باور قربانی بودن

306 بازدیدعزت نفس
0

سلام.

آقای شجاعی من از اونجایی که تغییر رشته دادم و قبلا بهتون گفتم میخوام برم ام ام ای و علاقه زیادی داشتم

اقدام کردم با اینکه هیچ مربی نداشتم و تو خونه ام و تو همون باشگاه قبلی تمرین میکردم و فیلم های آموزشی و از

الهامات قلبی خودم پیروی میکردم خیلی پیشزفت کردم

و اینکه من تنها هستم و هیچ حریفی هم ندارم به طرز معجزه اسایی ی فرد از اردبیل توی شهر ما کار میکنه که اون بوکسور بود با اون مبارز کردم و خیلی عالی بودم و به نتیجه مبارزه اصلا فکر نکردم فقط برای علاقه ام مبارزه کردم نتیجه خیلی خوب بود.

و اون شهرشون و من دوباره تنها شدم باز ی نفر دیگه پیدا شده از خوزستان که اتفاقا ام ام ای هم کار میکنه و خداروشکر خدا جلوی من قرار داده و همچی به طرز عجیبی داره درست میشه فقط چیزی که میمونه اینکه من یک خلا دیگه دارم اینکه ی باور توی ذهنمه که چون قبلا زیاد تلاش کردم و نتیجه  دلخواهم رو نگرفتم میگه که تو آخرش هم هر چی تلاش کنی بازنده ای یعنی تو به نوعی انگار تلسم شدی فایده نداره. این از این…

بعد ی چی دیگه هم که هست اینکه آدمی که بوکسور نیست حالا به دلیل اینکه دست پاش از من بلند تر بوده جلوش خوب مبارزه نکردم اون باور قدیمی که اون بالا گفتم میاد و میگه دیدی گفتم بی فایده یارو بوکسور نیست ولی تو ازش مشت خوردی و نتونستی درست بزنیش و جالبه بدونی من در مقابل افرادی که در اون کار حرفه‌ای اند چه در کشتی و حالا در بوکس بهتره عملکردم در مقابل افراد تازه کار چرااا؟

🤔🤔🤔

ابراهیم شجاعی پاسخ داده 15 فروردین 1402
0

سلام عزیزم وقتت بخیر.

خیلی خوشحالم که در مسیر هدفت داری هدایت میشی و همه چیز خوب داره پیش میره.

در رابطه با بخش اول سوالت که گفتی ذهنم میگه تو هرچی تلاش کنی بازنده ای و این داستان ها:

خب در اولین قدم باید به ذهنت یاد بدی که نتایجی ام که کسب کردی رو ببینه! متاسفانه در ابتدای مسیر، ذهن ما شعور دیدن نتایج رو نداره و حتی اگر ببینه هم اون ها رو عادی جلوه میده و یا میگه نه بابا این نتیجه شانسکی بوده و از این حرف های مفت که میشن نشخوار های فکری برای ما. پس در گام اول بهتره آگاهانه به نتایج و تغییراتت هم فکر کنی.

من پیشنهاد می کنم که یه دفتر برداری یا توی لپ تاب و یا گوشیت شروع کنی به نوشتن. یکم منصفانه به گذشته و حال خودت نگاه کن ببین آیا واقعا توی حیطه ورزش یعنی تو هییییچ رشدی نداشتی؟ وقتی بررسی می کنی می بینی که کلی نتایج ریز و درشت بوده و حتی می فهمی که تو الآن اصلا قایل مقایسه با گذشته خودت نیستی. پس این یعنی تو بازنده نیستی، منتهی چون به نتایج کاملگرایانه ذهنت هنوز نرسیدی، ذهنت دائما بازیت میده و میگه نه این نتایج قبول نیست، مهم اینه که فلان نتیجه رو بگیری …

حالا فکر می کنی اگر اون نتیجه مد نظرت رو هم بگیری چی میشه؟ من بهت قول شرف میدم اونجا هم باز یه حرف مفتی برای گفتن داره و جوری بازیت میده که خیلی زود اون نتیجه بزرگ برات عادی و بی معنی میشه. پس تو تغییرات و نتایج ریز و درشتی رو طی این سالها داشتی، و این بی انصافیه که اعتبار و ارزش این ها رو از بین ببری فقط چون به فلان نتیجه نرسیدی.

همچنین یک باور سازنده ای ام هست که باید برای خودت نهادینه کنی، اونم اینه که هرررر اتفاقی در زندگی من رخ میده، قدمی هست که من رو به خواسته هام نزدیک تر می کنه. ادیسون اگر مثل ذهن تو فکر می کرد، ما الآن لامپ و روشنایی نداشتیم! اما اون بعد از صدها بار شکست باز هم ادامه داد، چون همین باور قدرتمند رو داشت. و حتی توی مصاحبه هم گفته بود که من هزار بار شکست نخوردم، بلکه به هزار روش پی بردم که نمیشه لامپ رو ساخت! یعنی من با شناخت همین روش ها و برداشتن همین قدم ها به شیوه تولید لامپ پی بردم.

پس این باور رو هم از این به بعد برای خودت داشته باش و من خودمم همینطورم. بارها و بارها پروژه هایی رو با انگیزه استارت زدم اما نتیجه نداد. ولی  نه تنها سرخورده نشدم بلکه گفتم اصلا طوری نیست، این هم یک قدم بود که باید برداشته میشد تا من رو به خواسته هام نزدیک تر کنه. و در طولانی مدت فهمیدم که واقعا هم همینطور بود!

از این ها که بگذریم ..

یه اختلالی وجود داره که خوده من هم در گذشته داشتمش. اسم این اختلاق «سندرم تقلب» هست. کسی که این اختلال رو داره ذهنش بعد از هر بار موفقیت بهش میگه نه بابا این شانسی و اتفاقی بود و حاصل توانایی تو نبوده! مثلا توی یک مسابقه برنده میشی، اما ذهنت میگه اوکی ولی این نتیجه شانسکی بوده و اصلا حریفت اینطور بوده اونطور بوده و این نتیجه همین یک بار رخ داده و قطعا یک بار دیگه اگه باهاش مبارزه کنی شکست میخوری و و و کلی چرندیات دیگه. یعنی کاری می کنه که اصلا تو نه تنها از نتیجه حس خوبی نمی گیری، بلکه حالت هم به هم میخوره و عزت نفس و اعتماد به نفست به فنا میره.

خوده من حتی توی بحث تدریسم همین اختلال رو داشتم. یعنی مثلا یک فایل آموزشی ضبط می کردم و بعد که گوشش میدادم میدیدم عالی شده. اما بعد از گوش دادن ذهنم میگفت بابا همین یک بار اتفاقی عالی شده دیگه اگه یک بار دیگه فایل رو بگیری اصلا خوب نمیشه و و و …

حالا جالبه که ذهن تمام شکست ها رو میندازه گردن خودت و میگه خودت ناتوان و ضعیف بودی که شگست خوردی! یعنی اگر تلاش کنی و نتیجه نگیری، میگه بفرما دیدی گند زدی و تو اصلا این کاره نیستی. اما اگر تلاش کنی و نتیجه رو بگیری، میگه نه بابا این شانسی بود و حالا ایندفعه شد. یعنی نجوای ذهن کارش همینه که حتی از موفقیت ها ام ابزاری بسازه برای خورد کردن و ضعیف کردنت!

پس توی این تله هم نیوفت و این رو درک کن که همونطور که اعتبار شکست ها مال توئه، اعتبار تمااااام موفقیت ها و نتایج ریز و درشت هم مال خودته و اصلا ما چیزی به نام اتفاقی و شانسکی نداریم تو این دنیا. ما دائما داریم راجع به نظم و قوانین صحبت می کنیم که بفهمیم شانس و اتفاقی وجود نداره. اگر من شکست خوردم خب بخشی از مسیرم بوده که تجربه شده تا من حرفه ای تر و پخته تر بشم، اگر موفقیتی هم حاصل شده خب اعتبارش مال خودمه و من ساختمش.

و اما در رابطه با بخش آخر سوالت:

ببین این جزئیاتی که از افکارت برای من می نویسی همون بازی های ذهنیه. حالا من راجع به اینم به طور منطقی برات توضیح بدم و متقاعدت کنم، اگر تو نتونی کلا بساط این چرندیات ذهنت رو جمع کنی که فایده ای نداره. چون تو در آینده قراره انشاالله با هزاران نفر مبارزه کنی. خب برای هرکدوم هی باید سناریو چینی کنی؟! اصلا مگه میشه … حالا این فقط در حیطه ورزشه، تصور کن توی تمام جنبه های زندگی تو بخواهی دونه به دونه درگیر این چرت و پرت های ذهن بشی!

من همیشه گفتم ریشه ای مسائل رو حل کنید و الان هم تو باید به همین فکر باشی که کلا ذهن رو بگیری دستت و نزاری اینطور تو رو به مسخره بگیره. چون اون حریف دست هاش بلند بود تو باختی؟ حقیقا من که چنین عقیده ای ندارم و من اگر جای تو بودم این نگرش رو داشتم که سبک مبارزم مناسب این حریف نبوده.

توی رزمی گاهی استایل طرف طوریه که تو باید نزدیکش بشی، گاهی قد و قواره و هیکل طرف طوریه که تو باید فاصلت رو باهاش رعایت کنی و کلی سیستم و تکنیک و فوت و فن دیگه. اینم برای این نشخوار فکریت گفتم که دیگه جمع بشه، اما همونطور که گفتم کلا باید سفره اش رو جمع کنی وگرنه بیست و چهار ساعت هی باید با ذهنت حرف بزنی. پس یک بار برای همیشه خفش کن و این انرژی و زمانی که صرف چرندیات ذهن میشه رو باید اختصاص بدی به تمرین و توسعه خودت هم توی خودسازی و هم توی مسیر هدفت.

و اما چرا عملکردت در برابر حرفه ای ها بهتره؟ خب چون در برابر افراد حرفه ای از صد در صد خودت مایه میزاری اما در برابر تازه کار ها نه. همچنین یه نکته ریز هم بهت میگم به شدت مد نظر داشته باش. نکته اینه که به احتمال خیلی زیاد در برابر افراد تازه کار پیش خودت میگی نکنه بد مبارزه کنم و نکنه اصلا ازشون شکست بخورم و با این افکار اینچنینی ترس وجودت رو میگیره. به بیانی ساده تر، شکست خوردن از یک حرفه ای برات خیلی سنگین نیست اما شکست خوردن از یه تازه کار برات افت داره! و حالا نتیجه نتیجه این ترس چیه؟ قطعا ضعف و حتی شکست! پس به جای این ترس، تجربه و اعتماد به نفست رو بیشتر کن.

و بعنوان ختم کلام، مسئولیت تمام شکست ها و موفقیت هات رو به عهده بگیر و یادت باشه اگر شکستی خوردی باید روش فکر کنی و ازش اهرمی بسازی برای تکمیل کردن خودت. اگرموفقیتی هم کسب کردی باید تمام اعتبارش رو بدی به خودت و خدا و ذره ای به تواناییت شک نکنی. اگر تو توی مبارزه بردی این به این معنا نیست که حریفت ضعیف بوده! بلکه به این معناست که تو قوی تر بودی!!! اگر باختی به این معنا نیست که تو ناتوانی، بلکه به این معناست که تجربه کافی رو نداشتی. همین …

خوشحالم بابت حضورت و برات آرزوی بهترین ها رو دارم عزیزم.

زنده باشی و پایدار

ابراهیم شجاعی پاسخ داده 15 فروردین 1402
دکمه بازگشت به بالا