آکادمی گلوفاعتماد به نفستلنگرموفقیت فردی

چرا انگیزه برای هیچ کاری ندارم؟!

چطوری گل؟ در این مقاله کوتاه از بخش تلنگر، میخوام به ریشه اصلی بی انگیزگی بپردازم. درواقع قرار نیست مثل مقالات آموزشی، این مقاله رو نگارش کنم و این تنها یک دلنوشته هست که کاملا خودمونی و راحت قراره دو کلام راجع به بی انگیزگی با هم حرف بزنیم. البته من می نویسم و تو می خونی! بعدش هم اگر دوست داشتی می تونی در بخش نظرات همین مقاله به مباحثه با من و بقیه بچه ها بپردازی.

بخش «تلنگر» در سایت گلوف، جایی هست که من کاملا خودمونی و راحت براتون می نویسم و کلا فضای این بخش متفاوته و آگاهی ها و آموزش ها به طور کاملا رفاقت گونه و دلی براتون نگارش و منتشر میشه. پس پیشنهاد می کنم بعد از این مقاله کوتاه، حتما به بخش تلنگر در سایت آکادمی گلوف مراجعه کن و مابقی دلنوشته ها رو هم مطالعه کن و لذتش رو ببر و کلی آگاهی کسب کن.

خب از این حرفا که بگذریم، حقیقتا من همیشه گفتم که انگیزه اصلا چیزی نیست که ما بخواهیم بهش تکیه بزنیم و وقتی انتظار داریم برای انجام کار ها حتما انگیزه باشه، دقیقا مثل اینه که داریم به یک حباب تکیه میزنیم و انتظار داریم که ما رو نگه داره. انگیزه یک احساس موقتی و گذراست و ممکنه روزی باشه و ما غرق در انگیزه باشیم، و ممکنه هم یک روز کاملا بی حوصله و بی انگیزه باشیم و مردم فکر می کنن که نباید اینطور باشه. درحالی که این طبیعت ما انسان هاست و اصلا چیز عجیبی نیست.

پس افراد موفق هم با انگیزه پیش نمیرن. اون ها به تعهد تکیه میزنن و در هر حالتی کار خودشون رو انتجام میدن و به وظایفشون عمل می کنن. حالا در یک مقاله کوناه در تلنگر حتما از این زاویه به ماجرای انگیزه می پردازیم. اما خب قرار هم نیست کامل این فاکتور رو نادیده بگیریم. به هر حال انگیزه می تونه مثل استارت ماشین باشه و حداقلش اینه که باعث شروع و اقدام اولیه ما میشه. پس قطعا ما در ابتدای مسیر بهش نیاز داریم که بتونیم استارت بزنیم و راه بیوفتیم.

با تمام این تفاسیر همواره از من پرسیده شده و میشه که چرا من بی انگیزه هستم؟ و چطور می تونم با انگیزه بشم؟ افراد زیادی همیشه این دغدغه رو با من درمیون میزارن. خب در اینجا هم من قراره دقیقا به همین مسئله بپردازم و ببینیم ما چرا اصلا انگیزه هیچ کاری رو نداریم؟ پس از اینجای مقاله به بعد بریم که به اصل مطلب بپردازیم …

راستش رو بخواهی من درک می کنم که بی انگیزگی اذیت کننده هست و باعث رنجش ما میشه. اما خب از یک جایی به بعد دیگه این مسئله برام خنده دار شده. یعنی از زمانی که به ریشه انگیزه پی بردم، دیگه وقتی کسی بهم میگه انگیزه ندارم، من خنده ام می گیره!

ببین رفیق جان، وضعیت مملکتی که ما توش زندگی می کنیم که مشخصه، یعنی جامعه و کشور به طرز عجیبی افتاده در یک سراشیبی و داره سقوط می کنه! همچنین وضعیت زندگیتم که مشخصه! یعنی وضع زندگیت اگر افتضاح نباشه، حداقلش اینه که ازش راضی نیستی و زندگیت اون چیزی نیست که می خواستی. پس در این شرایط واقعا چطور می تونی بگی انگیزه ندارم؟!

اصلا انگیزه از کجا میاد؟ ریشه و سرچشمه انگیزه کجاست؟ ریشه انگیزه در تضادها، کمبود ها، نداشته ها و عقده های ماست. خب با این تفاسیر حالا تو بگو انصافا مگر عقده ای تر از من و تو هم وجود داره؟!!! خداوکیلی کی به اندازه من و تو درگیر نداشته ها و کمبود هاست؟ کی به اندازه من و تو به تضاد ها برخورده؟ پس چطور میشه که تو میگی من انگیزه ندارم؟ سرچشمه انگیزه حقارت هاست و کی به اندازه من و تو تحقیر شده؟! چطور میشه در چنین وضعیتی تو هنوووزم بگی من بی انگیزه هستم؟!

وقتی میگی بی انگیزه هستم دقیقا معنای این حرف میدونی چیه؟ معنیش اینه که من به هررررچیزی که می خواستم رسیدم، کاملا سالم هستم، به ثروت و نعمت بیکران رسیدم و روابطم هم بی نظیره، به همین جهت حالا دیگه واقعا انگیزه ای ندارم!!! سوال من اینجا اینه که آیا واقعا زندگیت همینطوره؟ قطعا خیر …

پس من نمی دونم اون انگیزه ای که تو به دنبالش هستی دقیقا چیه. اما انگیزه ای که من شناختم، سرچشمه و ریشه هاش در تضادها و کمبود ها و عقده ها و حقارت ها و نداشته های ماست. حالا سوالی که پیش میاد اینه که پس چرا با این که من واقعا اینهمه کمبود و تضاد و عقده دارم، اما هنوزم انگیزه ای ندارم؟

دلیل اولش اینه که به وضعیت فعلی عادت کردی! بله دوست گلم، ما بنده عادات هستیم. ما حتی به سخت ترین درد و رنج ها ام عادت می کنیم، طوری که انگار واقعا اون ها باید وجود داشته باشن. بی پولی برای ما عادت شده، تحقیر شدن برای ما عادت شده، بیماری برای ما عادت شده، روابط سمی برای ما عادت شده، وابستگی برای ما عادت شده، خجالت و کمرویی برای ما عادت شده و و و …

تک تک این ها عادت شدن و چون عادت شدن ما فکر می کنیم که این وضعیت طبیعیه و همین شرایط مزخرفی که ما داریم تجربه می کنیم کاملا طبیعیه و باید باشه! درحالی که کاملا غلطه و تو نباید اجازه بدی این ها بشن طبیعت و عادت زندگیت. زندگی در این شرایط غیرطبیعی ترین چیزیه که می تونه باشه و سلامتی، موفقیت مالی، روابط بی نظیر و رشد و آرامش باید طبیعت زندگی ما باشه.

دلیل دوم هم اینه که آینده خودت رو با عینک گذشته می بینی. یعنی در گذشته شکست ها و ریزش ها و اشتباهاتی رو تجربه کردی و حالا تصور می کنی که اقدام مجدد باز هم همون نتایج گذشته رو به همراه داره. درحالی که این هم همون بازی های ذهنته که داره فریبت میده تا یک عمر به درد نخور زندگی کنی.

این توهم رو میزنی که داری درجا میزنی، اما زهی خیال باطل! من همیشه و همه جا گفتم که ما چیزی به نام درجا زدن نداریم. گاهی انقدر روند پیشرفت یا پسرفت ما نامحسوسه که تصور می کنیم داریم درجا میزنیم. پس اگر دلخوش به اینی که همین شرایط فعلیت رو حفظ کنی، سخت در اشتباهی. تو یا در حال رشدی یا در حال پسرفت. اگر در مسیر رشد و اقدام و حرکت نیستی، پس شک نکن که در مسیر پسرفتی. این حقیقتِ انکار ناپذیره زندگی ما در این دنیاست.

یادت باشه نتایج و اتفاقات گذشته حاصل مسیر گذشته بوده و هیچ ربطی به مسیر آینده نداره. مسیر متفاوت، شخصیت متفاوت، نگرش و تصمیمات متفاوت، بدون شک برای ما نتایج متفاوت رو به ارمغان میاره. پس در حال و آینده قرار نست تو دقیقا مثل گذشته فکر کنی و پیش بری. با توجه به این توضیحات، بهتره همین الآن گذشته رو بریزی دور و انقدر چوب گذشته رو به آینده نزنی.

لب کلام، انگیزه نداری چون خودت رو با این وضعیت فعلی وفق دادی و این وضعیت رو پذیرفتی چون فکر می کنی باید مثل عموم مردم باشی. به این وضع عادت کردی چون فکر می کنی حتی اگر شدنی هم باشه، ارزش تلاش و کوشش رو نداره و بهتره با همین شرایط کنار بیای! در این رابطه یک مقاله بی نظیر با عوان «کلی تلاش کلم و موفق بشم آخرش که چی؟» بر روی سایت منتشر شده که از تمام وجودم پیشنهاد می کنم برای مطالعش وقت بزاری.

ببین رفیق، تو انگیزه نداری چون در بند افکار منفی و بازدارنده ذهنت هستی، ذهن شده اربابت و انقدر بهت مسلط شده که کاملا مطیع امرش هستی و این درحالیه که خبر نداری اگر افسار زندگیت دست ذهنت باشه اون اصصصلا تو رو به جاهای جالبی نمیبره! ذهن همیشه تو رو میبره به ته جهنم، و بالعکس زمانی به سمت بهشت میری که تو بشی ارباب ذهنت و ذهن مطیع امرت باشه. بهشت رو زمانی تجربه می کنی که ذهن ابزار دستت باشه نه اربابت!

در این مقاله کوتاه من قصد ارائه هیچ راهکاری رو ندارم و همونطور که از اسمش پیداست، تنها هدفم از نوشتن فقط یک تلنگر بود. همین. پس به این حرف ها فکر کن و با فکر کردن به همین ها جرقه و استارت اصلی رو بزن تا شروع کنی به حرکت و همچنین مقالات ارزشمندی هم در رابطه با راهکار های افزایش انگیزه بر روی سایت اکادمی گلوف منتشر شده که با یک جستجوی ساده می تونی به همشون دسترسی پیدا کنی.

 

برات آرزوی بهترین ها رو دارم.

دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی

ابراهیم شجاعی

موسس و مدیر مسئول آکادمی گلوف

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا