آکادمی گلوفتلنگرخودشناسیموفقیت فردی

دلیل شک و تردید در مسیر اهداف

در مسیر زندگیم تا به امروز به اهداف زیادی رسیدم، اهدافی که برخی از اون ها به معنای واقعی معجزه بوده. اما من بهشون رسیدم. اما در بین این همه هدف گذاری که برای من محقق شدن، اهدافی هم بودن که نه تنها به اون ها نرسیدم، بلکه در طول مسیر این هدف ها همواره دچار شک و تردید و ترس بودم. این روز ها هم یک هدف خیلی مهم در سر دارم که دقیقا در مسیرش درگیر تردید و ترس شدم، به همین جهت ناگهان این سوال به ذهنم خطور کرد که چرا در مسیر برخی از اهداف من بی ترمز و بدون ذره ای ترس پیش میرم، اما در مسیر برخی اهداف اینطور دچار شک و تردید میشم؟

وقتی به این مسئله فکر کردم و به قول معروف کمی فسفر سوزوندم، به یک جواب خیلی مهم رسیدم که میخوام اینجا با تو دوست گلم هم درمیون بزارم. چون قطعا توام در زندگی به اهدافی رسیدی و اهدافی هم بوده که شک و تردید باعث شده تا به اون هدف نرسی. خب طبیعتا این سوال پیش میاد که واقعا چرا؟ مگر چه فرقی بین این هدف و اون هدف بوده که در مسیر اون هدف من پرقدرت و بی ترمز پیش رفتم و به دستش آوردم، اما در مسیر این هدف با ترس و دودلی پیش رفتم و بهش نرسیدم. من نظرم اینه که قبل از مطالعه ادامه این دلنوشته، کمی خودت تفکر کنی و مثل من موشکافی کنی. ممکنه با بررسی به جواب مهم و جالبی برسی. اما اگر عجولی و دوست داری سریع ادامه صحبت های من رو مطالعه کنی، پس بزن بریم واسه ادامه توضیحات.

خب جونم برات بگه رفیق جان، من اومدم برخی از اهدافی که درگذشته پرقدرت به دست آوردم رو گذاشتم کنارِ همین هدفی که الآن دارم. وقتی این دو هدف رو با هم مقایسه کردم، و وقتی شیوه روند خودم رو در مسیر هر دو هدف مقایسه کردم، در نهایت به این نتیجه رسیدم که من این هدف رو از تمام وجود نمیخوام!!! یعنی راستش رو بخواهی، اصلا هنوز خودم هم دقیقا نمی دونم که این هدف رو میخوام یا نه.

وقتی اهداف قدیمی رو بررسی می کنم، به یاد میارم که چطور مثل ربات و با شجاعت و پرقدرت در مسیرشون گام بر می داشتم و اصلا ترس و شک و تردید برام خنده دار بود. اون اهدافی که به دست آوردم، اهدافی بودن که من حاضر بودم از سلامتی خودمم براشون مایه بزارم و به معنای واقعی خواهان اون اهداف بودم. یعنی در حدی رسیدن به اون اهداف برای من اهمیت داشت که رسما انتظار معجزه داشتم و برای همین هم به طور معجزه وار بهشون رسیدم!

اما وقتی به هدف هدف فعلی فکر می کنم می بینم که من هنوز خودم هم نمی دونم که آیا واقعا خواهان این هدف هستم یا نه. اصلا تکلیف خودم با خودم مشخص نیست و انگار ذهنم میگه اگر بهش رسیدی که خیلی هم عالی، اما اگر نرسیدی هم مهم نیست! اما این نوع نگرش رو من نسبت به اهداف قبل نداشتم و برای اون اهداف من می گفتم یا میرسم یا می میرم! از این دو حالت خارج نیست. و همین شد که بهشون رسیدم.

میدونی رفیق جان؟ کسی که چیزی رو از تمام وجودش بخواد، پس حتی انتظار معجزه رو هم داره، و کسی که در انتظار معجزست پس دیگه شک و تردید براش معنایی نداره. پس یکی از دلایل اصلی شک و تردید در مسیر اهداف همینه که ما واقعا از تمام وجود خواهان اون هدف نیستیم. وگرنه هدف اگر سوزان باشه، دیگه شک و تردید و ترس و … اصلا معنایی نداره.

یادمه زمانی که می خواستم اولین کسب و کار خودم رو راه بندازم، قصد داشتم وام بگیرم، به همین جهت خانواده و اطرافیان می گفتن این کار ریسکه و ممکنه از پسش بر نیای. و میدونی جواب من چی بود؟ می گفتم هیچ مشکلی نیست، اگر ورشکست و بدهکار شدم پس میرم حبسش رو می کشم! اما باااااید این کسب و کار رو راه بندازم. یعنی در مسیر رسیدن به اون هدف نه تنها خودم ذره ای ترس و تردید نداشتم، بلکه حتی ترس و دودلی هایی که اطرافیان بهم القا می کردن هم ذره ای اثر نداشت و من مثل ربات فقط کار خودم رو می کردم و در نهایت هم کسب و کارم رو ساختم و عالی پیش رفتم.

لب کلام، من اون اهداف رو نمی خواستم، من تشنه اون اهداف بودم!!! کل این دلنوشته رو نوشتم تا بهت بگم تو یا تشنه هدف هستی، یا نیستی. خواستن هدف یک چیزه، و تشنه بودن به هدف یک چیزِ دیگه. اگر هدفی رو بخواهی، پس در مسیرش باید خیلی با شک و تردید و ترس و استرس و نگرانی بجنگی تا بلکه بهش برسی. اما اگر تشنه هدفی باشی، اینجا دیگه موانع درونی و بیرونی معنایی ندارن و تو رسما مثل یک ربات فقط به سمت هدف گام برمیداری و بی ترمز به سمتش میری تا به دستش بیاری.

همونطور که گفتم این یک تحلیل و بررسی بود که من برای خودم و دغدغم انجام دادم، اما دوست داشتم در بخش تلنگر به عنوان دلنوشته با توام این آگاهی های بی نظیر رو درمیون بزارم.

 

عاشقتم زیااااااااد.

دوستدار تو، ابراهیم شجاعی

ابراهیم شجاعی

موسس و مدیر مسئول آکادمی گلوف

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا