هیچکس بی استعداد و به درد نخور نیست
در گذشته و در ابتدای مسیر زندگی، زمانی که در اوج پوچی و برزخ به سر می بردم، بر این باور بودم که هیچ توانایی و استعدادی ندارم و تصور می کردم بود و نبودم در این دنیا هیچ فرقی نداره، حتی گاهی در تصوراتم فراتر پیش می رفتم و فکر می کردم که نبودنم برای این دنیا و اطرافیان مفید تر از بودنم هست! به هر صورت شرایطی که داشتم هم به این نگرش دامن میزد. چون من از نظر جسمانی و روحی واقعا داغون بودم و هیچ چیزِ امیدوار کننده ای رو نه در وجودم و نه در زندگیم پیدا نمی کردم. در این باره توضیحات کامل رو در بیوگرافی نوشتم که خوندنش خالی از لطف نیست. لذا اگر بیوگرافی من رو هنوز مطالعه نکردی، پس حتما مطالعه کن تا هم ازش انگیزه و الهام بگیری و هم متوجه بشی که من از چه شرایطی صحبت می کنم.
خلاصه، مدتی از پوچی و برزخ گذشت و من به مرور خودتخریبی و پوچ گرایی رو کنار گذاشتم و از اونجا به بعد تمام سعی ام بر این بود که از دریچه حقیقت به زندگی و به شرایط خودم نگاه کنم. خب برای این که من غرق در افسردگی بودم و طبیعتا فردی که در افسردگی به سر میبره، اصلا دید حقیقی و درستی نسبت به زندگی نداره و این مسئله از من هم مستثنی نبود.
متوجه شدم که برای دیدن خودم و زندگی از دریچه حقیقت، در گام اول باید در مسیر خودشناسی قدم بردارم تا اول ببینم من کی هستم، برای چی اینجا هستم و اصلا با این زندگی قراره چه کنم؟ زمانی که خودشناسی رو شروع کردم و به طور تکاملی در این مسیر پیش رفتم، در ابتدای مسیر حتی فکرش رو هم نمی کردم که قراره یک انقلاب در من رخ بده، اما طولی نکشید که من به توانایی و استعدادهای بسیاری در وجودم پی بردم.
هرچی جلوتر می رفتم، توانایی ها و استعداد های بیشتری کشف می شد و تا جایی پیش رفت که من در بین ده ها استعداد، قدرت انتخاب مسیر زندگیم رو از دست دادم! درواقع یک زمانی فکر می کردم هیچ مسیری نیست و من اصلا حق انتخابی ندارم و بود و نبودم تفاوتی نداره، اما بعد از خودشناسی، حالا انقدر توانایی کشف شد و انقدر حق انتخاب متنوع شد که من به این خاطر سردرگم شدم.
خب بعد از پی بردن به استعداد های متعدد، در نهایت افتادم در مسیر کشف رسالت و بین توانایی ها، به دنبال مسیر اصلی و رسالتم گشتم تا در نهایت بهش رسیدم. در دوره عزت نفس طی 5 ساعت آموزش به صفر تا صد مسیر کشف رسالت پرداختم و اونجا کاملا یاد می گیری که چطور رسالت خودت رو کشف کنی.
حالا از این حرف ها که بگذریم، مبحث این دلنوشته، استعداد و توانایی هست، و من اینجا فقط می خواستم بهت این آگاهی رو بدم که تو بی استعداد نیستی رفیق جان. تو ناتوان یا به درد نخور نیستی، تو فقط خودت رو نشناختی، همین. خودشناسی یعنی سفر به درون و کنکاش در دنیای بی حد و مرز درون.
منی که زمانی تصور می کردم هیچ توانایی و استعدادی ندارم، طی دهه اخیر به کلی استعداد در وجودم پی بردم و حالا انقدر زیادن که اصلا نمی دونم باید برای کدوم وقت بزارم. من بعد از ده سال فهمیدم که بی استعداد و ناتوان نبودم. و این رو مدیون خودشناسی ام. من فقط خودم رو نمی شناختم و خودشناسی، منه حقیقی رو به خودم نشون داد.
من به این یقین رسیدم که اصلا انسان بی استعداد در این دنیا وجود نداره. چه افرادی که زیر خاک هستن، چه افرادی که در قید حیاتن، و چه آیندگان … پس هیچکس بی استعداد نیست. هیچکس ناتوان و بی رسالت نبوده و نیست. آدم ها فقط به خودشناسی نرسیدن. ما تمام عمرمون رو صرف کشف دنیای بیرون می کنیم، اما کمتر کسی به دنیای درون سفر می کنه. گورستان پر از استعداد های دفن شده هست!
ختم کلام، من نمی دونم شرایطت از نظر جسمانی، روحی و زندگی چطوره، مهم نیست کی هستی و مهم نیست کجایی. من فقط از تمام وجودم با ایمان بهت میگم توام مهد استعداد و توانایی هستی. اگر استعدادی تا به حال در خودت ندیدی، اگر احساس ناتوانی و بی مصرف بودن می کنی، دلیلش فقط و فقط عدم خودشناسیه. پس در مسیر خودشناسی و کنکاشِ درون قدم بردار تا تک تک قدرت ها، توانایی ها و استعدادهات خروشان کنن.
دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی