چگونه اراده قوی داشته باشیم؟ – از صفر تا صد تقویت پشتکار
چگونه اراده قوی داشته باشیم؟
تقویت اراده، درمان تنبلی و رسیدن به پشتکار دائمی یکی از پرتکرار ترین مسائلی بوده و هست که همواره از ما پرسیده میشه و اکثر شما دوستان گل از ما خواستید تا در رابطه با راهکار های افزایش پشتکار و تقویت اراده هم آموزشی رو در آکادمی گلوف ارائه کنیم. خب بلاخره روز موعود فرا رسیده و بنده با کمال میل از صفر تا صد و سیر تا پیاز مسئله تنبلی و رسیدن به پشتکار و تقویت اراده رو در قالب همین مقاله نگارش میکنم. محتوای این مقاله حاصل چندین سال تجربه شخصی بنده هست که به جرعت و با قاطعیتِ تمام میتونم بگم اگر بتونی محتوای این مقاله رو به خوبی درک کنی و بفهمیش، دیگه میشی سلظان اراده و پشتکار و اصلا تنبلی برات معنایی نخواهد داشت.
دلایل وجود تنبلی و نداشتن اراده و پشتکار
خب ما همیشه برای حل و فصل یک مسئله و مشکل، ابتدا باید بصورت ریشه ای اون رو واکاوی کنیم و دلایل وجود اون مشکل رو بررسی کنیم تا بتونیم اقدام به رفع مشکل مذکور کنیم. در رابطه با معضل تنبلی هم قطعا به همین صورت خواهد بود.
اگر من بخوام در این باره نظر بدم باید بگم که حقیقتا چیزی بنام تنبلی وجود خارجی نداره! یعنی ما همیشه طوری از تنبلی یاد میکنیم که انگار یه بیماری یا ویژگی شخصیتیه، درصورتی که اصلا اینطور نیست. ما تنبل ترین افراد رو هم که ببینیم متوجه میشیم که همون افراد توی یه سری کار ها خیلی ام زرنگ و زبل و پر انرژی هستن! برای همینه که میگم تنبلی به خودی خود معنایی نداره و صرفا اگر ما در زمینه ای یا کاری پشتکار و اراده نداریم به این معنا نیست که به بیماری تنبلی دچار شدیم. کلیت داستان اینه که دلایلی وجود داره که ما تن به اون کار نمیدیم.
چگونه پشتکار داشته باشیم
در ادامه یکی یکی و به صورت مفصل به دلایلی که باعث میشه ما پشتکار و اراده نداشته باشیم می پردازیم.
انتخاب مسیر اشتباه و هدف گذاری غلط
اولین دلیلی که من به شخصه هم خودم تجربه اش رو داشتم و هم توی مشاوراتم بین افراد دیدم همین هدف گذاری به صورت غلط هست که فرد رو دچار تنبلی میکنه.
ببین دوست گلم اصلا پشتکار و تلاش و اراده از کجا میاد؟ از عطشی که تو نسبت به مقصد و هدفت داری میاد. یعنی سرچشمه اراده قوی، عشق تو نسبت به هدف و مقصده. گاهی ما از روی هوس یا برای جلب توجه دیگران هدفی رو تعیین میکنیم و یکی دو روز اول رو انگیزه داریم اما خیلی زود کلا از مسیر خارج میشیم. باید بدونی که آیا واقعا هدفی که داری، کاری که داری و مسیری که پیش گرفتی واقعا عشق و علاقه درونیته یا دلیل ورود تو به اون مسیر چیز دیگه هست؟ من قسم میخورم عمده ترین دلیلی که من و تو میتونیم اراده نداشته باشیم دقیقا همینه. باید شک کنی به مسیرت و فکر کنی راجع بهش تا به یقین برسی که بلاخره این هدف واقعی تو هست یا نه.
برای این که متوجه بشی هدف مد نظرت عشق واقعیت هست یا نه کافیه فقط به سوال زیر پاسخ بدی:
آیا حاضری حتی اگر سال ها بابت کاری که میکنی پولی دریافت نکنی، بازم اون کار رو انجام بدی!؟
پاسخ به همین سوال مشخص میکنه که تو واقعا نسبت به مسیرت و هدفت عشق داری یا نه. اینجا بحث صرفا پول نیست. بحث تعیین میزان عشق و علاقه و عطش تو نسبت به کار و مسیره.
پس در اولین قدم باید مشخص بشه که هدف درست انتخاب شده یا نه. اصلا اون مقصد رو بنا به چه دلایلی در نظر گرفتی؟ چی شد که تصمیم گرفتی هدف مذکور رو تعیین کنی و به سمتش بری؟ هوس یا نیاز به تایید دیگران بوده؟ یا چیزی فراتر از این ها؟ اگر ذره ای احساس میکنی که عشق و علاقه واقعی در کار نیست و صرفا دلایل خارجی دیگه ای باعث شده تو سمت این هدف بری، اولین کاری که باید بکنی اینه که ازش خارج بشی. اصلا مهم نیست چقدر توی اون مسیر پیش رفتی و چقدر براش وقت گذاشتی! چیزی که مهمه اینه که باید تغییر جهت بدی و بگردی به دنبال عشق و علاقه واقعیت. ممکنه بگی من خییییلی وقته درگیر این کارم و حتی سال هاست که دارم براش وقت میزارم، تو چطور میگی بیخیالش شو بزن بیرون؟ ببین دوست گلم، اصلا مهم نیست تو چقدر زمان و انرژی گذاشتی پای اون هدف، چیزی که مهمه اینه که اون مسیر اشتباهه و تو باید برگردی. بزار یه مثال برات بزنم. فرض کن تو از تهران میخوای بری شمال، اما ماشین رو به سمت خوزستان و جنوب حرکت میدی. بعد هررررررچی رانندگی میکنی می بینی خبری از شمال نیست و بعد از یک هفته که کل جنوب رو زیر پا گذاشتی با ناراحتی میگی اه چرا نمیرسیم شمال این چه وضعشه! خب این دقیقا حکایت توئه. آیا چون تو اشتباهی سر از جنوب درآوردی دیگه نباید تغییر مسیر بدی به سمت شمال؟ یعنی میگی بیخیالش من اینننهمه راه اومدم تا جنوب دیگه نمیشه برگردم شمال؟ خب قطعا اینطور نیست و تو چون شمال کار مهمی داری باااااااااااید برگردی اونجا، حتی اگر ماه ها و سال ها توی جنوب سرگردون بوده باشی. این مثال ربطی به پشتکار و راده نداشت اما برای این بهش اشاره کردم که به اهمیت خروج از مسیر غلط و رفتن به مسیر درست رو بفهمی و درک کنی.
باید شجاعت تغییر رو داشته باشی و بپذیری که مهم عشق و علاقه هست. من لذت میبرم وقتی افرادی رو میبینم که بعد از سالیان زیاد از کاری که مشغول بودن ولی دوستش نداشتن خارج میشن و میرن به سمت علاقشون و کلی رشد میکنن. بارها توی مشاوراتم داشتم افرادی رو که مثلا طرف کارمند بوده ولی کارمندی رو صرفا به جهت امنیت شغلی انتخاب کرده بوده و به من میگفت که هر روز صبح با نفرت از خواب بیدار میشم میرم سرکار. اما بلاخره از کار خارچ شد و رفت سمت شغلی که دوست داشت و عشقش بود.
البته باید توجه داشته باشی بحث این که چطور از مسیر غلط خارج بشیم و بریم سمت کار مورد علاقمون مفصله. خصوصا اگر مدت زیادی باشه که تو درگیر کاری باشی که علاقت نباشه. خلاصه کلامش اینه که باید شرایطی رو از قبل آماده کنی که بتونی به راحتی تغییر مسیر بدی. نه این که همینطوری الله بختکی یه دفعه از کار خارج بشی و با کلی مشکل رو به رو بشی.
به نظرم از بحث اصلی خارج شدیم!
بحث اصلی اینه که تو باید از مسیرت، هدفت و مقصدی که در نظر گرفتی مطمئن باشی و بفهمی که آیا عشق و علاقه واقعیت هست یا خیر. مثال هم زدم و گفتم که مثلا شغل کارمندی واقعا علاقه ات هست یا صرفا برای امنیت شغلی انتخابش کردی؟ آیا میری کلاس خوانندگی برای این که در نهایت جلوی چهار نفر بخونی و تحسینت کنن یا وااااااقعا نسبت به این هنر عطش داری؟ آیا با دیدن امثال آرنولد و بروسلی جَو ورزش گرفتت یا وااااقعا نسبت به ورزش کردن عطش و عشق داری؟
کلیت بحثِ قدم اول همینه. پس از این بابت فکر کن و موشکافی کن و خیال خودت رو راحت کن که مسیرت عشق و علاقه ات هست یا نه.
عدم برنامه ریزی دقیق و بلاتکلیف بودن
بعد از این که مشخص شد هدفی که مد نظر داری عشق و علاقه واقعیت هست یا نه، میرسیم به این مرحله برنامه ریزی و مشخص کردن تکلیف خودمون!
درواقع ما هدفی رو تعیین میکنیم اما فقط یه چشم انداز کلی ازش داریم. مثلا ابتدای سال هدف تعیین میکنیم که تا آخر سال صد میلیون درآمد کسب کنیم. یا مثلا میگی من میخوام طی 12 ماه، امثال 50 تا کتاب مطالعه کنم. یا این که من میخوام تا سه سال دیگه به اوج موفقیت تو خوانندگی یا فلان ورزش برسم. همونطور که گفتیم این هدف قطعا عشق و علاقه تو هست دوست گلم، اما خب این وسط تکلیف ذهن روشن نشده و ذهن یه جورایی بلاتکلیفه. فقط این رو میدونه که یه همچین هدفی هست اما این که باید چکار کنه رو نمیدونه. همین شرایط باعث میشه که در نهایت ذهن حاشیه روی میکنه و وظایف رو جدی نمیگیره و تن به کار نمیده و بعد توام این وسط اسم خودت رو میزاری تنبل و بی اراده …
درستش اینه که هدف کلی ای که در نظر داری رو ریز ریز کنی و تبدیل کنی به برنامه کاری روزانه و در طول روز وظایف خودت رو مشخص کنی. مثلا ما هدفمون اینه که تا آخر سال 1400 حداقل دویست مقاله ارزشمند روی سایت گلوف منتشر بشه. خب این هدف خیلی خوبه و همچنین عشق و علاقه واقعی ماست. اما اگر ما برای خودمون و ذهنمون تکلیف روزانه تعیین نکنیم این هدف تحت هیچ شرایطی محقق نمیشه و درواقع ذهن ما اصلا هدف رو جدی نمیگیره که بخواد اقدامی و عملی کنه. پس اومدیم چکار کردیم؟ گفتیم خب با این حساب ما حداقل توی بدترین شرایط دیگه باید یک روز درمیون یک مقاله روی سایت منتشر کنیم.
بعنوان مثال آخر فرض رو بر این میگیریم که تو عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی داری و هدفت اینه که طی یک سال به اعتماد به نفس بالایی برسی. خب همونطور که گفتیم این یک هدف کلیه و باید تقسیم بشه به اهداف کوچکترو مثلا تعیین کنی که من حداقل روزی بیست صفحه کتاب و مقاله در رابطه با عزت نفس مطالعه میکنم. من هفته ای سه تا از ترس هام رو زیر پا میزارم. فلان تمرین رو روزی ده دقیقه انجام میدم و …
تمام افراد موفق و افرادی که می بینی به نتایج بزرگی رسیدن و به قول معروف اراده و پشتکار بالایی داشتن و دارن، دقیقا دلیلش همینه که وقتی صبح از خواب بیدار میشن میدونن که تا شب باید چکار کنن تا هر لحظه و هر روز به مقصد اصلی و هدف بزرگه نزدیک تر بشن.
این که تو میخوای خواننده بشی خیلی خوبه اما باید برنامه ریزی کنی که حداقل روزی دو ساعت به تمرین خوانندگی بپردازی. با این سیستم فعالیت سر سال تو به یک صدای بی نظیر و تسلط عالی در اجرا میرسی.
پس بعد از این که مشخص شد هدف مذکور وااااقعا عشق و علاقته، باید براش پلن های کوچیک کوچیک بریزی و همون پلن ها رو برنامه ریزی روزانه کنی و بعد شروع به اقدام کنی. صبح که بلند میشی روی یه برگه لیست تمام کار هایی که باید در راستای هدف انجام بدی رو بنویس و اولویت بندی کن و شروع کن به انجام دادن و تیک زدن.
جالبه بدونی ذهن از این که تو، لیست کار ها رو تیک بزنی لذت می بره! مثلا وقتی تو توی برنامه کاریت نوشتی که امروز بیست صفحه کتاب بخونی و بعد از مطالعه اون رو توی لیست تیک میزنی حس خیلی خوبی به ذهن دست میده، همین امر باعث میشه با اشتیاق بیشتری تو رو همراهی کنه برای انجام کار های بعدی. برای همینه که میگم نوشتن برنامه روزانه رو جدی بگیر.
این هم قدم دومی بود که باید انجام بشه تا اراده و پشتکار در وجودت و ذهنت تقویت بشه.
یک روش برای رهایی از اهمال کاری
بعد از این که هدف اصلی تعیین شد و براش برنامه ریزی ماهانه و روزانه انجام شد، دیگه بحث عملگرایی میاد وسط! ممکنه تو برنامه ریزی کنی اما مدام اهمال کاری کنی و حاشیه روی کنی و در نتیجه میبینی شب شده و تو هیچ کاری نکردی. اصلا اهمال کاری یعنی چی؟ میدونی؟ یعنی این که تو برای خودت تعیین میکنی امروز یک ساعت بری پیاده روی. اما همین که میخوای اقدام کنی ذهنت تمام تلاشش رو میکنه که منصرفت کنه، مثلا میگه حالا وقت هست یه ساعت دیگه برو، فعلا بیا ببین تو گوشیت چه خبره، برو ببین فیلم جدید چی اومده، راستی زنگ بزن فلانی ببین چکارت داشت و و و … با همین ترفند انقدر گولت میزنه و منصرفت میکنه که تو چشم به هم میزنی می بینی آخر شب شده و تو هم نرفتی پیاده روی.
این داستانِ کلیه اهمال کاریه دوست گلم که به احتمال خیلی زیاد تو در مسیر هدف و حین عمل کردن به برنامه کاری روزانه ات ممکنه باهاش رو به رو بشی. خب خبر خوبی که هست اینه که یه روش خییییلی ساده و راحت وجود داره برای غلبه بر اهمال کاری و عملکردن به کارها.
اسم این روش “قانون پنج ثانیه” هست. این قانون میگه به محض این که تو تصمیم به انجام کاری میگیری فقط 5 ثانیه فرصت داری برای انجام دادنش. درغیر اینصورت ذهنت براحتی تو رو منصرف میکنه و یا طبق معمول حواست رو پرت میکنه. پس با توجه به این شرایط تنها کاری که تو باید بکنی اینه که، به محض رسیدن زمان انجام کاری، از 5 معکوس بشماری تا 1 و بلافاصله بدون توجه به پیشنهادات ذهنت فقط اقدام کنی.
مثلا وقتش رسیده که مطالعه کنی. همین لحظه که تصمیم به مطالعه گرفتی شروع کن به شمارش: پنج، چهار، سه، دو، یک، حالا سریع کتاب رو بردار باز کن و شروع به مطالعه کن! تاکید میکنم که بدون ذره ای توجه به پیشنهادات ذهنت فقط و فقط اقدام کن. به محض این که اقدام میکنی دیگه ذهن رسما تسلیم میشه و نمیتونه کاری کنه که تو رو منصرف کنه و تو هم بعد از یکی دو دقیقه می بینی که غرق انجام اون کار شدی و داری لذتش رو هم می بری. به همین راحتی و به همین خوشمزگی 🙂
داشتن باور غلط نسبت به خود
سومین دلیل برای نداشتن پشتکار و اراده داشتن باور غلط نسبت به خود هست. چیزی که من به شخصه سال ها فقط بخاطر همین فاکتور از اراده و پشتکار برخوردار نبودم. رفتار و عملکرد ما و حتی اتفاقاتی که در زندگی ما رخ میده حاصل باور های ماست. نگرش و باور همه چیزه دوست گلم. اگر به صورت خلاصه بخوام تعریفی از باور ارائه بدم باید بگم که باور های ما در ضمیر ناخودآگاه ما قرار گرفتن و نهادینه شدن. باور ها افکار و ورودی های ذهنی ای هستن که هزاران بار و حتی ملیون ها بار تکرار شدن و انقدر تکرار شدن که توسط ذهن ما از ضمیر خودآگاه به ضمیر ناخودآگاه منتقل شدن و به صورت یک باور عمیق در وجود ما رخنه کردن. جالبه بدونی که هر شرایطی که الآن تو زندگیت داری تجربه میکنی دقیقا حاصل باور های ذهنیت هست. از جمله همین نداشتن پشتکار و اراده و نداشتن استمرار در مسیر اهداف …
درواقع طی مدت ها انقدر تو استمرار نداشتی و پشتکار به خرج ندادی و هیچ کاری رو به سرانجام نرسوندی که ذهنت رسما این رو بعنوان یک باور ذهنی پذیرفته و نهادینه کرده که تو فردی تنبل و بی اراده هستی. در ابتدای همین بخش گفتم که خود من کسی بودم که دقیقا همین مشکل رو داشتم. تا اونجایی که یادمه کل خانواده بهم میگفتن تو ام مثل بابات هیچ کاری رو به آخر نمیرسونی و فقط یه هفته پیگیری! هرررر کاری رو که شروع میکردم خانواده با قاطعیت و حتی گاهی با لحن تمسخر آمیز میگفتن که تو هم مثل باباتی، هر چیزی نهایتا یک هفته برات تازگی داره. انقدر طی سالیان سال این حرف از بچگی توی گوش من تکرار شد و انقدر بخاطر همین تلقین ها من بی ارادگی رو تجربه کردم که در نهایت وقتی بزرگ شدم در آینه یک فرد بی اراده و فاقد پشتکار رو دیدم که شبیه به باباشه!!!
همونطور که گفتم باور همه چیزه و اگر باور ها ریشه ای اصلاح نشن هیچ راهکاری و تکنیکی جواب نمیده. برای همین مدت ها من تمام راه کار ها و تکنیک های رسیدن به پشتکار و اراده رو انجام میدادم اما نتیجه ای نداشت. میدونی چرا؟ چون یه نجوای خیلی نامحسوسی گوشه ذهنم میگفت تلاش بیخود نکن، تو مثل بابات یه آدم بی اراده و فاقد استمرار هستی. خب گذشت تا موقعی که با داستان باور های ذهنی و اهمیتشون آشنا شدم و از این رو فهمیدم که دقیقا نداشتن پشتکار و اراده بخاطر همین باوری هست که خانواده در ذهن من نهادینه کردن. من مثال خودم رو زدم دوست گلم برای درک بهتر و این که متوجه بشی که صد در صد توام این باور غلط رو در خودت داری. شاید تو شبیه به بابا یا مامانت نباشی و کسی این باور مخرب رو مثل من بهت تحمیل نکرده باشه، اما قطعا تجربه های متعدد خودت این باور رو در ذهنت تشکیل دادن.
برای تغییر این باور غلط دوتا کار رو میتونی انجام بدی. اول این که شروع کنی کوچک ترین اهداف رو در نظر بگیری و بهشون برسی، یا کاری رو در نظر بگیری و تا انتها انجام بدی و به سر انجام برسونی. دوم این که بشینی به یاد بیاری و حتی بنویسی که در گذشته چه کارهایی بوده که تو به سر انجام رسوندی. این غیرممکنه اگر بگی من هیچ کاری رو به سرانجام نرسوندم. شک نکن کار های کوچیک و بزرگی بوده در گذشته که به هر حال تو نهایی کردی. چه یه دونه چه صدتا، هرچی یادت اومد رو بنویس و لیستش رو بخون مدام و به ذهنت بگو وقتی قبلا کارهایی بوده که تونستی تا انتها انجام بدی پس الآن هم صد در صد میتونی. از طرفی هم که گفتم شروع کن کار ها و اهداف هرچند کوچیک رو تعیین کن و به سر انجام برسون و هر بار که این کار رو کردی باز هم به ذهنت بگو ببین! وقتی اینبار تونستم پس باز هم میشه که استمرار داشته باشم. با همین دو روش میتونی به مرور این باور مخرب رو از بین ببری و این باور رو در ذهنت نهادینه کنی که تو یک آدم با اراده قوی و پشتکار زیاد هستی و کسی هستی که هرررر کاری رو کامل به سر انجام میرسونه و هیچ مسیری رو نیمه کاره رها نمیکنه.
نداشتن شور و اشتیاق و انگیزه بالا
این دلیل دیگه واضح و مبرهن هست! قطعا یکی از دلایل اصلی نداشتن پشتکار و اراده بی انگیزگی و نبود شور و اشتیاق کافی هست. درواقع میشه براحتی گفت که این دو فاکتور مکمل هم هستن. هرجا که انگیزه باشه پشتکارم هست. اما خب مثل همین مشکل بی ارادگی، بی انگیزشی هم مسئله ای هست که ما درگیرش میشیم اما نمیدونیم چرا اینطور شدیم و چطور باید حلش کنیم.
در رابطه با افزایش انگیزه یک مقاله قبلا روی سایت گلوف منتشر شده که با کلیک روی لینک زیر میتونی این مقاله ارزشمند رو مطالعه کنی.
بالا بردن و حفظ انگیزه با یک راهکار بی نظیر
اما علاوه بر مقاله بالا، در ادامه و همینجا من کمی بحث انگیزه رو بازتر میکنم و بهت میگم که چرا ما بی انگیزه می شیم و شور و اشتیاق خودمون رو در اوایل یا اواسط مسیر از دست میدیم.
چرا بی انگیزه می شویم
توضیحات زیادی در این رابطه در کتب مختلف و مقالات وجود داره اما به جرعت میتونم بگم کلا یک دلیل اصلی هست که ما انگیزه خودمون رو از دست میدیم. اگر تنها ترین دلیل نباشه اما به جرعت میشه گفت یکی از ریشه ای ترین هاست .
دوست گلم، اصلی ترین دلیل بی انگیزه شدن ما فراموش کردن مشکلات و سختی هایی هست که پشت سر گذاشتیم، همچنین فراموش کردن دلایل تصمیم و اقدامات ما … ذهن من و تو در این راستا آلزایمر داره و متاسفانه خیلی زود یادش میره و فراموش میکنه که اصلا چرا و بنا به چه دلایلی ما شروع به حرکت کردیم. همچنین فراموش میکنه که چه سختی ها، تضاد ها و مشکلاتی ما رو وادار به تغییر و حرکت کردن و باعث هدفمندی ما شدن. همین باعث میشه که من و تو بی انگیزه بشیم. بزار طبق معمول باز هم مثالی بزنم:
بعنوان مثال من بخاطر مشکلات مالی و فقر بار ها تحقیر میشم یا با مشکلات جدی توی زندگیم رو به رو میشم، و این روند انقدر ادامه پیدا میکنه که دیگه یک روز به ستوه میام و خییییلی جدی تصمیم میگیرم که یک بار برای همیشه تغییرات بزرگی رو توی زندگیم ایجاد کنم و تبدیل بشم به یک میلیاردر. خب از همون روز هرکاری و هر برنامه ای از دستم بر میاد رو انجام میدم و خلاصه تا حدی پیش میرم که به یه درآمد نسبتا معقولی میرسم و دیگه از اوج بدبختی مالی خارج شدم. خب اینجا دقیقا همونجایی هست که درجا زدن من شروع میشه و من دیگه انگیزه و اراده ای که اول مسیر داشتم رو ندارم و صرفا کار هام رو بر حسب وظیفه انجام میدم. چرا؟ خب طبیعیه چون همونطور که گفتم ذهن من به محض این که یه خورده اوضاع زندگیم بهتر شد کلا فراموش کرد که چه مشکلاتی داشتم و اصلا چرا تصمیم گرفتم ثروتمند بشم. کلا دلیل حرکت من دلیل اقدام و تصمیم گیری من رو فراموش کرد و در نهایت نتیجه این شد که من افتادم تو یه زندگی روتین که فقط در حدی پول در میارم که از گرسنگی نمیرم.
یا مثلا یه نفر توسط چند تا آدم زورگو تو خیابون به شدت کتک میخوره و تحقیر میشه و همین انگیزه رو درش ایجاد میکنه که بره یک ورزش رزمی رو ادامه بده. مثلا میره باشگاه بوکس و یکی دو روز اول رو با تمااااام قدرت و انگیزه بالا تمرین میکنه اما بعد از یک هفته انگیزه کاهش پیدا میکنه و بعد کم کم به خودش میگه بیخیال حالا یه روز در میون میرم و بعد از یکی دو ماه کلا روند ورزش رو قطع میکنه و دیگه نمیره باشگاه. خب چی باعث شد انگیزه ریزش کنه و پشتکار نباشه؟ قطعا فراموشی! درواقع اون فرد بعد از مدتی کلا یادش رفت چه حقارتی کشید و چقدر اسیب پذیر بود…
همه ما میدونیم برای رسیدن به اهداف بزرگ باید همواره انگبزه و پشتکار داشته باشیم. اما نمیدونیم که برای حفظ انگیزه و پشتکار دائمی لازمه که مدام به خودمون و ذهنمون یادآوری کنیم برای چی شروع کردیم و بنا به چه دلایلی هدفمند شدیم.
انگیزه به تنهایی کافی نیست
البته این رو هم باید بدونی که انگیزه یک حس و حال دائمی نیست و ما همه آدمیم و ممکنه گاهی کلا در اوج انگیزه و اشتیاق نباشیم. درواقع اگر تو دائم انگیزه بالا نداری فکر نکن که کارت اشتباهه! اتفاقا این طبیعت ما انسان هاست. برای همین هست که میگیم انگیزه به تنهایی کافی نیست و از یه جایی به بعد تعهد تو باید عمل کنه.
تعهد یعنی چی؟ خب تعریفش مشخصه. یعنی تو در هررر شرایطی باید به وظیفت عمل کنی. مثلا فرقی نمیکنه که من در چه حس و حالی هستم. با انگیزه یا بی انگیزه، با حوصله یا بی حوصله، من به خودم تعهد دادم که دو روزی یه مقاله روی سایت منتشر بشه و این کار رو در هر شرایطی انجام میدم! تعهد یعنی همین دوست خوبم. پس تا زمانی که انگیزه بود دمش گرم و چه بهتر، اما اگر یه روزی هم انگیزه نبود دیگه تو باید از تعهد مایه بزاری.
روش تبدیل رنج به لذت برای تقویت اراده
یکی دیگه از دلایلی که ما در انجام دادن کاری پشتکار و اراده به خرج نمیدیم اینه که ذهن ما اون کار رو به دید یک رنج و وظیفه اجباری نگاه میکنه نه یک لذت. مثلا بازی کردن با گوشی یا رفتن به شبکه های اجتماعی و دیدن فیلم و گوش دادن به آهنگ برای ذهن ما یک لذته و ما این کار ها رو با حال خوب و لذت انجام میدیم و ممکنه ساعت ها بی وقفه مثلا فیلم ببینیم. یا ساعت ها بی وقفه در شبکه های اجتماعی سرگردون باشیم. اما کار هایی مثل کتاب خوندن یا ورزش کردن یا انجام کار های مهم زندگی برای ما سخته، چرا؟ چون ذهن ما اون ها رو بعنوان یک رنج پذیرفته و همین باعث شده به محض این که ما تصمیم به انجام اون کار ها میگیریم ذهن از تمام قدرتش مایه میزاره که ما رو منصرف کنه. این هم ذات طبیعیه ذهنه و کلا ذهن کارش اینه که ما رو به سمت لذت های بیشتر ببره و از رنج ها دور کنه. اما خب اون نمیدونه که لذت واقعی چیه و رنچ واقعی چیه! گاهی از چیزی که باید رنج باشه لذت میبره و از چیزی که لذته رنج میکشه. مثلا ذهن یک آدم سیگاری از سیگار کشیدن لذت میبره، درصورتی که در اصل سیگار کشیدن مضره و طبیعتا باید یک رنج بزرگ به حساب بیاد. از طرفی هم ذهن نمیدونه که لذت های آنی و زود گذر زندگی ما رو در طولانی مدت نابود میکنه. مثلا فیلم دیدن از نظر ذهن لذته اما ذهن نمیدونه که اگر ما بیست و چهار ساعت فیلم ببینیم خیلی زود زندگیمون با مشکل رو به رو میشه.
با توجه به توضیحاتی که دادم ما فهمیدیم که باید رنج و لذت رو برای ذهنمون درست تعریف کنیم و اصلا بهش بفهمونیم که چی رنج واقعیه و چی لذت واقعی. برای این کار هم میتونی با ذهنت صحبت کنی و بگی که لذت واقعی در کتاب خوندنه، لذت واقعی انجام دادن کاریه که در راستای هدفمه و … چرا؟ چون اگر من بصورت مستمر کتاب بخونم و به وظایفم و برنامه هام عمل کنم در آینده نه چندان دور درستاورد ها و موفقیت های بی نظیری در انتظارمه. و همچنین بهش بگی که رنج واقعی اینه که من دائم در حال فیلم دیدن باشم یا دائم سرم توی گوشی باشه یا دائم در حال خوابیدن باشم و … قطعا ذهنت میپرسه چرا این ها رنج هستن؟ خب طبیعیه، برای این که این کار ها در طولانی مدت زندگی من رو نابود میکنه. منطق از این قوی تر؟
ختم کلام اینه که با منطق رنج و لذت واقعی رو برای ذهنت مشخص کنی. باور کن اگر بتونی وظایفت رو به لذت واقعی توی ذهنت تبدیل کنی دیگه صد هیچ جلو افتادی! یادمه در گذشته یکی از رنج های بزرگ من کتاب خوندن بود. یعنی نفرت شدید داشتم از مطالعه! اما با همین سیستم اومدم به مرور مطالعه رو توی ذهنم به یک لذت بی نظیر تبدیل کردم و الان هر دفعه که کتاب میگیرم دستم کمتر از دو ساعت مطالعه نمیکنم. اونم با حال خوب و لذت.
کلام آخر و جمع بندی
به عنوان کلام آخر باید بگم که دوست گلم هدف رو برای خودت کاملا شفاف سازی کن. دقیقا مشخص کن که چی میخوای و به کدوم سمت میخوای بری. این که تو میخوای ثروتمند بشی و به موفقیت مالی برسی هدف خوبیه، اما خب چقدر؟ و طی چه زمانی قراره بهش برسی؟ این که تو میخوای وزن کم کنی خیلی عالیه، اما چند کیلو؟ و طی چه زمانی؟ همچنین باید بدونی که ذهن وقتی دلیلی برای حرکت نداشته باشه لزومی نمی بینه که اقدام کنه! برای همین تو باید لیست تمااااام دلایلی که هدفمند شدی و باید اقدام کنی و مسیری رو پیش بری رو آماده کنی و مدام یادآوری کنی به خودت. نباید بزاری ذهن فراموش کنه اون دلایل رو. هرچی تکلیف ذهنت مشخص تر باشه انگیزه و اراده بالا تر میره و هرچی کلی تر هدف گذاری کنی انگیزه و پشتکار و اراده محو تر میشه. و این هم کاملا طبیعیه. همچنین باید رنج و لذت واقعی رو برای ذهنت تعریف کنی. از طرفی هم یادت باشه قرار نیست تو توی همه کار ها سلطانِ پشتکار باشی. تو فقط باید در مسیر هدفت که اونم عشق و علاقته اراده به خرج بدی. در کاری که تصمیم جدی براش گرفتی اراده قوی داشته باشی. مثلا ممکنه تو توی خوانندگی اراده خیلی زیادی داشته باشی اما اصلا از ورزش خوشت نیاد. خب این هم طبیعیه مگر این که تو هنرمندی باشی که دوست داره ورزش هم بکنه! چیزی که مشخصه اینه که ما حتی توانایی این رو داریم که از رنج ها و نفرت های ذهنیمون هم لذت و تفریح بسازیم. وقتی این قدرت در وجود ما نهفته پس دیگه غیرممکنی وجود نداره. همونطور که یه زمانی مطالعه کتاب برای من عملا غیرممکن بود، اما با همین تکنیک جایگزینی رنج با لذت امروز کتاب خوانی برای من لذت شده. در این مقاله به تمام گفتنی ها و مهمات مبحث پشتکار و اراده پرداخته شده و بی شک اگر به درک درستی از محتوای این مقاله برسی رسما به یک فرد با اراده و پشتکار قوی تبدیل میشی که هیچ چیزی جلودارش نیست.
هرگونه سوال و یا ابهامی در رابطه با مقاله چگونه اراده قوی داشته باشیم؟ – از صفر تا صد تقویت پشتکار داشتید، حتما از طریق بخش نظرات همین مطلب سوالات خود را بپرسید تا در اسرع وقت پاسخ داده شود.
همچنین شما می توانید تجربیات خود در این زمینه را در بخش نظرات همین مطلب با دیگر اعضای خانواده صمیمی گلوف به اشتراک بگذارید و با این کار به افزایش آگاهی و تجربه یکدیگر کمک کنید.
با احترام، ابراهیم شجاعی
مقالات زیر رو هم از دست نده!