیزیه که میخوام!

شطرنج

ببین دوست گلم! خودشناسی، شناخت نسبت به روحیات شخصی، تشخیص علایق و شناخت خواسته ها به من این توانایی رو داد تا به همین راحتی از بین انبوهی از ورزش ها بتونم در کمترین زمان، به ورزش مدنظرم برسم. همین شناخت به من این رو فهموند که من به موسیقی رپ بیشتر علاقه مندم. و برای همین با این که در آواز سنتی هم استعداد دارم، اما گرایش پیدا کردم به سبک رپ و هیپ هاپ. همچنین با این که در زمینه طراحی و نقاشی ام خیلی استعداد داشتم اما در اون زمینه ادامه ندادم و شاید گاهی به جهت تنوع براش وقت بزارم. چون این سبک هنر تغذیه مورد نیاز رو برای روح و روان من به ارمغان نمیاره.

یا به عنوان مثال بعدی، مثلا من فهمیدم که یکنواختی در انجام کار ها رو دوست ندارم و دلم میخواد درگیر کاری بشم که توش نیاز به خلاقیت و تنوع باشه. یکی دیگه از دلایلی که موسیقی رپ رو انتخاب کردم همین خودشناسی بود، یا یکی از دلایلی که وارد تدریس عزت نفس و اعتماد به نفس شدم هم همین بود. در تدریس میشه متنوع کار کرد و این برای من لذت بخشه و کاملا با روحیاتم سازگاره. تدریس به شیوه آنلاین، آفلاین، کلاس های حضوری یا سمینار ها و همچنین در مباحث مختلف و متنوع. این چیزیه که حال منو خوب میکنه و من عاشقش هستم. همچنین من عاشق این هستم که در زندگی دیگران تاثیرگذار باشم و همین خودشناسی ام من رو به مسیر تدریس بیشتر سوق داد.

خب فکر می کنم به اندازه کافی از خودم مثال زدم. حالا در ادامه میخوام به یک نکته طلایی بپردازم که بسیار در مسیر کشف رسالت فردی بهت کمک میکنه.

آیا واقعا به این کار علاقه داری؟!

چیزی که تا به حال برای ما مشخص شده اینه که رسالت خاصی از قبل برای ما تعیین نشده، در مسیر کشف رسالت هم ما کاملا آزاد هستیم و می تونیم چیزی رو انتخاب کنیم که واقعا عاشقش هستیم. پس فاکتور اصلی برای ما عشق و علاقه هست. این روز ها من می بینم خیلی ها حتی بسیاری از اساتید هم قاطعانه میگن که عشق ملاک نیست و باید وارد کاری بشید که پول توش باشه! خب حقیقتا این مسئله بخثش مفصله و من در جلسات مربوط به کشف رسالت فردی در دوره عزت نفس طی 5 ساعت کامل به این داستان پرداختم. اما اینجا در این مقاله همین رو بدون که اگر عشق ملاک نباشه، پس رسالت معنایی نداره! پول باید حاصل عشق باشه نه این که تو یک عمر برای پول کار کنی. زندگی باید معنا و مفهوم داشته باشه و این معنا هم با پول به دست نمیاد. چیزی که معنا میده به زندگی، اینه که تو انرژی و زمانت رو صرف کاری کنی که عاشقش هستی و در اون مسیر به تکامل خودت و رشد جهان کمک کنی.

خب در این مقاله که یاد گرفتیم با خودشناسی، می تونیم به طور حرفه ای و سریع تر در مسیر کشف رسالت فردی پیش بریم. من مثال هایی از خودم رو هم برات زدم و گفتم هرچه به خودشناسی بیشتر رسیدم در عوض، گزینه های مدنظر غربال شد و من تونستم سریع تر کاری که عاشقش هستم رو پیدا کنم. پس تو باید به دنبال کاری که از تمام وجود عاشقش هستی باشی، همون کاری که همه جوره چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی و روانی تو رو تامین میکنه. و برای این که در بین این همه تنوع، راحت تر و سریع تر به این سوزن در انبار کاه برسی، باید به خودشناسی بپردازی. پس هرچه خودشناسی عمیق تر و بیشتر، کشف رسالت فردی هم راحت تر و سریع تر.

تجربه تنها راه کشف رسالت است

یکی دیگه از دلایلی که ما دائما می ترسیم و کشف رسالت فردی بیش از حد دغدغه ما میشه، اینه که تصور می کنیم باید بدون آزمون و خطا و بدون کسب تجربه، مستقیما به رسالت خودمون پی ببریم. در صورتی که این یک امر غیرممکنه! در اوج خودشناسی، باز هم لازمه که تو برای کشف عشق و علاقت کارها رو تجربه کنی. همونطور که گفتیم، خودشناسی حواشی رو کنار میزنه و گزینه های انتخاب رو برای تو غربال می کنه. پس خودشناسی قرار نیست تو رو صاف و مستقیم ببره سروقت رسالت شخصیت، بلکه گزینه ها رو شفاف تر، غربال شده تر جلوت میزاره تا راحت تر بتونی عشق و علاقه خودت رو پیدا کنی.

چون ما نه توانش رو داریم و نه عمرمون کفاف میده که بخواهیم تمام کارهای دنیا رو امتحان کنیم! مثلا اگر من به خودشناسی نمی رسیدم طبیعتا باید میرفتم دونه دونه تمااااااام ورزش های دنیا رو امتحان می کردم تا ببینم کدوم مد نظرمه. اما آیا واقعا این کار شدنیه؟ یا اصلا منطقیه؟ قطعا خیر. پس خودشناسی اومد از بین اینهمه ورزش، یک لیست به تعداد انگشت های دست از ورزش هایی رو مقابل من قرار داد، و حالا من دیگه تنها لازم بود همین چند تا ورزش رو امتحان کنم تا بفهمم کدوم واقعا رسالت منه. تمام این ها رو گفتم که بگم تو در نهایت بااااید آزمون و خطا رو انجام بدی و هیچ راهی نیست که مستقیم به رسالتت پی ببری. اما آزمون خطا میتونه با خودشناسی و حرفه ای باشه و یا میتونه اینطور باشه که تو تمام کارهای دنیا رو تست کنی! پس از اینجا به بعد انتخاب با خودت …

مثال برای درک بهتر:

فرض کن تو رفتی در یک مهمانی بزرگ و مجلل. به وقت شام یک میز خیلی بزرگ وجود داره که ده ها غذای متنوع بر روی اون میز وجود داره که مهمان ها میتونن مطابق با سلیقه شخصی، از اون غذاها میل کنن. حالا اینجا تو میتونی تمام اون غذاها رو تست کنی؟ قطعا نه، پس چکار میکنی؟ میای سلیقه و طبعت رو بررسی میکنی و به شناخت نسبت به علایق و طبع خودت میرسی. مثلا میگی خب، من عاشق کبابم، حالا دیگه قرار نیست از بین کل غذاها تست بزنی. الآن لیست انتخاب محدود شد به کباب ها. یک نگاه میندازی می بینی 5 نوع کباب روی میزه. بعد دوباره بیشتر فکر میکنی می بینی خب از بین کباب ها ام کباب گوشت رو بیشتر دوست داری. حالا دوباره حق انتخاب محدود تر شد و شد 2 نوع کباب و تو تنها کافیه بین کباب کوبیده و کباب بختیاری یکی رو انتخاب کنی! پس این دوتا رو کمی مزه میکنی و هرکدوم بیشتر بهت چسبید، انتخابش میکنی و مفصل میل می کنی.

انصافا این مثال که زدم برات عالی بود و الآن که فکرش رو میکنم بهتر از این نمی شد اهمیت خودشناسی در کشف رسالت فردی رو توضیح داد. پس امیدوارم به درک عمیقی نسبت به این آگاهی رسیده باشی و همچنین بتونی ازش نهایت بهره مندی رو در مسیر کشف رسالت فردی داشته باشی. پس باز هم تاکید میکنم قرار نیست تو بدون تست زدن و بدون تجربه، ناگهان بیوفتی در مسیر رسالتت. تو قراره لیستی غربال شده از علایق رو داشته باشی و از بین اون علایق به تجربه کردن بپردازی. نه این که تمام کارهای دنیا رو تجربه کنی.

کشف رسالت شخصی با 2 راهکار عالی | کلام آخر

به عنوان ختم کلام باید به یک نکته خیلی مهم هم اشاره کنم. ببین دوس گلم، ما باید از این نظر هم به خودشناسی برسیم که واقعا اگر کاری رو بعنوان عشق و علاقه و رسالت انتخاب کردیم، دقیقا برای چی فکر می کنیم که اون کار علاقه ماست؟! میدونی چرا ازت می خوام این بررسی رو هم انجام بدی؟ برای این که گاهی ما توهم میزنیم که عاشق کاری هستیم و درواقع خودمون رو گول میزنیم. راستش رو بخواهی ما در اکثر مواقع کاری رو انتخاب می کنیم که باهاش جلب توجه و تایید دیگران رو جذب کنیم. مثلا من می بینم فلان خواننده خیلی محبوب و مشهوره و همه قربون صدقش میرن و هنرش مورد تمجید قرار گرفته. حالا منم تصور می کنم که به خوانندگی علاقه دارم! درصورتی که من به خوانندگی علاقه ندارم، من به تایید دیگران، به محبوبیت و شهرت علاقه دارم. پس خیلی مهمه که از این نظر هم خودت رو بشناسی و اجازه ندی ناخودآگاه توی این تله هم بیوفتی. مثلا من زمانی که کنگ فو رو جزء لیست ورزش های مد نظرم گذاشتم. بعدش فهمیدم بیشتر از این که عاشق این ورزش باشم، بیشتر اون حرکات نمایشی این ورزش منو جذب کرده که منم برم انجام بدم و چهار نفر به به و چه چه کنن و من مورد توجه قرار بگیرم. پس باید این نکته مهم رو هم در مسیر خودشناسی و کشف رسالت فردی مد نظر داشته باشی

 

دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

ابراهیم شجاعی

موسس و مدیر مسئول آکادمی گلوف

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. سلام دوست عزیزم ??من خیلی وقته با سایت شما آشناشدم بابت تمام مطالبی که به اشتراک میزارین ازتون تشکر میکنم.?تمام مقالات منتشر شده توسط شما تو این چند سال به من خیلی کمک کردن همشونم تاحدودی درستن و عالی و بی نقص هستن،حرف من اینه بحث موفقیت و تکامل که میرسه ،یک موضوع اصلی وجود داره و بقیه موضوعات فرعی هستن و به دور این موضوع اصلی می‌چرخن!این موضوعات فرعی همشون مطالب سایت شما هستن اینو هرگز فراموش نکنید آقای شجاعی بدون وجود اون اصلیه همشون اگه کااامل رعایت کنی بازهم احساس می‌کنی تکاملت طی نمیشه و پیشرفتی درکار نیست!حالا اون موضوع اصلی چیه که من دارم ازش حرف میزنم ، اون موضوع اصلی «سازگاریه»!! بله سازگاری , خب حالا سازگاری چیه،سازگاری پذیرش و کنار اومدنه،ولی نه کنار اومدن با مادیات و اتفاقات این جهان بلکه میشه پذیرش و کنار اومدن با افکار و احساسات و روحیاتت!!!یعنی پذیرش خودت!یعنی اینکه به ذهنت اجازه بدی هرجور که صلاح می بینه فکر کنه و احساس کنه!!!!چونکه هررراتفاقی که توی ذهنت میوفته همشون باید اتفاق بیوفتن و اگه تو جلوشونو بگیری باعث ایجاد مشکل میشه!!و خب سازگاری انقدددرررر کار راحتیه که بنظرم امتحانش براتون اصلن ضرر نداره و به محض اینکه شروع به سازگاری کنی تاثیراتش و نشون میده،برای اینکه شروع کنی تا سازگار بشی فقط کافیه یه لحظه چشماتو ببندی و تماااام افکار بد ، احساسات بد ، تمام بدی های ذهنتو در نظر بگیری ، و با خودت بگی من مشکلی با این احساسات ندارم و نمیخام جلوشونو بگیرم ، و اجازه بدی به خودت تا ناراحتی کنی ، تا درد بکشی ، تا افکار آزاردهنده تو ذهنت تکرار بشن ، تا اذیت بشی ، ! تا غیره ، وقتی این کارو کردی آقای شجاعی مطمعن باش اگه درست انجامش دادی همون لحظه ی اول میفهمی سازگاری پایه ای ترین مسئله ی تکامله !!! خیلی حرف زدم و خسته شدم ، فعلن اینو داشته باشید ❤️ تا چندتا جمله ای که توی قسمت یادداشت های گوشیم نوشتم و هرروز با خودم تکرار میکنم رو براتون بفرستم ،به ظاهر چندتا یادداشت به درد نخورن،ولی عامل اصلی تکامل من همین ها بودن ، و یه زمانی زندگیمو تغییر دادن،امیدوارم زندگی شمارو هم تغییر بدن ، امیدوار نیستم مطمعنم همینطوره!!!ولی امیدوارم که شما این حرفامو بخونین و درک کنین ??? (یه دوست)

    1. سلام و درود بر یک دوست ارزشمند!
      در ابتدا صرفا جهت اطلاع باید بگم در بخش تنظیمات پنل کاربریتون می تونید نام و نام خانوادگیتون رو وارد کنید و حتی یک عکس هم برای پروفایلتون درنظر بگیرید تا ارتباط صمیمی تری بین شما و خانواده گِلوف برقرار بشه. و اما در رابطه با کامنت:
      حقیقتا نمی دونم باید این حرفاتون رو به عنوان پند و اندرز مد نظر بگیرم یا به عنوان تبادل تجربه! چون اصلا نمیدونم چی شده که تصور کردین من به پذیرش و سازگاری نرسیدم!!!! اصلا نمی دونم چی شد که تصمیم گرفتین به نوشتن این کامنت، اما به هر حال دمتون گرم که ارزش قائل شدین. کامنت شما رو همین الآن کامل خوندم. بله کاملا درسته دوست گلم، اولین فاکتور پذیرش هست و سازگاری هم بخشی از پذیرش محسوب میشه که در جلسه دوم دوره جامع عزت نفس به طور کامل و مفصل بهش پرداختیم. اما هنوز فرصتی پیش نیومده تا در آموزش های هدیه که بر روی سایت منتشر میشه هم به این اصل بپردازیم، اما انشاالله به زودی یک مقاله بی نظیر برای این موضوع هم ارائه خواهد شد. حرفتون کاملا درسته و اگر قدم اول که پذیرش هست برداشته نشه، دیگه این آموزش ها به کار نمیاد. البته باید در نظر داشته باشیم که در راس این هرم، فاکتوری به نام خودآگاهی میدرخشه که اگر این فاکتور نباشه دیگه حتی خودپذیری هم به حقیقت نمی پیونده. در مسیر خودشناسی و توسعه فردی یک سری اصول وجود دارن که این اصول شاخ و برگی دارن. پس در این اقیانوس یک شبه نمیشه به این اصول پی برد و درکشون کرد. ما نیازمند طی کردن تکامل هستیم و تکامل هم یکی دیگر از همین اصول هست که حالا به ذهنم خطور کرد.
      و از بحث کامنت ارزشمندتون که بگذریم، خواهشمندم از این پس پیام های اینچنینی رو در بخش چشمه با من و بقیه بچه ها به اشتراک بزارید. چون اینجا فقط برای اشتراک نظر و تجربه در زمینه آموزش مربوطه هست، و سوالات و تجربیات و پیام های ارزشمندی مثل کامنت شما، فقط در بخش چشمه منتشر خواهد شد. لذا کامنت های بعدیتون در اینجا تایید نمیشه و درصورت تمایل می تونید اونجا این پیام های ارزشمند رو برای ما منتشر کنید. زنده باشی و پایدار

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا