با فردی که به ما وابسته شده چگونه برخورد کنیم؟
چطور با فرد وابسته رفتار کنیم؟ احتمالا این سوال برای توام پیش اومده که الآن در حال مطالعه این مقاله ارزشمند هستی. وابستگی یک اختلال هست که در دوره وابستگی طی 9 ساعت آموزش بی نظیر به صفر تا صد این اختلال پرداختیم. از وابستگی عاطفی گرفته تا وابستگی به خانواده و یا حتی اشیاء و … من پیشنهاد می کنم حتما توضیحات این دوره رو در سایت مطالعه کنی تا کاملا با مفهوم وابستگی آشنا بشی. خب از بحث کلی وابستگی که بگذریم، قراره در این مقاله به این سوال بپردازیم که: چطور با فرد وابسته رفتار کنیم؟
چطور با فرد وابسته رفتار کنیم؟
این دغدغه معمولا در روابط عاطفی برای ما شکل می گیره. زمانی که ما وارد یک رابطه عاطفی شدیم، اما طولی نکشیده که طرف مقابل به شدت به ما وابسته شده و همین وابستگی نه تنها رابطه رو خراب کرده، بلکه حتی اعصاب و روان ما رو هم به هم ریخته. من در دوره وابستگی گفتم که فرد وابسته نه تنها زندگی رو برای خودش پر از درد و رنج می کنه، بلکه کاری میکنه که طرف مقابل هم به انزجار برسه. پس با توجه به موضوع این مقاله، احتمالا تو فردی هستی که طرف مقابل بهت وابسته شده و تو به انزجار رسیدی و حتی داری به هر دری میزنی که رابطه رو تمام کنی!
اما بازم دمت گرم که بدون آگاهی و هیجانی رفتار نکردی و تصمیم گرفتی به طور اصولی این مسئله رو حل کنی. چون اکثر افراد تصور می کنن باید با بدرفتاری با فرد وابسته اون رو اصلاح کنن، عده ای هم تصور می کنن به جهت دلسوزی باید به ظاهر با فرد وابسته در رابطه بمونن اما زندگیشون رو صرف شخص دیگری کنن. و عده ای هم که انقدر بی انصاف هستن که از وابستگی فرد مقابل نهایت سوءاستفاده رو می کنن.
خب هرجا که صحبت از وابستگی مطرحه، در 90درصد مواقع به وابستگیِ خوده ما پرداخته شده، اما کسی به این فکر نکرده که ما واقعا باید چطور با فرد وابسته رفتار کنیم؟ جالبه همین الآن که در حال نگارش این مقاله هستم، در گوگل هم که جستجو کردم تنها یکی دو سایت به طور کلی به این مسئله پرداخته بودن. درحالی که نحوه برخورد با فرد وابسته ام به اندازه وابستگی خوده ما مهمه. به همون مقدار که افراد وابسته در جامعه وجود دارن و دغدغشون اینه که چطور از وابستگی خلاص بشن، خب به همون مقدار هم افرادی هستن که مورد وابستگی قرار گرفتن و دغدغشون اینه که چطور با فرد وابسته رفتار کنن!
احتمالا ممکنه داستان تو رابطه عاطفی نباشه و یکی از اعضای خانواده بهت وابسته شده، یا شایدم یک دوست. اگر اینطوره، پس من بازهم پیشنهاد می کنم این مقاله از آکادمی گلوف رو تمام و کمال مطالعه کنی. چون آگاهی های این مقاله به درد توام می خوره. درسته که من بِیس و اساس این مقاله رو وابستگی در روابط عاطفی در نظر گرفتم، اما آگاهی های این مقاله برای وابستگی در دیگر جنبه های رابطه ام موثر و کارآمده. لذا مهم نیست که در رابطه عاطفی فردی بهت وابسته شده یا در خانواده و یا اصلا دوست و رفیق. مهم اینه که ما یاد بگیریم که چطور با فرد وابسته رفتار کنیم؟ پس من فکر می کنم به اندازه کافی به مقدمه پرداختیم و حالا وقتشه بریم سراغ توضیحات اصلی …
هیچ کاری نکن!
خب در گام اول که باید خدمتت عرض کنم قرار نیست تو برای فرد وابسته کاری کنی! یکی از دغدغه های ما در این شرایط همینه که چه کاری از دستمون بر میاد برای طرف مقابل، یا این که چطور می تونیم کمکش کنیم تا از شر وابستگی خلاص بشه. جالبه این دغدغه ها رو ما درحالی داریم که فرد مقابل حتی به وابستگی خودش آگاه هم نیست و اصلا نمی پذیره که وابسته هست. یعنی درحالی که اون حتی به وابستگی اعتراف هم نمی کنه، ما از این طرف دائما به این فکر می کنیم که باید چه کاری براش انجام بدیم. پس در قدم اول تو همین رو بدون که اصلا قرار نیست کاری برای زندگی و شخصیت فرد مقابل انجام بدی. مگر این که خودش بگه من پذیرفتم که وایسته ام و دلم میخواد این اختلال رو رفع کنم.
هرچند که چنین اتفاقی یک در ده هزاره، و تا جایی که من در مشاوره ها تجربه داشتم و دارم، اصلا فرد وابسته در رابطه به این اختلال اعتراف نمی کنه. آدم ها زمانی به خلاء های درونیشون پی میبرن که صدبار از یک جهت ضربه خورده باشن. یک فرد وابسته هم زمانی به خودش میاد و می فهمه غرق در وابستگی شده که صدتا رابطه رو خراب کرده باشه! پس در گام اول تو باید این رو بدونی که قرار نیست برای زندگی فرد مقابل کاری کنی و تمام آموزش های این مقاله هم برای زندگی و شخصیت خودت در نظر گرفته شده.
احتملا این حرف برات تعجب آور هست و حتی ممکنه پیش خودت بگی خب این که خیلی بی معرفتیه! یک نفر به من وابسته شده بعد من برای خودم وقت بزارم و زندگی و شخصیت خودم رو تغییر بدم؟! اصلا چه ربطی داره؟ پس اگر این سوالات برای توام پیش اومده من ازت میخوام هیچگونه قضاوتی نکنی و صبورانه تا انتهای مقاله رو مطالعه کنی. بعد از مطالعه مقاله اگر راهکار ها و آگاهی ها منطقی و سازنده نبود، پس بعدش برو هرطور دلت خواست با فرد وابسته برخورد کن.
فقط روی خودت کار کن
خب اول ما باید این سوال رو از خودمون بپرسیم که چرا یک فرد ضعیف و وابسته سر راه ما قرار گرفته و با ما وارد رابطه شده؟ واقعا چرا بین اینهمه آدم باید یک فرد وابسته وارد زندگی ما بشه؟ دلیلش کاملا مشخصه، برای این که ما در فرکانس این دسته افراد هستیم. یکی از قوانین جهان هستی همینه که ما شرایطی، افرادی، نتایجی و چیز هایی رو تجربه می کنیم که در مدارش قرار داریم. این داستان مدار ها رو قانون جذب مطرح کرده و به نظرم استعاره خوبیه برای درک این مسئله.
قوانین جهان هستی میگه که مثلا، اگر تو در مدار فقر باشی، پس دائما فقیر خواهید بود و دائما درآمدت پایینه و دخلت با خرجت نمی خونه و دائما بدهکاری رو تجربه می کنی. این یک قانونه و اگر می خواهی دیگه فقر رو تجربه نکنی و دلت میخواد به جای افراد فقیر با افراد ثروتمند و موفق معاشرت کنی، پس تنها باید مدارت رو ارتقاء بدی به درجات بالاتر و وارد مداری بشی که افراد ثروتمند وجود دارن.
حالا این داستان برای روابط هم صدق می کنه، لذا اگر دائما افرادی وارد رابطه با تو میشن که افراد ضعیف و وابسته هستن، خب دلیلش همینه که تو در مدار این دسته افراد قرار داری. حالا سوالی که پیش میاد اینه که اصلا چطور مدار خودمون رو ارتقاء بدیم تا شرایط بهتر رو تجربه کنیم؟ تنها یک راه داره و اونم تغییر باورها و افزایش عزت نفس و اعتماد به نفسه. تنها با خودشناسی و خودسازی می تونی مدارت رو تغییر بدی.
وقتی که تو توجه و تمرکزت رو روی خودت معطوف می کنی و روی خودت پرقدرت کار می کنی، طبیعتا همونطور که گفتیم مدارت تغییر می کنه و در اینجا دو حالت بیشتر وجود نداره. یا فرد مقابل هم مثل تو شروع می کنه به اصلاح کردن خودش و واقعا برای درمان وابستگی وقت میزاره، یا این که به راحت ترین و ساده ترین شکل ممکن از زندگیت میره بیرون! و این هم کاریه که جهان هستی انجام میده. چرا؟ خب برای این که به قول قانون جذب تو مدارت رو تغییر دادی و حالا فرد مقابل هم دو راه بیشتر نداره، یا اون هم باید خودش رو ارتقاء بده و یا این که از زندگیت بره بیرون. به همین راحتی.
ببین دوست گلم، قبل از این که بریم سراغ ادامه توضیحات، من باید بگم خیلی خوب می تونم حدس بزنم که احتمالا تو الآن دچار دلسوزی شدی. یعنی همچنان تمام دغدغت اینه که خب تکلیف اون بنده خدا چی میشه؟! پس بااااااااازهم باید بگم که صبور باش و ادامه مقاله رو مشتاقانه مطالعه کن.
به هیچ وجه دلسوزی نکن
خب بلاخره رسیدیم به این بخش. چطور با فرد وابسته رفتار کنیم؟، همین که این سوال برای تو پیش اومده و در حال مطالعه این مقاله هستی، خب درسته که بخشی از دغدغه به خاطر دردسر هایی هست که خودت داری متحمل میشی، اما من میدونم قطعا بخشیش هم به خاطر اینه که خیرخواهی و دلت میخواد طرف مقابل رو از این شرایط خارج کنی. یعنی تو، هم برای رها شدن خودت و هم برای کمک به فرد وابسته الآن در حال مطالعه این مقاله هستی. پس طبیعتا دلسوزی هم بخشی از این داستان خواهد بود.
اما باید خدمتت عرض کنم که تو با دلسوزی نه تنها کمکی بهش نمی کنی بلکه رسما شدت وابستگی رو در وجودش تشدید می کنی! دلسوزی باعث میشه تو تصمیماتی بگیری و رفتارهایی کنی که فقط فرد مقابل رو وابسته تر بکنی. دلسوزی یکی از اشتباه ترین و سمی ترین رفتار هاست. من بارها و بارها گفتم که حتی برای خودت هم نباید دلسوزی کنی، چه برسه به دیگران. دلسوزی یعنی تو ذره ای به درک درست نسبت به داستان زندگی و قوانین جهان هستی نرسیدی.
اصلا بیا به این فکر کنیم که چرا ما دلسوزی می کنیم؟ دلسوزی یعنی من فکر می کنم طرف مقابل در جای درستی نیست و اصلا نباید در این شرایط باشه. من فکر می کنم که این شرایط حقش نیست و باید من کمک کنم تا از این شرایط خلاص بشه. چون تصورم بر اینه که در حقش ناعدالتی شده. تمام این نگرش ها باعث میشه تا ما دلسوزی کنیم. درحالی که ما اصلا به این مسئله پی نبردیم که سختی ها و مشکلات در زندگی برای نابودی و رنج کشیدن ما نیومدن. بلکه برای ساختن ما اومدن.
ببین دوست گلم اون هم یک آدمه مثل تو، اون هم نیاز داره تا از این شرایط عبور کنه، درس هاش رو بگیره و پخته تر بشه. اصلا من اگر از خودم بخوام بگم، خب بخش اعظمی از آگاهی و تجربیات الآنم رو مدیون وابستگی های گذشتم هستم. من توی دوره وابستگی گفتم نه تنها در روابط عاطفی، بلکه به خانواده هم به شدت وابسته بودم و این اختلال من رو رنج میداد و یک درد واقعی بود برای من. اما از وقتی به دید درستی رسیدم نسبت به تضادها و یاد گرفتم که این خلاء ها اومدن تا من رو رشد بدن، دیگه از همین ها اهرمی ساختم برای رشد خودم. من فکر می کنم در حال حاضر هیچکس به اندازه من رها نیست و من رهایی الآن رو فقط مدیون وابستگی های گذشته ام هستم! از من که بگذریم، اصلا تو نگاهی به گذشته و الآن خودت بنداز. بسیاری از خلاء ها و رنج های گذشته شخصیت الآن تو رو ساخته و اگر اون اختلال ها نبودن که تو شخصیت الآن رو نداشتی.
پس این رو بفهم آدم وابسته نمی میره، حتی اگر تو رو هم از دست بده نمی میره، اما اون باید انقدر درد و رنج این مسیر رو بکشه تا سرعقل بیاد و تسلیم بشه و بفهمه که به جای چسبیدن به دیگران، باید یک بار برای همیشه از وابستگی رها بشه. این مسئله خیلی مهمه و تو باید به عنوان طرف مقابل یک فرد وابسته این رو درک کنی. احتمالا بعد از این که تو رو از دست بده دچار افسردگی بشه، خب بشه!!! ممکنه حتی به سمت اعتیاد بره، خب بره!!! ممکنه کلی غم و غصه بخوره، خب بخوره!!! این رو بفهم که اون باید این ها رو پشت سر بزاره تا به خودش بیاد و درس این بخش از مسیر زندگیش رو بگیره.
این رو درک کن که همه چیز سرجای خودشه و ناعدالتی نسبت به فرد وابسته نشده. فرد وابسته دچار یک اختلال شخصیتی هست که باید در گام اول به پذیرش برسه و در گام بعد اقدام کنه برای رفع این اختلال. حالا چه زمانی این دو گام رو بر میداره؟ زمانی که دست از مقاومت برداره و به جای دست و پا زدن تسلیم بشه و بپذیره که دچار وابستگیه.
من دارم کاملا منطقی و حقیقی حرف میزنم. بازهم استناد می کنم به زندگی خودت. یک نگاه به خودت بنداز و یادت بیار که چندبار پیش اومده برات؟ یک درسی رو بارها می تونستی راحت بگیری و رشد کنی، اما انقدر مقاومت کردی تا یک جایی محکم سرت خورده به سنگ و بعدش به خودت اومدی و درس رو گرفتی. تمام سختی ها، تضاد ها، مشکلات، رنج ها و چالش ها برای رشد ما میان نه برای نابودیه ما. وقتی ما به این مسئله پی نبرده باشیم، اونوقت فکر می کنیم در حق کسی ظلم شده یا ناحقی شده و تصور می کنیم فرد مقابل سر جای خودش نیست. درصورتی که اتفاقا اون دقیییییقا سر جای درستشه، و تا زمانی که درس اونجا رو نگیره رشد نمی کنه و به مرحله بعدی زندگیش نمیره. پس همونطور که گفتم آدمیزاد با این ضربه ها و سختی ها نمی میره، اما قطعا پخته میشه و رشد میکنه. همونطور که وابستگی برای من رهایی رو به ارمغان آورد، فقر برای من درآمد مالی رو به ارمغان آورد، تنهایی و افسردگی برای من بهترین روابط رو آورد و …
تو در تغییر دیگران عاجز و ناتوانی
مسئله ای که وجود داره اینه که ما تصور می کنیم توانایی ایجاد تغییر در دیگران رو داریم، درصورتی که زهی خیال باطل! ما حتی در ایجاد تغییرات اساسی در وجود خودمون هم موندیم، بعد توهم می زنیم که می تونیم دیگران رو تغییر بدیم. تو باید این رو هم درک کنی رفیق جان، که توانایی ایجاد ذره ای تغییر در وجود دیگران رو نداری. فرقی نمی کنه اون تغییر مثبت باشه یا منفی. تو از این بابت عاجزی مگررررر این که خوده فرد این اجازه رو بهت بده.
پس تو حتی نمی تونی به طرف مقابل این رو بفهمونی که دچار وابستگیه و باید از این اختلال رها بشه. یعنی من می دونم به احتمال خیلی زیاد اگر در این باره باهاش حرف بزنی به شدت در مقابلت گارد می گیره. پس وقتی تو حتی در اولین قدم که پذیرش هست هم نمی تونی کاری کنی، دیگه واقعا به دنبال چی هستی؟ من تا زمانی که خودم نخوام، تو نمی تونی حتی یک فکر رو به من منتقل کنی، چه برسه به یک باور و تصمیم. من اگر خودم نپذیرم که وابسته هستم و اگر خودم برای رهایی از وابستگی اقدام نکنم، پس معجزه هم بشه من تغییر نمی کنم. متوجهی چی میگم؟
اگر فکر می کنی با رفتار های خاصی یا با حرف زدن های مداوم و یا با تصمیمات عجیب و غریب میتونی باعث تغییر طرف مقابل بشی، خب سخت در اشتباهی. چون تا زمانی که اون خودش تصمیم به تغییر نگیره، تو ذره ای نمی تونی از این بابت تکونش بدی. تو باید این قانون رو درک کنی و بپذیری که تنها تسلط بر روی خودت و زندگی خودت و دنیای خودت داری. همین … تو تنها تسلط کامل بر روی خودت داری و لذا به همین جهت تمام دغدغه ما هم اینه که ما با اصلاح خودمون شرایط رو باب میلمون رقم بزنیم.
یکی دیگر از قوانین جهان هستی اینه که توجه و تمرکز بر روی هرچیزی باشه اون در زندگی ما گسترش پیدا می کنه. حالا کمی فکر کن ببین تمام توجه و تمرکزت معطوف شده بر روی چی؟ قطعا تمام توجهت درگیر وابستگی فرد مقابل شده. یا بهتره بگیم تمام زندگیت شده این داستان. پس اگر می خواهی از وابستگی فرد مقابل خلاص بشی، باید از همین لحظه تمام توجه و تمرکزت رو از روش برداری و بزاری روی خودت و کار کردن روی خودت. بنا به دلایلی که در این مقاله بهشون پرداختیم. این یک حقیقت و یک قانون بدون تغییره و یا تو جدی می گیریش یا خودت هم مثل طرف مقابل بعد از این که سرت به سنگ خورد آگاه میشی!
حقیقت اینه که طبیعت اگر بازی رو نفهمی تکرار میکنه! حتی اگر لازم باشه یک درد و رنج و یک چالش رو هزاران بار در زندگیت تکرار می کنه تا بلاخره سر عقل بیای و درسش رو بگیری. پس فکر نکن اگر احیانا فرد وابسته تو رو از دست داد دیگه زندگیش نابود میشه. اتفاقا همین رها شدن از جانب تو میتونه بشه سبب تغییر و تحول و رشدش.
بدون محدودیت محبت کن
احتمالا تو از ترس این که فرد مقابل بیشتر از این بهت وابسته نشه، نه تنها عشق و محبت رو حذف کردی بلکه وارد پروسه بد اخلاقی ام شدی. یعنی عامدانه بد اخلاقی و پرخاشگری می کنی به این امید که فرد مقابل دست از سرت برداره، اما خب این روند نه تنها نتیجه نمیده بلکه فقط کار رو خراب تر می کنه. تو باید از تمام وجودت و بی حد و مرز عشق بورزی و محبت کنی. حالا اگر طرف مقابل به تو وابسته میشه این دیگه به تو ربطی نداره و این چالش اونه و باید رفعش کنه.
پس تو بدون محدودیت محبت کن و در حالی که عشق و محبت رو منتقل میکنی، توجه و تمرکزت رو هم از روی وابستگی طرف مقابل بردار و بزار روی کار کردن روی خودت و برای تغییر باورهای خودت وقت بزار و عزت نفس و اعتماد به نفس خودت رو ارتقاء بده. با این روند یا طرف مقابل هم در کنار تو درسش رو می گیره و در راستای رفع این خلاء اقدام می کنه. یا این که جهان تو رو ازش می گیره تا با از دست دادن تو درس های لازمه رو دریافت کنه!
با فردی که به ما وابسته شده چگونه برخورد کنیم؟ | کلام آخر
در پاسخ به سوال چطور با فرد وابسته رفتار کنیم؟، تا جایی که ذهنم یاری کرد توضیحات رو ارائه دادم و اگر تو واقعا خیرخواه طرف مقابلت باشی پس طبق این سیستم پیش میری. اگر واااااقعا به دنبال راهی هستی تا هم خودت رها بشی و هم فردی که به تو وابسته هست، پس من با ایمان و از تمام وجودم میگم که این تنها راهشه. حالا تو می تونی آگاهی های این مقاله رو بپذیری، می تونی هم گارد بگیری و بری ده سال بعد برگردی و بهش برسی. همونطور که گفتم اگر راستش رو بخواهی، من اصلا مشکلی با این ندارم که آدما سرشون به سنگ بخوره. چون برخی درس ها رو ما باید به همین صورت بگیریم و تنها با ضربه خوردن رشد می کنیم و آگاه میشیم. پس اگر تو بعد از مطالعه این مقاله همچنان به دلسوزی کردن ادامه بدی و همچنان تقلا کنی طرف مقابل رو تغییر بدی و … اصلا برای من مهم نیست! چون می دونم خوده توام باید بری بارها و بارها با افراد وابسته وارد رابطه بشی تا در نهایت سر عقل بیای و در برابر قوانین جهان هستی و در برابر حقیقت زندگی تسلیم بشی. همین …
دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی