ترس از آبرو و نحوه رهایی از آن
ترس از آبرو، اگر در حال مطالعه این مقاله هستی، پس به احتمال زیاد این دغدغه رو داری، و یا شاید دوست داری بدونی واقعا ماجرای ترس از آبرو چیه و اصلا این ترس درسته یا غلط؟ یا این که چطور میشه از این ترس رها شد. به هر صورت در این مقاله از آکادمی گلوف قراره به صفر تا صد ماجرای ترس از آبرو بپردازیم و هم قراره بفهمیم ریشه این ترس از کجاست و چطور باید نسبت به ترس از آبرو به رهایی کامل برسیم.
ترس از دست دادن آبرو
به نظرم بهتره کاملا رک و بی پرده در رابطه با این مسئله صحبت کنم! پس در همین ابتدا باید خدمتت عرض کنم که ترس از آبرو به نوعی اختلال ذهنی محسوب میشه که حاصل کمبود عزت نفسه. اگر عجول نباشی و صبورانه تا انتهای این مقاله رو مطالعه کنی، اونوقت به طور کاملا منطقی و علمی آگاه میشی به این که چرا ترس از آبرو یک اختلال محسوب میشه و ما باید به جهت درمان این اختلال اقدام کنیم.
در این بخش از مقاله میخوام با هم ببینیم اصلا ترس از آبرو یعنی چی؟
ترس از آبرو یعنی اهمیت دادن به حرف و قضاوت دیگران. به بیانی ساده تر، ترس از آبرو، یعنی ترس از قضاوت دیگران. همچنین ریشه این ترس به کامل گرایی هم برمیگرده و به نوعی با ترس از اشتباه کردن ارتباط مستقیم داره. حالا متوجه شدی چرا میگم این اختلال حاصل کمبود عزت نفسه؟ پس بهتره لقمه رو دور سر خودمون نپیچونیم و الکی سیر داغ و پیاز داغش رو زیاد نکنیم.
لب کلام اینه که این ترس فقط اسمش متفاوته و حکایت، همون حکایت ترس از قضاوت دیگران هست. تمام دغدغه ما حرف و نظر مردمه و تمام دغدغه ما اینه که مبادا اشتباهی مرتکب بشیم و یا خطایی کنیم. چون تصور می کنیم باید بی نقص پیش بریم و مثل یک فرشته قدیس بر روی زمین زندگی کنیم.
یکی دیگه از دلایلی که ترس از آبرو حاصل کمبود عزت نفسه، اینه که فرد، تمام دغدغش اینه به سبکی زندگی کنه که مورد پسند عموم مردم باشه. یعنی فرد ذره ای باب میل خودش زندگی نمی کنه و اصلا اون طور که دلش میخواد زندگی نمی کنه و از تمام وجود دغدغش اینه که نقابی داشته باشه و طوری زندگی کنه تا مورد تایید عوام باشه و حرفی پشت سرش زده نشه.
بسیار خب، تا اینجا متوجه شدیم ترس از قضاوت دیگران، ترس از اشتباه کردن و جلب تایید عوام، سه ریشه اصلی ترس از آبرو هستن که هر سه مورد هم عوامل اصلی کمبود عزت نفس هستن! حتی داشتن یکی از این اختلال ها ام به تنهایی، سلامت ذهن ما رو تا حد چشمگیری مختل می کنه، پس تکلیف فردی که هر سه مورد رو داره و درگیر ترس از آبرو هست دیگه کاملا معلومه.
اگر تو این اخلال رو داری، پس در برابر این حرف های من ممکنه دو واکنش متفاوت نشون بدی:
- یا در برابر این توضیحات کاملا گارد می گیری و تعصب اجازه نمیده که با حقیقت رو به رو بشی،
- یا این که می پذیری که دچار اختلال ذهنی هستی و از این بابت متاسفی.
اگر در برابر توضیحات، واکنش دوم رو داری، پس من بهت میگم اصصصلا متاسف نباش عزیز دلم. همین اختلال ها باعث رشد تو میشن. من در طول مسیر زندگیم سخت ترین و عجیب ترین اختلال ها رو در وجودم کشف کردم و با غلبه بر تک تک اون ها تونستم به اینجا برسم. پس چالش ها در زندگی باعث رشد من و تو میشن. حالا یک دسته از این چالش ها ام همین اختلال های ذهنی و روانی هستن که ما باید در جهت رفعشون پرقدرت اقدام کنیم. اون هم من و تویی که در یک جامعه و فرهنگ سمی بزرگ شدیم …
اما اگر در برابر توضیحات این مقاله واکنش اول رو داری، پس من ازت خواهش می کنم همین الآن دست از ادامه مطالعه بکش و برو پی زندگیت و حفظ کردن آبروت!!! اینجا جای افراد متعصب نیست. اگر تو انقدر باور داری که ترس از آبرو کار درستیه، پس دیگه اینجا چی میخوای؟ خب برو بچسب به آبروت و از تمام وجود تلاش کن یک عمر آبرومند زندگی کنی.
من اینجا نیستم تا باب میل تو حرف بزنم. رسالت من اینه که درِ حقیقت رو به روت باز کنم. هرچقدر هم که حقیقت تلخ باشه. شاید تلخ باشه پذیرفتن این که باور های چندین ساله ات کاملا سمی و مخرب بوده. شاید تلخ باشه پذیرفتن این که تمام عقایدی که از پدر و مادرت به ارث بردی دوزار ارزش ندارن و همین ها روح و روان و زندگی و شخصیتت رو نابود کردن. پس حقیقت شاید تلخ باشه اما وظیفه من این نیست که تو رو وادار به پذیرش حقیقت کنم. این تو هستی که باید سدهای ذهنت رو بشکنی و با آغوش باز به استقبال حقایق بری. یا این کار رو می کنی یا یک عمر با تعصب جاهلانه و بدبخت زندگی می کنی.
ترس از آبرو و نحوه رهایی از آن
برای رها شدن از این ترس تنها راه، تقویت عزت نفس خواهد بود. برای افزایش عزت نفس ما گاهی باید به کسب آگاهی بپردازیم و اقدام به ساختن باور های درست کنیم، و گاهی ام باید در کنار تغییر ذهنیت، تمرین های عملیِ لازمه رو انجام بدیم. اما خب در رابطه با ترس از آبرو ما تنها نیازمند کسب آگاهی هستیم و همین که باورها و عقاید درست رو جایگزین عقاید کهنه کنیم، دیگه به مرور از این ترس رها خواهیم شد. پس جنس این اختلال، از آگاهیه و با کسب آگاهی این اختلال از بین میره و تو به سلامت روان میرسی. به همین جهت در این بخش من قراره تمام آگاهی های لازمه رو به طور مفصل بهت تزریق کنم تا مثل یک پادزهر وجودت رو از این زهر باک کنه.
ترس از قضاوت دیگران
برای شروع، اولین کاری که باید بکنی اینه که راجع به ترس از قضاوت مردم به آگاهی برسی و یک بار برای همیشه از این ترس رها بشی. خب خوشبختانه در سایت گلوف مقالات و آموزش های بی نظیری در رابطه با ترس از قضاوت دیگران منتشر شده که می تونی با یک جستجوی ساده در سایت به همشون دسترسی پیدا کنی. پس اولین گام اینه که بری و مقالات مربوط به ترس از قضاوت دیگران رو مطالعه کنی و انقدر تکرارشون کنی تا به عمیق ترین درک نسبت به اون آگاهی ها برسی.
وقتی به عمیق ترین درک رسیدی اونوقت به طور ناخوداگاه دیگه به رهایی از حرف مردم میرسی و دیگه این ترس مخرب از وجودت پاک میشه. البته که باید اعتراف کنم یک شبه به رهایی نمیرسی و ترس از قضاوت مردم واقعا یکی از اختلال هایی هست که باید در مسیر تکامل و به مرور با کسب آگاهی بهش غلبه کرد. پس برای شروع باید هرچه سریع تر در این رابطه آموزش های لازمه رو ببینی و آگاهی های لازمه رو کسب کنی.
کافیه «ترس از قضاوت دیگران» رو در سایت گلوف جستجو کنی تا تمام آموزش های مربوطه برات نمایش داده بشه. پس بعد از مطالعه این مقاله باید بری و این مقالات رو هم مطالعه کنی تا اعتباری که ذهنت به حرف و قضاوت مردم داده از بین بره. اگر همین قدم اول رو برنداری دیگه مابقی قدم ها نتیجه نمیدن.
کامل گرایی و ترس از اشتباه کردن
دومین دلیل هم که گفتیم همین کاملگرایی هست. فرد کاملگرا توقعات بی جا و مخربی رو از خودش داره. بهتره بگیم توقعاتی داره که اصلا غیرممکنه. کاملگرا فکر می کنه باید همه چیز کامل و بی نقص باشه و خودش هم همه کارها رو کاملا بی نقص انجام بده و یا این که انتظار داره تحت هیچ شرایطی خطا نکنه. کاملگرایی هم یکی دیگر از خلاء های درونیست که حاصل کمبود اعتماد به نفسه و تو اگر این اختلال رو داری باید در راستای حذف این اختلال هم اقدام کنی.
البته باید بدونی که کامل گرایی هم دقیقا از جنس آگاهیه. یعنی با کسب آگاهی و تغییر ذهنیت، این اختلال کمرنگ و محو میشه. ترس از آبرو یکی از دستاورد هایی هست که همین کاملگرایی برای تو به ارمغان آورده. در این رابطه هم آموزش های لازمه در سایت وجود داره و می تونی ازشون بهره مند بشی. البته در دوره جامع عزت نفس که کامل به این اختلال پرداختیم و اونجا شما دقیقا متوجه میشی که چطور از کاملگرایی خلاص بشی.
و اما به طور خلاصه اگر اینجا بخوام راجع بهش توضیحاتی رو ارائه بدم، باید بگم که انسان جایز الخطا نیست، انسان حتمی الخطاست و اگر تو انتظار داری کاملا بدون اشتباه پیش بری پس داری در حماقت به سر میبری! این هم یکی از همون حقایق تلخیه که باید باهاش رو به رو بشی. تو باید بدونی نه تنها در مسیر زندگی اشتباه می کنی بلکه حتی ممکنه جاهایی حماقت هم بکنی و این بخشی جدانشدنی از زندگیه توئه. استباه کردن، خطا کردن و حماقت بخشی جداناپذیر از وجود توئه برای این که خداوند انسان رو اینگونه آفریده و زندگی بشری رو بر این مبنا قرار داده.
ما محکومیم به خطا کردن و اشتباه و تنها راه رشد و تکامل برای ما رد شدن از دل همین خطاها و اشتباه هاست. البته که قرار نیست من عمدا حماقت به خرج بدم و آگاهانه خرابکاری کنم و بعد بگم خب من همینم که هستم! نه اصلا اینطور نیست، درواقع ما داریم راجع به اشتباهات و خطاهایی حرف می زنیم که واقعا ناخواسته و ناآگاهانه از ما سر میزنه. این ها همون خطاهایی هستن که ما ناچاریم از دلشون عبور کنیم تا در مسیر کمال گام برداریم. لب کلام، تو مجبور به این هستی که خطا کنی، اشتباه کنی، حماقت کنی و بارها شکست بخوری. تک تک این اشتباه ها و شکست ها فلش هایی هستن که تو رو به سمت مسیر درست و مقصد اصلی هدایت می کنن. در ادامه مقاله قطعا بیشتر در این باره برات می نویسم.
زندگی کردن باب میل مردم
سومین مسئله در رابطه با ترس از آبرو هم که همین نقاب زدن و زندگی کردن باب میل دیگران هست که پیش تر توضیحاتی رو دربارش دادم. فردی که عزت نفس درب و داغونی داشته باشه، مبنای تمام زندگیش رو بر حرف مردم میزاره و بدبخت کسیه که بر مبنای حرف و نظر دیگران زندگی می کنه. یکی از رنج آور ترین و سمی ترین نوع زندگی، همینه که تمام دغدغه ات جلب رضایت عموم مردم باشه و تمام تلاشت بر این باشه تا تایید عوام رو جلب کنی. بازیچه ترین افراد همین ها هستن.
مردم چی میگن؟! تمام دغدغه چنین آدمی همینه که مردم چی میگن … هر فکری که می کنه، هر رفتاری که میخواد بکنه، هر تصمیمی که میخواد بگیره و هر اقدامی که میخواد بکنه، تمام وجودش پر از همین ترسه که مردم چی میگن؟ نکنه اینطوری بشه و مردم پشت سرمون حرف در بیارن؟ نکنه اون طوری بشه و بی آبرو بشیم و و و …
همین ترس به تنهایی افسار تمام تصمیمات و اقدامت و رفتار تو رو محکم می گیره و تو رو تبدیل می کنه به یک برده. تو تصمیماتی می گیری که باب میلت نیست و حتی میدونی درست نیست، اما انجامش میدی چون از قضاوت دیگران می ترسی. تو رفتارهایی رو می کنی که اصلا در تضاده با شخصیت و روحیته، اما اینطور رفتار می کنی چون از قضاوت افراد میترسی و خیلی برات مهمه که مورد تایید همه باشی.
این ها نقابی بزرگ رو بر چهره تو میزنه و تو رو به برده ای تبدیل می کنه تا کاملا برخلاف خواسته هات زندگی کنی و به بیانی ساده تر، آزادی در زندگی تو معنایی نخواهد داشت. پس باااااااااااازهم وقتی ریشه این نقاب و این بردگی رو موشکافی می کنیم، می خوریم به بن بستی به نام قضاوت دیگران! ببین چه بلایی سر ما میاره همین ترس از قضاوت دیگران و چه برده ای از ما می سازه همین جلب تایید عوام. وای بر روزی که یک نفر تمام دغدغه اش این بشه تایید همه رو کسب کنه و همیشه طوری زندگی کنه که مردم پشت سرش حرفی نزنن.
خب دیگه برای رهایی از نقش بازی کردن و برای آزاد شدن از این بند هم باید در راستای افزایش عزت نفس پرقدرت اقدام کنی.
عزت فقط دست خداست
ببین دوست گلم، ما یک آبرو بیشتر نداریم که اون هم نزد خداست. آبروی من باید نزد خدا حفظ بشه نه بنده های خدا. خوده خداوند هم در اومده گفته من بخشنده ام و تو هر خطایی کنی، اما واقعا توبه کنی و به سمت من برگردی، بدون شک من می بخشم. تنها چیزی که خداوند نمی بخشه، شرک و کفر و بی ایمانی هست. مابقی گناه ها رو خوده خدا بارها در قرآن گفته من می بخشم منتهی به شرطی که نسبت به اشتباهت آگاه بشی، درسش رو بگیری و مجددا به سمت من برگردی. خداوند که خالق و هدایتگر ماست به خوبی نسبت به جایزالخطا بودن انسان آگاهه و برای همین بارها گفته من می بخشم و بعد از اشتباه، به جای این که احساس گناه کنی، فقط کافیه به سمت من برگردی و از اون اشتباه درس بگیری.
از این حرف ها که بگذریم، حضرت عباسی این چه آبرویی هست که دست مردمه؟! من واقعا نمی فهمم این چه آبرو و عزتیه که دست مردمه؟! مسخره تر و متزلزل تر و پوچ تر از این آبرو وجود نداره. واقعا خاک بر سر من اگر که آبروم رو بدم دست مردم! من عزت و آبرویی که پیش خدا دارم و اون الماس رو رها بکنم بعد عزت خودم رو بزارم کف دست این مردم؟ به والله که این دیگه تهِ حماقته. خدا توی قرآن تاکید کرده و گفته آنان که خواهان عزت هستن، باید بدونن که تمام عزت ازآن خداست. و چه عزت و آبرویی بالاتر از این؟ فکر کن در مقابل تو یک الماس و یک حباب قرار بدن و بگن یکیش رو انتخاب کن، بعد تو در اوج حماقت حباب رو انتخاب میکنی! واقعا جالبه …
من بنده خدا هستم نه بنده مردم، پس آبروی من پیش خدا نباید بره. چه زمانی آبروی من پیش خدا میره؟ زمانی که هیچوقت سر عقل نیام و همیشه بد زندگی کنم و به جای این که مثل آدم زندگی کنم، تمام عمرم رو مثل یک چهارپا زندگی کنم و در اوج نفهمی و حماقت از دنیا برم! آبروی من زمانی پیش خدا میره که تمام عمر رو در تعصب به سر ببرم و به خودم اجازه تفکر و مطالعه و رشد ندم. آبروی من زمانی پیش خدا میره که از اشتباهاتم پله نسازم برای رشد و به جای این که قدرت و عزت رو در دستان خدا ببینم، قدرت و عزت رو کف دست مردم ببینم و بشم بنده آدما. ابرروی من زمانی پیش خدا میره که در مسیر هدایتش نباشم و بهش اعتماد نکنم.
میدونی چه زمانی حتی همون آبروی مسخره ای که نزد مردم دارم هم از بین میره؟ دقیقا زمانی که من اینطور به خدا پشت کنم. در این حالت نه عزت و آبرویی نزد خدا دارم و نه نزد مردم. این یعنی اوج خواری و ذلت. آدمی که به دنبال عزت حقیقی می گرده، پس از تمام وجود خودش رو بنده و تسلیم خدا می کنه و اینطور هم بنده محبوب عزیز خدا میشه و هم خداوند در زمین اون رو به اوج عزت و محبوبیت می رسونه. چه عزت و اعتباری بالاتر از این که خدا برات این عزت رو بسازه؟ به خوده خدا قسم اصلا حتی فکر کردن به این که من آبروی خودم رو بزارم کف دست مردم هم حالم رو بد می کنه. بعد تو فکر کن اکثر مردم دارن همینطوری زندگی می کنن.
وای بر آدمی که آبرو و عزت خودش رو بده دست مردم. همون مردمی که خودشون از سرِ شست پا تا سرِ گردنشون پره از اشتباه و گناه و حماقت. واقعا خنده داره که من دغدغه قضاوت مردمی رو دارم که در باتلاقِ گناه دارن دست و پا میزنن. خوده خدا که پاکیزه و کامل و خالقه هم بنده هاش رو قضاوت نمی کنه و بارها و بارها گفته من نه تنها می بخشم، بلکه شما رو از گناهان پاک می کنم. اونوقت مردم چی میگن این وسط؟
شنیدی میگن شاه می بخشه شاهقلی نمی بشه! واقعا جالبه که خدا می بخشه ولی مردم که بنده خدا هستن نمی بخشن و با قضاوت کردن خودشون رو خوار تر و نابود تر می کنن. مردم غلط می کنن که پشت سر من و تو حرف میزنن یا بیخود میکنن من و تو رو قضاوت کنن. مردم اگر واقعا کارشون درسته بهتره برن زندگی خفت بار و شخصیت حقیر خودشون رو جمع کنن! اگر کسی پشت سر من حرف میزنه به درک! اگر کسی من رو قضاوت میکنه خب به اسفل سافلین! واقعا چه اهمیتی داره؟
حتی بزرگترین اشتباه هم بخشودنیست
ببین، اصلا ما فرض می کنیم تو بزرگترین اشتباه ممکن رو انجام دادی. یعنی یک کاره به شدت افتضاح و نامناسبی رو انجام دادی در حد فاجعه. یعنی دیگه دارم اگزجره رو میگم. مثلا قتل عمد، غارت کردن، قاچاق، جنایت، زنا کردن، تجاوز و … رو ما فرض می کنیم تو یکی از این ها رو انجام دادی یا اصلا همشو با هم توی کارنامه ات داری! اما بعد از مدت ها حالا از تمام وجودت نادم و پشیمانی و تمام سعی ات بر اینه که بیوفتی در مسیر درست و نه تنها خودت رو اصلاح کنی، بلکه از تمام وجودت قصد داری گذشته رو هم جبران کنی.
در این حالت تو فقط و فقط باید پناه ببری به آغوش خدا و باهاش صحبت کنی و بگی خدایا من صادقانه خالصانه و از تمام وجودم دوست دارم تغییر کنم و تمام سعی ام بر همینه و تنها به تو پناه می برم، پس ازت میخوام من رو در این مسیر هدایت کنی و من عزت و آبروم رو هم دو دستی سپردم به خودت. و در این حالت اگرررر تو واقعا در برابر خدا تسلیم شدی و آبروی خودت رو سپردی دست خدا، پس اینجا دیگه باید نادیده بگیری تمام حرف هایی که مردم نادان پشت سرت میزنن، رفتارهای نادرستی که باهات می کنن و نادیده بگیری تمام قضاوت ها و برچسب هایی که بهت میزنن.
اگر تو به آغوش خدا پناه ببری و عزت و آبرو و هدایت خودت رو بسپری به خدا، اونوقت کیه که بتونه تو رو بکشه پایین؟ اگر خدا اراده کنه عزت و آبرو و اعتبار کسی رو ببره بالا، کی میتونه اون رو بکشه پایین؟ و اگر خدا بخواد کسی رو خوار و ذلیل کنه، کیه که بتونه اون رو ببره بالا؟! پس اگر واقعا میسپری دست خدا و از هدایت خدا می خواهی بهره مند بشی، باید ایمانت رو در عمل و رفتار نشون بدی. اینطور که، نادیده بگیری تمام حرف ها و رفتار مردم رو. این رو یاد باشه اگر تو میگی من عزت و آبروم رو دادم دست خدا و از خدا هدایت میخوام برای اصلاح شدن امااااا بازهم حرف و قضاوت مردم برات اهمیت داره پس تو داری حرف مفت میزنی و ایمانت رو بهتره بزاری در کوزه آبش رو بخوری! ایمان و اعتماد به خداوند در عمل و رفتار باید نشون داده بشه.
اگر واقعا به خدا پناه ببری و از هدایت هاش بهره مند بشی و عزت و آبروت رو هم بدی دست خدا، اونوقت می بینی که طولی نمیکشه حرف ها و قضاوت های مردم از بین میره و بعد از مدتی انگار نه انگار که روزی تو انگشت نما بودی! کلی مثال میتونم برات بزنم از افرادی که خوده من به عینه دیدم در همین رابطه. افرادی که مرتکب قتل شدن، گناه های بزرگی کردن و افرادی که حتی فساد کردن اما از جایی به بعد واقعا سر عقل اومدن و پناه بردن به خدا.
من فردی رو می شناسم که بعد از چهار سال حالا شده نماد عزت و اعتبار و شخصیت در بین جامعه. همون آدمی که چهار سال پیش سرکش بود و ارازل و اوباش بود و به دیگران آسیب جسمی و روحی زده بود، حالا بعد از چهار سال از این رو به اون رو شده و جوری خدا اون رو غرق در عزت و اعتبار و آبرو کرده که اصلا دیگه کسی یادش نمیاد این بنده خدا روزی ارازل بوده. حتی اگر کسی یادش بیاد هم با حس خوب میگه واقعا دمش گرم که در این حد تغییر کرده و حالا از همه هم بیشتر رشد کرده. همین آدم که دارم راجع بهش صحبت می کنم، پنج سال پیش ملت یا قضاوتش می کردن یا نفرینش می کردن و یا بهش برچسب میزدن، اما حالا بعد از پنج سال جلوش دولاراست میشن!!!!!
پس این که خدا چطور هدایت میکنه و میچینه اصلا به تو ربطی نداره. تو فقط اعتماد کن بهش و خودت رو بسپار بهش و در عمل اعتماد و ایمانت رو نشون بده و سعی کن درست پیش بری، اونوقت ببین چطور از فرش میرسونت به عرش. حالا دقت کن که من دیگه دارم راجع به بالاترین حد اشتباهات حرف میزنم و مثال میارم. این درحالیه که ما سرِ کوچکترین مسائل غرق در ترس از آبرو میشیم. همون آبروی مسخره و پوچی که گذاشتیمش کف دست مردم.
پنج سال پیش، ده سال پیش تو یه اشتباهی رو مرتکب شدی ولی هنوووووزم خانواده، دوست، رفیق، آشنا و فامیل اون رو یادت میارن و هنوزم قضاوتت می کنن و هنوزم بهت برچسب میزنن و بهت تیکه میندازن و میگن برو بابا تو اگر آدم بودی اون موقع اون کار رو نمی کردی و تو آبروی کل فامیل رو بردی و فلان و بهمان. اگر می بینی هنوزم داری اینطور پیش میری، فقط و فقط دلیلش اینه که زوم کردی روش و بیخیال نمیشی و هنوزم آبرو و عزت خودت رو دست فامیل و دیگران می بینی. هنوزم دغدغت اینه که مردم چی میگن …! باید خدمتت عزض کنم تا وقتی عزت و آبروی خودت رو در دست مردم می بینی، اگر هنوزم تمام توجهت روی اون اشتباه ده سال گذشتته، اگر هنوزم فکر می کنی نمیشه تغییر کرد و اصلاح شد، پس تا لب گور هم داستان همینه. حالا دیگه خود دانی
برای بار هزارم باید بگم که تو تنها یک آبرو داری و اون هم نزد خداست و تو باید اون آبرو رو حفظ کنی. اگر عزت و آبروت رو دو دستی به خدا سپرسی، اونوقت می بینی که چطور در بین همین مردم به اوج محبوبیت و عزت و اعتبار میرسی. عزت و احترام و اعتباری که خدا برات میسازه.
زندگی به سبک یک بی آبرو!
ما در مسیر رشد فردی و عزت نفس این رو یاد گرفتیم که افکار و باورهای ما، به طور مستقیم رفتار و اعمال ما رو تحت تاثیر قرار میده. یعنی اگر مثلا تو فکر می کنی راننده خوبی نیستی، پس همین ذهنیت باعث میشه تو جوری رانندگی کنی که دم به دقیقه تصادف کنی! حالا میخوام همین مسئله رو در رابطه با ترس از آبرو توضیح بدم. ببین دوست ارزشمندم، آدمی که باور کرده آبروش ریخته شده و باور کرده دیگه عزت و اعتباری نداره، تو فکر میکنی چطور رفتار میکنه؟ خب کاملا مشخصه، دقیقا مثل یک آدم خوار و ذلیل و بی آبرو!
اگر تو باور کردی که آبروت دست مردمه و به همین جهت به خاطر یک خطا حالا بی آبرو شدی، پس تو مثل یک بی آبرو رفتار میکنی، و تا وقتی که مثل یک بی آبرو رفتار کنی هم خب طبیعتا هیچکس اشتباه تو رو یادش نمیره. همچنین کسی که باور کرده بی آبرو شده به احتمال خیلی زیاد دیگه پیِ این مسئله رو به تنش میماله و در ادامه مسیر زندگیش اشتباهات بیشتری رو مرتکب میشه و به مرور خوار تر و حقیر تر میشه. و این یعنی قوز بالای قوز. حالا با این تفاسیر و با وجود این همه آگاهی و توضیحات بی نظیری که بهت دادم، بازهم می خواهی آبروت رو نزد مردم نگه داری و بازهم دغدت ترس از قضاوت دیگرانه؟
ترس از آبرو شرک به خداوند است
خب دیگه از عنوان این بخش همه چیز مشخصه. من افراد زیادی رو می بینم که حتی مذهبی هستند و کاملا به خدا و قرآن معتقد هستند، اما از تمام وجود ترس از آبرو دارن و حرف مردم خیلی براشون مهمه. می بینی رفیق جان؟ جماعتی که مدعی هستند به خدا ایمان دارن و خدا رو قدرت مطلق میدونن، در رفتار و عمل ذره ای به عقاید خودشون پایبند نیستن و تمام اعتبار و قدرت رو دادن دست بنده های خدا. افرادی که مدعی هستند سر وقت نماز میخونن و احکام و سنت های دینی رو دقیقا انجام میدن، اما عزت و اعتبار و آبروی خودشون رو گذاشتن کف دست مردم. حالا تو بگو به این وضع باید خندید یا گریه کرد …؟
همیشه فرصت برای برگشت هست
به والله و به خوده خدا قسم تو در هر مسیر غلطی که باشی و هررررچقدرم خطا کرده باشی باااازهم می تونی برگردی و میتونی بیوفتی در مسیر درست. هیچوقت دیر نیست و یکی از دغدغه های اصلی خداوند در قرآنم همین بوده که به من و تو این رو بفهمونه که همیشه برای برگشت فرصت هست. برای همینه که بارها و بارها گفته من بخشنده ام. بارها و بارها گفته که من توبه پذیرم. اصلا کلمه توبه یعنی چی؟ یعنی بازگشت. خدا میگه تو در هر زمان و مکانی میتونی به سمت من برگردی.
میگن زمانی که یک وحشی و قاتلی بنام حمزه به سراغ پیامبر اومد و می خواست مسلمان بشه، به پیامبر گفت: من می ترسم که توبه ام قبول نشه و خداوند از سر گناهانم نگذره. و از همین جهت این سوال برای خوده پیامبر هم به وجود اومد که آیا واقعا یک قاتل و جلادی که سال ها جنایت کرده هم می تونه تسلیم و مومن بشه و آیا گناهانش واقعا بخشیده میشه و هدایت میشه؟!
و در جواب این مسئله خداوند در آیه 53 سوره زمر به پیامبر فرمود:
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (53)
بگو: ای بندگان من که با ارتکاب گناه بر خود زیاده روی کردید و بر خود ستم کردید! از رحمت خدا نومید
نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است (53)
تو گذشته ات نیستی
آدما تغییر می کنن. ما هیچ حقی نداریم آدم ها رو طبق گذشته چوب بزنیم. وقتی صحبت از گذشته می کنم منظورم حتی همین دیروز هست. منی که الآن دارم این مقاله رو نگارش می کنم آدم دیروز نیستم. از دیروز تا به حال من بهتر، پخته تر، عاقل تر و بهتر شدم. پس حتی خودم هم حق ندارم طبق گذشته به خودم نگاه کنم، چه برسه به افراد دیگه.
پس اگر تو واقعا در مسیر درست بیوفتی و در مسیر بهبود قرار بگیری دیگه نیازی نیست دغدغه ات این باشه که آدم ها تو رو بر حسب گذشته ات قضاوت کنن. من حالا انقدر به خودم ایمان دارم و انقدر تغییر کردم و اصلاح شدم که دیگه اگر حرفی ام پشت سرم زده بشه فقط باعث خنده منه و من خندم میگیره اگر کسی از اشتباهات گذشته من حرف بزنه.
یادمه آقای ترامپ در زمان انتخابات ریاست جمهوری، در مناظره انتخاباتی بود که رقیبش بهش گفت تو چند سال پیش همزمان با چند خانم در ارتباط بودی و دچار فساد اخلاقی بودی و … ترامپ هم در جواب گفت بله کاملا درسته! اما خودت داری میگی چندسال پیش. من آدم چند سال پیش نیستم و طبیعتا من هم در دوران جوانی و جاهلیت اشتباهات خودم رو داشتم. در اون برهه، همه اشتباه میکنن و حاشیه رَوی می کنن و منم از این مسئله مستثنی نبودم.
این درسته! همین که تو حتی با افتخار از اشتباهات گذشتت یاد کنی و بگی که همون اشتباهات تو رو ساختن. اگر تو افراد رو بر حسب گذشتشون می بینی، پس تو یک بی شعوری! اگر کسی تو رو بر حسب گذشتت می بینه، پس اون فرد یک بی شعوره. آدما رو که نباید طبق گذشتشون نگاه کرد. منم در جایگاه خودم در نوجوانی خطاهایی کردم که حتی وقتی یادشون می افتم اصلا از خجالت آب میشم! یعنی با لبخند پیش خودم میگم واقعا چرا من اون زمان این حماقت رو کردم؟! اما بعدش می فهمم که همون حماقت ها و اشتباهات من رو به اینجا رسوند. پس آیا این انصافه که تو من رو بر اساس پونرده سال پیشم نگاه کنی؟ قطعا خیر … تو منه ابراهیم رو باید بر اسال همین الآن و همین چیزی که الآن هستم ببینی.
پس اگر تو در گذشته خطایی کردی خب دیگه چرا باید دغدغه اون رو داشته باشی. به جای این که زوم کنی روش و هی بدتر گند بزنی به همه چیز، تمام تمرکزت رو بزار بر روی بهبودی و رشد و هم جبرانش کن و هم درسشو بگیر و هم پخته تر شو تا در آینده با افتخار بگی من اون بودم و الآن تبدیل شدم به این …
کانون توجهت را کنترل کن
کنترل ذهن و کنترل کانون توجه کاری هست که تو باید انجام بدی. اگر واقعا به دنبال تغییر هستی. گاهی ما ادعا می کنیم دوست داریم تغییر کنیم، اما در عمل بدمون نمیاد همون روند مخرب قبل رو پیش بگیریم. پس ما باید با خودمون روراست باشیم و کلاه سر خودمون نزاریم. لذا اگر تو واقعا از سلول سلول وجودت دلت میخواد تغییرات رو رقم بزنی، پس از حرف و قضاوت مردم اعراض کن و کانون توجه و تمرکزت رو بزار روی تغییر و تحول و وصل شدن به خداوند. نه این که توجهت رو بزاری رو حرف های مفت مردمی که از صبح تا شب به دنبال سوژه هستن.
ملت انقدر که سرشون در زندگی من و توئه، یک درصد هم سرشون تو کار و زندگی خودشون نیست و بعد هم تعجب میکنن که چرا انقدر به ذلت و خواری افتادن. همین مردمی که از خودشون خطاکار و گناهکار تر مادر نزائیده! اگر اشتباه نکنم زمانی به حضرت عیسی گفتن که باید زنی رو در میدون شهر سنگسار کنیم چون خیانت کرده. شما میگید اولین نفر کی سنگ رو به سمتش پرت کنه؟ حضرت عیسی در جواب گفت: کسی که در عمرش هییییچ گناهی نکرده!!! و همونجا بود که حضار هنگ کردن و خجالت کشیدن!
این ترس یک فاجعه است!
ترس از آبرو میتونه تو رو به جایی برسونه که در نهایت دست به اقدامات فاجعه باری بزنی. طی این سال ها بارها به گوشم رسیده که طرف، فلان بلا رو سر فرزنش خودش آورده فقط به خاطر حرف مردم. مثلا یک پدر فهمیده که دخترش با پسری ارتباط داره و به همین جهت تا سرحد مرگ اون دختر بیچاره رو گرفته زیر بار کتک. باور کن فجایعی رو دیدم و شنیدم که دلم نمیخواد اینجا به طور موشکافانه برات توضیح بدم. افرادی رو دیدم که به خاطر حرف مردم، به سبک داعش عزیز خودشون رو به قتل رسوندن. فلانی این بلا رو سر خواهر خودش آورد، فلانی این بلا رو سر پسر خودش آورد. قتل زن به دست همسر و و و …
در نهایت هم وقتی توی مصاحبه ازش سوال پرسیده شده که چرا این بلا رو سر فرزندت آوردی؟!، سرش رو مثل گاو میندازه پایین و میگه به خاطر حفظ آبرو !!!!! باور کن وقتی مصاحبه با این افراد رو می بینم همون لحظه دلم میخواد با جفت پا برم توی تلویزیون اما خب جلوی خودم رو می گیرم. لعنتی تو به خاااااطر حفظ آبرو به سبک داعش بچه خودت رو به قتل رسوندی؟؟؟؟خب من واقعا چی بگم؟ هیچی، فقط سکوتی می کنم بلند تر از فریاد …
بله دوست عزیز، ترس از آبرو تو رو به اینجا هم می رسونه. برای همین ترس از آبرو بعنوان یک اختلال روانی به رسمیت شناخته میشه و ما باید هرچه سریع تر ازش خلاص بشیم.
شاید پیش خودت بگی نه بابا من ترس از آبرو دارم ولی دیگه احمق نیستم! خب باید خدمتت عرض کنم بله، شاید تو دست به جنایت نزنی، اما این ترس روی رفتارت، تصمیماتت و اعمالت به حدی تاثیر منفی میزاره که با وجودت، اطرافیان رو روانی می کنی. تو شاید به خاطر ترس از آبرو جونِ کسی رو نگیری. اما قطعا روح و روان اون ها رو ازشون میگیری. با رفتار ها، حرف ها، اقدامات و تصمیماتی که ناشی از ترس از آبروئه. من معتقدم کُشن روح و روان یک آدم با گرفتن جونش هیج فرقی نداره.
خب دیگه بریم برای کلام آخر.
کلام آخر
باور کن همون روزی که من بخوام عزت و آبروی خودم رو بدم دست این مردم، اون روز قطعا روز مرگ منه! اصلا فکرش رو هم نمی کردم این مقاله انقدر طولانی بشه، چون فکر می کردم ترس از آبرو واقعا یک مسئله پیش پا افتادست، اما وقتی شروع به نوشتن کردم، همینطوری آگاهی به جریان افتاد و در نهایت این مقاله بی نظیر نگارش و تنظیم شد. پس اگر تو این مقاله رو مطالعه کردی، مقالات مربوط به ترس از قضاوت دیگران رو هم مطالعه کردی اما همچنان ترس از آبرو داشتی، باور کن من دیگه در این صورت حرفی ندارم. همونطور که گفتم قرار نیست یک شبه به رهایی کامل برسی، چون ما به میزانی که آگاهی ها رو درک می کنیم نتیجه می گیریم. اما حداقل انتظاری که دارم اینه که همین توضیحات یک جرقه بزرگ رو در ذهنت رقم زده باشه برای شروع رهایی از این ترس.
برات آرزوی آزادی مطلق رو دارم
ارادتمند و دوستدار تو، ابراهیم شجاعی