2 گام طلایی برای تقویت روابط اجتماعی
تقویت روابط اجتماعی، نیازمند افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس هست و همچنین ما باید در گام اول به صلح درونی رسیده باشیم. چون آدمی که از درون با خودش در جنگ باشه، بدون شک با دنیای بیرون هم در جنگ خواهد بود و در این حالت دیگه تقویت روابط اجتماعی معنایی نداره. به هر صورت برای تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس، منبع بی نظیری به نام آکادمی گلوف در اختیارته که می تونی از تمام آموزش ها و دوره های این سایت بهره مند بشی. اما از کلیت مبحث که بگذریم، در این مقاله قراره دو نکته اساسی رو برای تقویت روابط اجتماعی یاد بگیریم که اگر این دو نکته طلایی رو در شخصیتت پیاده کنی، به طور شگفت انگیزی روابط اجتماعیت عالی میشه و تو با دایره نامحدودی از افراد در جامعه ارتباط بی نظیر برقرار می کنی.
تقویت روابط اجتماعی
خب در ابتدای مقاله اگر دقت کنی، گفتم که صلح درونی یکی از فاکتور های اصلی برای موفقیت در روابط هست. فرقی نمی کنه روابط اجتماعی باشه یا روابط عاطفی، اگر تو به صلح درونی و هماهنگی درونی نرسیده باشی، در تمام روابط به مشکل می خوری. پس اولین گام برای تقویت روابط اجتماعی، رسیدن به صلح درونی هست که این فاکتور هم خودش زیرمجموعه عزت نفسه. به بیانی ساده تر، در مسیر تقویت عزت نفس تو به صلح درونی هم میرسی.
حالا چرا عدم صلح درونی باعث میشه تا ما روابط اجتماعی بسیار ضعیفی رو تجربه کنیم؟ داستان از این قراره، آدمی که به صلح درونی و عزت نفس بالا نرسیده باشه، به طور ناخودآگاه با عینک نفرت به همه نگاه می کنه و به طرز عجیبی حتی به افراد غریبه هم احساس منفی داره. چیزی که دارم میگم رو من با چشمام دیدم دوست گلم. یعنی من افرادی رو دیدم که حتی بی دلیل به عابرین پیاده هم نفرت پراکنی میکنن و فحش میدن. یعنی مثلا یک بنده خدایی داره قدم میزنه، طرف زیر لب شروع کرده به مسخره کردن، فحش دادن و نفرت پراکنی!
پس عدم صلح درونی و کمبود عزت نفس باعث میشه تا ما بی جهت و دائما در حال نفرت پراکنی باشیم و احساس منفی نسبت به همه افراد داشته باشیم. همچنین عدم عزت نفس باعث میشه تا ما تمام توجه و تمرکزمون بر روی نقاط ضعف افراد باشه و تنها ضعف افراد رو ببینیم و همین مسئله باعث میشه تا بیشتر به تنفر و حال بد برسیم. خب چه چیزی به اندازه تنفر می تونه بین تو و دیگران فاصله بندازه؟ چیزی که بین ما آدما روابط اجتماعی و عاطفی رو برقرار می کنه، فقط عشقه. پس وقتی عشق نباشه، تنفر هست، و وقتی تنفر باشه هم ما از هم فاصله می گیریم.
وقتی که من از درون با خودم در جنگ باشم و همچنین پر از کمبود و خلاء باشم و از خودم راضی نباشم و وجودم پر باشه از خلاء های این چنینی، طبیعتا تمام این ها رو، به دنیای بیرون هم منتقل می کنم. وقتی من از خودم راضی نباشم، پس دیگران رو مسخره می کنم یا بی دلیل بهشون فحش میدم، یا موفقیت هاشون رو بی اعتبار جلوه میدم و سعی می کنم با تخریب دیگران، اون ها رو کمی هم سطح خودم کنم. در حالی که در واقعیت اون ها هر روز رشد می کنن و من خوار تر و حقیر تر میشم.
یا وقتی من تمام توجه و تمرکزم روی نقاط ضعف خودمه و تصور می کنم آدمی بی مصرف و ناتوان و بی استعداد هستم، پس ناخودآگاه تمام توجه و تمرکزم هم معطوف میشه روی ضعف های دیگران و تنها چیزی که در وجود آدم ها می بینم ضعف هاشونه. همین عینک تک بُعدی هم باعث میشه تا تنفر من بیشتر بشه و با حرص و احساس منفی بیشتری در برابر آدم ها گارد بگیرم.
همچنین زمانی که من عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی دارم، به طور ناخودآگاه خودم رو در حد و اندازه ای نمی بینم که بتونم پرقدرت ابراز وجود کنم و به بیانی ساده تر، احساس پوچی و بی ارزشی می کنم، پس همین مسئله هم باعث میشه که به طور ناخودآگاه از دیگران فاصله بگیرم. درواقع دارم راجع به همون داستان خجالت و کمرویی صحبت می کنم. من افرادی رو می شناسم که حتی وارد یک سوپر مارکت هم نمیشن و به همراهشون میگن که تو برو خرید کن و بیا! خب در این حالتی که من حتی توانایی ورود به یک سوپرمارکت و ارتباط با فروشنده اون رو هم ندارم، دیگه روابط اجتماعی چه معنایی داره؟!
فکر می کنم به اندازه کافی برای مقاله مقدمه چینی کردیم و همچنین در حد لازم هم مسئله رو موشکافی کردیم. پس حالا دیگه وقتشه از این جای مقاله به بعد، به دو گام طلایی برای تقویت روابط اجتماعی بپردازیم. من بهت قول میدم اگر این دو قدم رو برای تقویت روابط اجتماعی جدی بگیری، به زودی تو به روابط عمومی بالا و دایره ارتباطی گسترده ای دست پیدا می کنی. پس بدون اتلاف وقت، بریم سروقت این دو قدم …
پذیرش نسبت به تفاوت ها
اولین قدم برای تقویت روابط اجتماعی، همین پذیرش هست. پذیرش نسبت به اختلاف ها و تفاوت ها یکی از فاکتور های بسیار مهم برای صلح درونی و گسترش روابط اجتماعی هست. همون طور که بارها گفتیم، عزت نفس تعاریف زیادی داره و یکی از این تعاریف میگه که: یک فرد با عزت نفس، نسبت به تفاوت ها به درک و پذیرش کاملی رسیده و پذیرفته که این دنیا پر از تضاد و تفاوت و اختلاف هست و هیچ لزومی نداره که همه مثل هم فکر کنن، همه مثل هم انتخاب کنن و همه مثل هم زندگی کنن. پس فردی که به صلح درونی رسیده دقیقا این رو فهمیده و نسبت به اختلاف ها در تمام جنبه ها به پذیرش رسیده و در برابر این ها گارد نمی گیره. و با توجه به این که کاملا این تفاوت ها و تضاد ها رو پذیرفته، پس با آغوش باز به استقبال دیگران میره و هیچ گاردی در برابر افراد نداره، و همین امر باعث تقویت روابط اجتماعی اون میشه.
بزار اصلا طبق معمول چند مثال بزنم تا کاملا منظورم رو متوجه بشی. در جامعه ما یک فرد مذهبی، به محض این که یک فرد غیر مذهبی رو می بینه سریعا در برابرش گارد میگیره. همچنین برعکسِ این هم رخ میده و یک فرد غیرمذهبی تا یک آدم مذهبی رو می بینه سریعا در برابرش گارد میگیره. یا مثلا یک خانوم محجبه وقتی خانومی رو می بینه که حجاب نداره، به شدت در برابرش گارد میگیره و تصور می کنه اون خانومِ بی حجاب داره هنجار شکنی می کنه و تصورش بر اینه که همه باید با حجاب باشن. همچنین برعکس این هم وجود داره و یک خانوم بی حجاب گاها در برابر خانوم با حجاب خیلی گارد میگیره. یا مثلا یک فردی که طرفدار تیم پرسپولیس هست در برابر یک استقلالی گارد میگیره و من به چشمم دیدم که دو نفر دقیقا در یک مباحثه فوتبالی سر این دو تیم شروع کردن به هم فحش دادن و حتی کتک کاری!
راستش رو بخواهی، من با ملت های دیگه در دنیا زیاد آشنا نیستم، چون در حال حاضر هنوز به جایی نرسیدم که جهانگرد و دنیا دیده بشم، اما حداقل شناخت بالایی نسبت به جامعه ایرانی دارم و به همین جهت از تمام وجود میگم یکی از دلایلی که افراد در این مملکت روابط اجتماعی خوبی ندارن، همین عدم پذیرش نسبت به اختلاف ها و تفاوت هاست.
اگر رک و بی پروا بخوام صحبت کنم باید بگم که هر کدوم از ما یک دیکتاتوریم!!! یعنی حتی دیدن و شنیدن چیزی بر خلاف عقایدمون هم باعث میشه خشمگین بشیم و نفرت پراکنی کنیم، دیگه برقراری ارتباط که جای خود. لب کلام اینه که یک دیکتاتور هرگز نمی تونه به تقویت روابط اجتماعی بپردازه و دایره ارتباطیش رو گسترش بده. یک دیکتاتور اگر زورش برسه، پس با زور و فشار روابطش رو ایجاد می کنه و اگر قدرتی نداشته باشه هم بدون شک، تک و تنها خواهد ماند.
ما هنوز درک نکردیم که خداوند این جهان رو دو قطبی آفریده با میلیون ها اختلاف سلیقه، اختلاف عقاید و اختلاف رفتار و نگرش. مبنا و اساس دنیا اینگونه چیده شده و وقتی تو به این اصل و اساس احترام نزاری و نسبت بهش به پذیرش نرسی، خب در این حالت دنیا خودش رو باب میل تو تغییر نمیده، بلکه این تو هستی که زیر چرخ دنیا له میشی! درواقع ما توانایی تک بعدی کردن جهان رو نداریم و ناچاریم به چند قطبی بودنش و این اختلاف ها و تضاد هاش کاملا احترام بزاریم تا بتونیم عالی پیش بریم.
روزگاری فردی به نام آدولف هیتلر دقیقا همین هدف رو در سر داشت، اون می خواست با تصرف کل دنیا، یک سیستم تگ بعدی رو برقرار کنه. مثلا همه مردم دنیا دینی رو داشته باشن که اون میگه، همه سالم باشن، همه به طور برابر دارایی داشته باشن و …
خب در حال حاضر هیتلر کجاست؟! اون در لا به لای ورق های تاریخ محو شده و جوری از بین رفته که گویی اصلا زمانی هیتلر با اون عظمتش وجود نداشته. پس حتی هیتلر هم در برابر قوانین جهان هستی عاجز و ناتوانه و شکست سنگین میخوره و این حقیقتی انکار ناپذیر برای زندگی در این دنیاست.
خوده خداوند هم به حضرت محمد گفته: ای پیامبر، تو نمی تونی همه رو هدایت کنی و تو نمی تونی کاری کنی که همه ایمان بیارن. حتی اگر نردبون بزنی و بری تا آسمون هفتم و یا عمیق ترین چاه رو بر روی زمین حفر کنی و در این حد هم معجزه بیاری، باز هم می بینی که یک عده ایمان نمیارن و تو در مومن کردن همه ناتوانی. پس یادت باشه تو تنها پیامبر و بشارت دهنده ای نه وکیل و وصی این مردم!
درواقع حضرت محمد که پیامبر بود هم نتونست همه مردم جهان رو مسلمان کنه، حضرت عیسی نتونست همه رو مسیحی کنه، موسی نتونست همه رو یهودی کنه، آتئیست ها و لائیک ها نتونستن همه رو بی خدا و بی دین کنن. پس باااااااید درک کنی که اختلاف عقاید، اختلاف نگرش و اختلاف سلایق همه جا وجود داره و این هم بخشی از قوانین و ساز و کار جهان هستیه. اما وقتی تو نه این رو درک می کنی و نه می پذیریش، خب نتیجش این میشه که هرجا میری در برابر افراد گارد میگیری و تبدیل میشی به دیکتاتور و به جایی می رسی که از آشنا گرفته تا غریبه حالت به هم می خوره و در برابر همه این ها نفرت پراکنی می کنی، و درحالی که نسبت به افراد حالت بد میشه از همه فاصله می گیری.
یعنی به جایی میرسی که یک نفر رو می بینی اما با این که حتی باهاش سلام و علیک هم نکردی و اصلا نمی دونی چه اخلاقیاتی داره، چه شخصیتی داره و چه جور آدمیه، فقط به محض این که چشمت میخوره بهش سریعتا شروع می کنی به گارد گرفتن و توهین کردن و یا با تکبر و غرور به طرف نگاه می کنی. خب نتیجه این روند میشه این که تو با هیچ احدی نمی تونی ارتباط برقرار کنی.
ببین رفیق جان، الآن من اصصصلا آدم مذهبی نیستم، اما بالعکس، مادرم کاملا مذهبیه. همچنین در تمام مسائل هم به طرز چشمگیری من و مادرم با هم اختلاف نظر و عقیده داریم. حالا من یک سوال از تو دارم، سوال اینه: با وجود اینهمه اختلاف عقیده و سلیقه که بین من و مادرم وجود داره، آیا از عشق و علاقه ای که بین ما هست چیزی کم میشه؟! قطعا خیر … برای این که من می دونم اعتقادات خودم به خودم مربوطه و اعتقادات و سلایق و نگرش های مادرمم به خودش ربط داره و این اصلا ربطی به ارتباط ما نداره. خب در بحث تقویت روابط اجتماعی هم داستان دقیقا همینه.
در حال حاضر من با طیف وسیعی از افراد در جامعه ارتباط دوستانه دارم و رفیق هایی دارم که از نظر شخصیتی با هم کاملا در تضاد هستن. یعنی رفیق دارم که سِید و کاملا مذهبیه. رفیق هم دارم که اصلا مذهبی نیست و فقط خدا رو قبول داره و کلا با دین و مذهب آبش تو یک جوب نمیره. یا رفیق دارم که عاشق موسیقی راک هست و این درحالیه که من اصصصلا سبک موسیقی راک توی سلیقم نیست! پس اگر این افراد با این حد از اختلاف و تضاد، به یک اندازه با من رفیق هستن و عاشق من هستن و من رو دوست دارن، دلیلش همینه که من کاملا این قانون جهان هستی رو پذیرفتم. یعنی من درک کردم و از تمام وجود پذیرفتم که خداوند جهان رو با بی نهایت اختلاف ها، تفاوت ها، سلیقه ها، نگرش ها و … آفریده و تضاد و اختلاف یکی از اصول این دنیاست.
من پذیرفتم آدم ها طبق شرایطی که توش بزرگ شدن، طبق جایی که متولد شدن، طبق آموزش هایی که دیدن و با توجه به مسیری که در زندگیشون طی کردن، یک سری عقاید، نگرش ها، سلیقه ها و رفتار هایی دارن و شخصیتشون شکل گرفته. پس دیگه نمیام در برابر اختلاف نظر ها و تفاوت ها گارد بگیرم. توجه داشته باش که من نمیگم اصصصلا مهم نیست! طبیعتا در حدی مهم هست که فردی که قراره با من وارد رابطه بشه چه شخصیتی داره، اما اونقدر مهم نیست که تو از عالم و خاتم فاصله بگیری و ذره ای اختلاف ها رو نپذیری. پس یادت باشه نه از این ور بوم بیوفتی و نه از اونورش.
وقتی طرف هنوز نگفته سلام، تو در یک نگاه گارد میگیری در مقابلش و احساست نسبت بهش بد میشه و نفرت پراکنی میکنی، پس دیگه تقویت روابط اجتماعی معنایی نداره. لذا اگر به دنبال تقویت روابط اجتماعی و گسترش دایره ارتباطیت هستی، باید این گام اول رو برداری. یعنی باید نسبت به اختلاف عقاید، اختلاف سلیقه ها و درکل نسبت به تمام تضاد ها به پذیرش کامل برسی
در رابطه با اختلاف سلیقه ها هم مثلا تو شاید تیپ مجلسی دوست داری، اما من تیپ اسپرت رو می پسندم. تو موی بلند دوست داری اما من موی کوتاه. تو شاید عاشق موسیقی پاپ هستی اما من عاشق سبک رپ و سنتی هستم! این وسط یکی هم موسیقی راک و جاز رو دوست داره. یکی دوست داره چادر بزنه و حتی زیر چادر بینیش رو هم بپوشونه، اما یکی دوست داره شال و مانتو بپوشه. یکی بر این باوره که مسیحیت دین کاملتر و بهتریه و یکی هم اسلام رو بهترین دین میدونه. یکی عاشق فوتباله اما یکی هم مثل من اصلا ذره ای علاقه به فوتبال نداره. یکی امنیت براش ارجعیت داره و یکی هم آزادی کامل رو ترجیح میده.
پس اختلاف نظر در سلایق هم هست و نه تنها در سلیقه ها بلکه در تمام جنبه ها وجود داره و ما باید نسبت به این ها تمام و کمال به پذیرش برسیم.
پذیرش نقاط ضعف افراد
و اما دومین فاکتور برای تقویت روابط اجتماعی همین پذیرش نقاط ضعف دیگران هست. اگر یادت باشه گفتم که وقتی من عزت نفس پایین داشته باشم، تمام توجه و تمرکزم بر روی نقاط ضعف افراده و به صورت تک بُعدی به آدم ها نگاه می کنم. پس دلیل دوم که تو نمی تونی رابطه اجتماعی عالی داشته باشی و دایره ارتباطی خودت رو گسترش بدی همینه که فقط و فقط توجهت بر روی نقاط ضعف افراده و علاوه بر این، نسبت به نقاط ضعفشون هم به پذیرش نرسیدی.
به بیانی ساده تر، تو هنوز درک نکردی که آدم ها کامل نیستن. صفر و صد معنایی نداره و هر آدمی نقاط ضعفی داره و نقاط قوتی. حالا یک آدم نقاط قوت خیلی بیشتری داره و یک آدم نقاط ضعف بیشتر. حتی همون هیتلر که مثالش رو زدیم هم بدون شک نقاط قوت و نکات مثبت زیادی داشته! من هم که الآن در حال نگارش این مقاله هستم وجودم پر از نقاط ضعف و نقاط قوته. پس هیچ آدمی کامل نیست و من نباید انتظار داشته باشم یک نفر کامل و بدون ذره ای نقطه ضعف باشه.
طرف آدم خیلی خوبیه اما همونطور که گفتیم هیچکس کامل نیست، پس بدون شک این آدم هم ممکنه نقاط ضعفی داشته باشه. مثلا من خودم رفیق دارم که خیلی عزیزه برام و واقعا از صمیم قلبم دوستش دارم، اما خب این بنده خدا به شدت پر حرفه و گاهی که می بینمش و با هم صحبت می کنیم، انقدر حرف میزنه که سر من سوت میکشه! اما خب از اونجایی که من خیلی دوستش دارم و خیلی حس خوبی بهش دارم و همچنین برادریش رو به من ثابت کرده و علاوه بر اینها کلی نکات مثبت دیگه داره، پس دیگه من چشم پوشی می کنم از این نقطه ضعفش و نسبت به این ضعفش به پذیرش کامل رسیدم و باهاش کنار اومدم.
پس منصفانه به آدم ها نگاه کن و نقاط قوت و نکات مثبت اون ها رو هم ببین. و اگر دیدی کسی نقاط قوت بیشتری داره و شخصیتش باعث رشد و حال خوب تو میشه، نسبت به نقاط ضعفش به پذیرش برس و حتی سعی کن نسبت به ضعف ها آگاهش کنی و توام کمک کنی اون رشد کنه. این رونده که درسته نه، این که تو فقط زوم کنی روی ضعف آدم ها. اگر بنا بر این باشه پس تو باید از کل مردم فاصله بگیری و بری توی یک غار برای خودت زندگی کنی. چون در هر آدمی ضعف وجود داره قوت هم وجود داره. ما باید اصولی و منصفانه به مردم نگاه کنیم و یاد بگیریم ضعف آدم ها رو هم بپذیریم. چون خود ما هم سر تا پامون پر از ضعف و نقاط قابل رشده. یادت باشه کامل فقط خداست.
2 گام طلایی برای تقویت روابط اجتماعی | کلام آخر
وقتی این دو گام طلایی رو برای تقویت روابط اجتماعی برداری و این دو فاکتور رو لحاظ کنی، اونوقت دیگه به جای این که جامعه گریز باشی، برعکس با اشتیاق وارد جامعه میشی و حتی به خاطر صلح درونی که داری، عاشق تک تک آدم ها میشی. به خدا قسم من همین الان دقیقا عاشق تک تک آدم ها هستم و حتی یک غریبه رو هم که می بینم، به طور ناخودآگاه حس خوبی بهش دارم و با انرژی و حال خوب باهاش برخورد می کنم و به استقبالش میرم. این عشقی که در وجود من شکل گرفته حاصل تغییرات بیرونی نیست. مردم که همون مردم هستن، پس این عشق حاصل عزت نفس بالا و اون صلح درونی هست که من ساختم. من حالا عاشق این مردم هستم چون عزت نفسم رو تقویت کردم، به صلح درونی رسیدم، نسبت به اختلاف ها به پذیرش رسیدم و دیدگاهی حقیقی و منصفانه به افراد دارم. این چند فاکتور باعث شده تا منی که زمانی جامعه گریز و حتی جامعه ستیز بودم! حالا اینگونه عاشق مردم شدم و وقتی صحبت از این عشق می کنم، فقط خودم می دونم دارم راجع به چه حدی از احساس خوب و عشق حرف میزنم. پس برای تقویت روابط اجتماعی باید تمام این فاکتور ها رو لحاظ کنی تا به روابط اجتماعی بی نظیر برسی و دایره ارتباطی وسیعی رو بسازی.
دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی