آکادمی گلوفتلنگرخودشناسی

آگاهی مهم تر است یا خودآگاهی؟

گاهی اوقات به این فکر می کنم که چرا ما هیچوقت تعادل رو یاد نگرفتیم. درواقع همیشه یک خری وجود داره، که ما یا از این وَرش افتادیم یا از اون وَرش. ملت تا دیروز یک نصیحت ساده رو هم گوش نمی کردن، اما حالا دم به دقیقه کتاب میخرن انبار می کنن و پونصدتا دوره آموزشی میخرن و مثل گوگل فقط اطلاعات جمع می کنن.

یک بار به یک کتاب فروشی مراجعه کردم و برای خرید کتاب نیاز به راهنمایی داشتم، برای همین یکی دوتا سوال ازش پرسیدم و اون هم تنها جوابی که میداد این بود که من اطلاعی ندارم و فقط کتاب می فروشم، پس خودت برو تو قفسه ها بگرد چیزی که می خواهی رو پیدا کن. با لبخند بهش گفتم: تو خودت انبار کتاب رو داری پس چرا ازش استفاده نمی کنی؟ باور کن من اگر جای تو بودم الآن بجای گوشی فقط کتاب دستم بود. در جواب گفت: والا حوصلش رو ندارم و درکل علاقه ای هم به مطالعه ندارم، من فقط توی کار پخش کتابم و در کنار این کتاب فروشی هم یک مغازه فروش لوازم جانبی موبایل دارم که از اینجا خیلی بیشتر سود داره. برای همین قصد دارم تا آخر همین ماه اینجا رو تخلیه کنم و کتاب ها رو هم رد کنم بره و پولشون رو بریزم تو بازار موبایل!

دیدن این آدم من رو دقیقا یاد وضعیت فعلی یک سری از افراد انداخت. همون افرادی که در مسیر کسب آگاهی سُر میخورن اما به هیچ چیز و هیچ کجا نمیرسن. دریغ از تغییر و نتیجه و دریغ از درک و فهم و دریغ از عملگرایی. این دسته از افراد اتفاقا سخنران های خیلی خوبی هم هستن و وقتی صحبت می کنن، تصور می کنی که طرف خودش غرق در موفقیت و خوشبختیه. اما طولی نمیکشه که می فهمی وضعش از همه بدتره و فقط زبونش خوب می چرخه،

طی سال های اخیر، مفهوم سواد تغییرات چشمگیری داشته. اولین تعریفی که برای مفهوم سواد توسط سازمان یونسکو ارائه شد این بود: افرادی که توانایی خواندن و نوشتن داشته باشن باسواد تلقی میشن. پس از مدتی در تعریف دوم گفته شد با سواد کسی است که توانایی کار با کامپیوتر داشته باشه و همچنین بر یک زبان خارجه هم مسلط باشه. در سومین تعریفی که یونسکو ارائه داد، با سواد کسی بود که در زمینه مسائل عاطفی، اجتماعی، مالی، سلامتی، علمی و … به دانش و آگاهی رسیده باشه.

و اماااااا، در چهارمین تعریفی که یونسکو ارائه کرده، باسواد کسی هست که بتونه با بکارگیری اطلاعات و دانشِ خود، تغییری در زندگی خودش ایجاد کنه. یعنی حالا باسواد کسیه که آگاهی و دانشش رو به نتیجه تبدیل کرده باشه. و حالا ما فهمیدیم که جامعه پر از تحصیل کرده های بی سواد هست! پس دیگه چه توقعی از عوام میشه داشت …؟

در گذشته تمام دغدغه این بود که جامعه به سمت کسب آگاهی هدایت بشه و مردم به مطالعه و یادگیری سوق داده بشن، اما همونطور که گفتم ملت در جهل کامل دست و پا میزدن و حتی یک پند و اندرز ساده رو هم پذیرا نبودن. اما حالا از این طرف خر افتادن و به کسب اطالاعات معتاد شدن. و حالا در این برهه از تاریخ تمام دغدغه این شده که جامعه به چیزی فراتر از آگاهی هدایت بشه، که اون هم خودآگاهی هست.

به قول آقای بیژن عبدالکریمی، بشر در گذشته یک جرعه اطلاعات داشت و همون یک جرعه رو تا آخرین قطره می نوشید. اما بشرِ امروز، در اقیانوس اطلاعات از تشنگی می میره!

در خلوتم گاهی به این فکر می کنم که اونطور بهتر بود یا اینطور؟ یعنی ما به اطلاعات محدودی دسترسی داشته باشیم و عملگرا باشیم بهتره؟، یا این که مثل الآن به منبع بی نهایت اطلاعات دسترسی داشته باشیم اما ناکام بمیریم؟! بعد از کمی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که اگر من تنها یک حق انتخاب داشتم، بدون شک گزینه اول رو انتخاب می کردم. چون چیزی که از آگاهی برای من اهمیت داره، کسب نتیجه و رسیدن به درک درست نسبت به اون آگاهی هست. لذا برای منی که فهم و ادراک و نتیجه برام در اولویته، اگر قرار باشه یکی رو انتخاب کنم، پس بدون شک به دنیای گذشته سفر می کنم …

گاهی ام به این فکر می کنم که اصلا چرا امروزه با این که در اقیانوس آگاهی شناوریم، اما از تشنگی می میریم؟ در این رابطه هم به این نتیجه رسیدم که ما تصور می کنیم کسب دانش به تنهایی نتایج رو برای ما به ارمغان میاره و هنوز به این فهم نرسیدیم که در راس این هرم، خودآگاهی می درخشه. همچنین در دنیای امروز ذهن بشر کاملگرا پرورش داده شده و به همین جهت فکر می کنه در هر زمینه باید تمام اطلاعات دنیا رو کسب کنه و بعد اقدام کنه. و با توجه به این که در عصر امروزه آگاهی و اطلاعات بی انتهاست. پس به همین طمع تا آخرین لحظه مثل ربات اطلاعات رو کسب می کنه و در نهایت هم لا به لای کتاب ها تشنه و ناکام از دنیا میره.

اصلا تا به حال به این فکر کردی که در گذشته پدران و مادران ما در بچگی از یک نون و پنیر ساده هم نهایت لذت رو می بردن. اما در امروزه با وجود متنوع ترین و بهترین غذاها، بچه ها دائما ایراد می گیرن و حتی از غذاهای مفصل هم لذت نمیبرن. همین چند وقت پیش بود که مادرم گفت فردا ناهار خورش قیمه با برنج درست می کنم، سریعا دیدم خواهر کوچیکه گفت نهههه من دوست ندارم، اون یکی خواهرمم گفت کی خورش برنج میخوره؟! و من همون لحظه یادم به دوران کودکی خودم افتاد که حتی یک دمپختک ساده هم دنیایی از لذت و حال خوب رو برام به ارمغان میاورد. خورش و برنج که جای خود.

واقعا مشکل ما با فراوانی چیه؟؟؟!!! چرا در هر زمینه ای که به رفاه و فراوانی می رسیم اینطور برخورد می کنیم؟ این مقاله کوتاه مثل دیگر مطالب از بخش “تلنگر“، تنها یک دلنوشته هست و من به جای آموزش دادن فقط دلم میخواد کاملا خودمونی برات بنویسم و دلی صحبت کنم. پس به همین جهت دوست دارم به جای این که من این مسئله رو موشکافی کنم و دلایلش رو برات روشن کنم، میخوام اینبار تو برام زیر همین مقاله بنویسی. تو بنویس که چرا ما با فراوانی مشکل داریم و کلا فراوانی به جای این که ما رو خوشبخت کنه، بالعکس باعث میشه تا ما به یک آدم بی ذوق و بی اشتیاق و ربات تبدیل بشیم.

موضوع این دلنوشته که اولویت و اهمیت خودآگاهی بود، و طبیعتا اگر تو به خودآگاهی مسلط باشی دیگه فراوانی برای تو اوج خوشبختی و حال خوب رو به ارمغان میاره. اما اینجا بحث سر افرادی هست که با خودآگاهی زندگی نمی کنن و قبل از این که تجهیز بشن به خودآگاهی، وارد فراوانی شدن. از فراوانی خوراکی ها گرفته تا فراوانی پوشاک و حتی فراوانی اطلاعات و آگاهی که من راجع بهش نوشتم.

همونطور که من دلی نوشتم، دوست دارم توام در این باره هر آگاهی، تجربه و دانشی داری کاملا دلی و خودمونی برای من و بقیه بچه های خانواده گلوف در بخش نظرات بنویسی. ما می دونیم که خودآگاهی باعث میشه تا فراوانی برای ما خوشبختی رو به ارمغان بیاره. اما من دوست دارم به این مسئله هم پی ببریم که در نبوده خودآگاهی، چه دلایلی باعث میشه تا ما به این وضع مفلوک بیوفتیم؟! چه دلایلی باعث میشه تا در این اقیانوس از تشنگی بمیریم؟ پس اینبار تو در بخش نظرات همین مقاله برای من بنویس …

به نظرم این دلنوشته بی سر و ته بود و همینطوری هرچی به ذهنم رسید نوشتم، اما مهم نیست. چون خوبی این دلنوشته ها به همینه که چهارچوب محور نباشه و همینطوری راحت باهات حرف بزنم. 🙂 خب دیگه امید بر این که بشر در آینده از اون طرف خرِ خودآگاهی ام نیوفته! چه افراط و چه تفریط هر دو سم و اسید هستند. فرقی نمی کنه خوردن خوراکی باشه یا ورزش کردن، و یا حتی آگاهی و خودآگاهی. تعادل اصل و اساسه و امید به روزی که ما تعادل رو یاد بگیریم …

 

منتظر نظر ارزشمندت هستم.

دوستت دارم زیااااااد،

ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

ابراهیم شجاعی

موسس و مدیر مسئول آکادمی گلوف

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. سلام ، منم دقیقن همین مشکل و دارم ، اینکه کلی آگاهی درباره همه چی دارم ، ولی خودآگاهی برای انجام دادن اون کارو ندارم ! همیشه هم میگم من که همه چی رو خیلی خوب بلدم ، پس چرا از همه ی ادما پایین ترم ، میشه لطفاً بگید چجوری به خودآگاهی برسم ؟

    1. سلام بر شما دوست ارزشمندم. فقط شما اینطور نیستی. اکثر افراد در جامعه که اصلا اهل آگاهی نیستن. مابقی هم که در مسیر کسب آگاهی هستن دقیقا همین مسئله رو دارن! من هم همینطور بودم و این هم یک برهه ای هست که باید طی بشه تا ما تکامل خودمون رو طی کنیم. در رابطه با خودآگاهی ام به زودی آموزش های بی نظیری براتون بر روی سایت منتشر خواهد شد. زنده باشی.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا