آکادمی گلوفعزت نفسقوانین جهان آفرینش

چرا از شکرگزاری نتیجه نمی گیریم؟

شکرگزاری یک تمرین بسیار قوی اما ساده هست، ولی خب با این وجود بازهم خیلی از افراد دائما این دغدغه رو دارن که چرا از این تمرین نتیجه نمی گیرن. یا حتی دغدغه این رو دارن که اصلا اصول سپاسگزاری رو رعایت می کنن یا خیر؟ آیا درست انجامش میدن یا خیر؟ به هر حال این دغدغه ها طبیعیه و با توجه به این که از این دست سوالات زیاد از من پرسیده شده، تصمیم گرفتم در این مقاله، تا جایی که حضور ذهنم یاری کنه، به این سوالات پاسخ بدم.

خب در قدم اول ما اصلا باید ببینیم واقعا انتظار چه نتیجه ای رو از شکرگزاری داریم؟! وقتی که شما این سوال رو می پرسی و میگی چرا من هرچی سپاسگزاری می کنم اما نتیجه نمی گیرم، خب در گام اول ما باید ببینیم اصلا انتظار چه نتیجه ای رو از این تمرین داریم. آیا این انتظاری که داریم درسته یا نه؟ بعنوان مثال مثلا من انتظار دارم صبح بعد از صبحانه بیست تا شکرگزاری بنویسم و بعدش خدا یه کیسه پول از آسمون بندازه پایین برام! حالا این یک مثال بود و طبیعتا اصل مسئله اینه که ما اصلا باید این انتظارات و نتیجه ای که به دنبالش هستیم رو بررسی کنیم. وقتی بررسی کردیم و درک کردیم که نتایج اصلی حاصل از سپاسگزاری چیه، بعدش می تونیم بریم سراغ قدم های بعد.

ببین دوست گلم، شکرگزاری کلا دوتا نتیجه اساسی رو برای ما به همراه داره. اول کنترل کانون توجه، دوم رسیدن به احساس خوب و رضایت. من در مقاله “چرا باید شکرگزاری کنیم؟” در رابطه با این دو نتیجه کامل و مفصل توضیحات رو ارائه دادم که میتونی بعد از این مقاله بری و اون مقاله ارزشمند رو هم مطالعه کنی. وقتی اون مقاله رو مطالعه کنی، در نهایت متوجه میشی که سپاسگزاری تو رو به خواسته هات نمی رسونه! درواقع این تمرین کانون توجه تو رو کنترل می کنه، احساست رو خوب می کنه و ایمانت رو تقویت میکنه و در نهایت این سه فاکتور تو رو به خواسته هات می رسونه.

پس وقتی به این آگاهی میرسی، اونوقت می فهمی که کلا انتظارت از شکرگزاری اشتباه بوده. این تمرین خواسته های مادی رو به تو نمیده. بلکه به تو این قدرت رو میده تا کانون توجهت رو کنترل کنی و بهت احساس خوب، احساس رضایت و آرامش و شادی رو تقدیم میکنه. پس اگر تو از سپاسگزاری نتیجه نمی گیری برای این که اصلا انتظار نتایج اشتباهی رو داشتی. خب همونطور که گفتم بهتره بری و مقاله “چرا باید شکرگزاری کنیم؟” رو هم مطالعه کنی تا کاملا متوجه منظورم در اینجا بشی.

چرا از شکرگزاری نتیجه نمی گیریم؟

خب حالا در ادامه من میخوام به چند تا از دلایلی بپردازم که باعث میشه ما از شکرگزاری نتیجه نگیریم. من در بخش اول مقاله گفتم که کنترل کانون توجه، رسیدن به احساس خوب، احساس رضایت و شاد زیستن و تقویت ایمان از جمله دستاورد های این تمرین بی نظیر هستن. خب اگر ما به این نتایج نمی رسیم پس دلیلش چیه؟ چرا من سپاسگزاری می کنم اما هنوزم حالم خوب نیست، هنوزم احساس نارضایتی می کنم و هنوزم تمام توجه و تمرکزم بر روی ناخواسته هاست؟ چند وقت پیش در گروه تلگرام خانواده ِگلوف به این دلایل به طور مختصر پرداختم، اما در این مقاله قطعا به طور موشکافانه تر به دلایل مربوطه می پردازیم.

با خدا دلی معامله کن

برای دلیل اول می خواستم بنویسم با خدا معامله نکن! اما بعد که فکرش رو کردم پیش خودم گفتم که چه معامله ای زیبا تر و پرسود تر از معامله با خدا؟ منتهی مسئله اینجاست که ما حتی معامله با خدا رو هم بلد نیستیم. ما دلی معامله نمی کنیم. میدونی دارم راجع به چی صحبت می کنم؟ راجع به همون مثالی که ابتدای مقاله زدم. مثلا من پیش خودم میگم خب من روزی انقدر شکرگزاری می نویسم و درعوض خدا باید برام این کار رو انجام بده! و طبیعتا بعد هم نتیجه ای حاصل نمیشه. به نظرت این شیوه معامله درسته؟ راستش رو بخواهی من بیشتر این رو مثل یک گروکشی می بینم تا معامله!

این همون حکایت انجام وظیفه هست. یعنی خدایا من ازت تشکر میکنم پس توام این کار رو برام انجام بده. ولی خدا این معامله رو قبول نداره. خدا میگه من قوانینی رو در جهان وضع کردم و هرکسی که بر مبنای این قوانین پیش بره، بدون شک خواسته هاش بهش داده میشه. این قوانین همون قوانین جهان هستی هستن که احتمالا خودت هم تا حدودی راجع بهشون اطلاعاتی داری. حالا دوتا از این قوانین چیه؟ یک: توجه بر روی هرچیز باشه اون در زندگی شما کسترش پیدا می کنه. دو: احساس خوب مساویست با اتفاق خوب. سه: ایمان و اعتماد به خدا هرچی قوی تر باشه مسیر هموار تر و راحت تر میشه، چون خدا راحت تر تو رو هدایت می کنه به سمت خواسته هات.

خب این سه تا قوانین رو ما می دونیم. و خدا هم که گفته تنها افرادی به خواسته هاشون میرسن که بر مبنای این قوانین پیش برن. و خدا شکرگزاری رو به عنوان یک راهکار بی نظیر به ما یاد داده برای عمل به این قوانین. حس می کنم با این وضعِ توضیح دادن، دیگه زیادی دارم لقمه رو دور سرم می پیچونم! اما خب تمام تلاشم بر اینه که تو از تمام زوایا با این مسئله آشنا بشی و اصلا بفهمی که واقعا برای چی باید سپاسگزاری کنی.

پس اگر تو واقعا می خواهی با خدا معامله کنی هم باید درست و اصولی معامله کنی، نه به صورت گروکشی و دودوتا چهار تا و این داستان ها. من باید شکرگزاری کنم و این عمل باید به من احساس خوب و شادی واقعی بده. دقت کن دارم میگم واقعی، نه این که اداشو در بیارم. اگر من واقعا سپاسگزاری می کنم، پس باید وااااقعا از اعماق وجودم حالم خوب بشه. همچنین اگر من وقعا شکرگزاری می کنم، پس باید کانون توجهم بره بر روی داشته هام و بر روی اتفاقات خوبی که برام رخ میده. نه این که شکرگزاری کنم اما تمام توجهم روی چیز های منفی و نامناسب باشه. همچنین من اگر واقعا سپاسگزاری می کنم پس باید ایمانم به خدا هم قوی تر بشه و احساس نزدیکی به خدا بکنم و اعتمادم به خدا هم بیشتر بشه.

پس این معامله با خدا درست و نتیجه بخشه. این اون معامله دلی و عاشقانه و اصولیه که تو رو به همه خواسته هات می رسونه. این شکرگزاری درسته چون هم باعث میشه به قوانین جهان هستی عمل کنی، و هم ایمانت به خدا قوی تر بشه. اما خداوکیلی کِی شده ما واقعا اینطور سپاسگزاری کنیم؟ کی شده موقع شکرگزاری قانون رهایی رو پیاده کنیم؟ کی ما واقعا برای رسیدن به احساس خوب شکرگزاری کردیم و کی شده که ما با این تمرین به خدا نزدیک تر بشیم؟ دیگه حرفی نیست …

شکرگزاری رو پیچیده نکن

به والله قسم، کل داستان شکرگزاری و نتایجش همینه. حالا این که شما واقعا به دنبال چی میگردین من دیگه نمیدونم! ساده ترین تمرین که از هزاران سال پیش بوده و الآنم هست و خواهد بود، همین سپاسگزاریه. اما ما آدم ها استاده پیچیده کردن مسائلیم. من همیشه گفتم و حتی توی دوره عزت نفس هم به این مسئله اشاره کردم که ذهن ما عاشق پیچیدگی و پیچیده کردن مسائل هست. داستان این تمرین هم به همین صورته. اما من می بینم مثلا یکی از بچه ها به من پیام میده و میگه استاد شجاعی من دوساله توی دوره فلان مدرس بودم، فلان کتاب ها رو خوندم، این مقالات رو خوندم و این فایل های آموزشی رو گوش دادم امااااااا هنوزم بعد از دو سال احساس می کنم شکرگزاری رو درست انجام نمیدم و اصلا ازش نتیجه نمی گیرم!!! باور کن وقتی چنین پیام هایی رو از جانب بچه ها دریافت می کنم کلا هنگ می کنم. با تعجب میگم آخه مگر ما ساده تر از سپاسگزاری هم داریم؟؟؟

در لحظه شکرگزار باش

یکی از دلایلی که ما از شکرگزاری نتیجه نمی گیریم، همینه که بر حسب وظیفه، یک زمان مشخصی رو می نشینیم و سپاسگزاری ها رو می نویسیم و بعدش هم بر میگردیم به همون روال عادی و میریم پی زندگی! خب همونطور که گفتم دلیلش اینه که ما وارد فاز بده بستون با خدا می شیم و کلا بر حسب وظیفه و … این تمرین رو انجام میدیم. فکر می کنیم یک تمرینه که بعنوان مشق شب باید انجامش بدیم. درحالی که شکرگزاری باید در لحظه لحظه همراه ما باشه. سپاسگزاری که فقط با نوشتن انجام نمیشه. شما می تونی با نوشتن سپاسگزاری کنی، یا شفاهی و یا حتی با احساست شکرگزار باشی!

پس قرار نیست من یک تایم مشخصی رو برای انجام این تمرین به عنوان مشق شب مد نظر بگیرم، اما بعدش انگار نه انگار. بلکه قراره که من در لحظه شکرگزاری کنم. حالا یا بنویسم، یا شفاهی و یا توی دل خودم و با احساسم سپاسگزاریم رو ثابت کنم. در ادامه بهت میگم که چرا ما در لحظه شکرگزار نیستیم و این مسئله رو مثل یک مشق شب می بینیم.

سپاسگزاری کردن

نعمت ها و داشته هات رو لمس کن

شکرگزاری قراره به ما یاد بده که ما داشته هامون رو از اعماق وجود ببینیم و لمس کنیم. یعنی وجود نعمت ها و ثروت ها باید کامل برای ما قابل لمس باشه. اصلا چه زمانی من قلبا میگم خدایا شکرت؟ زمانی که یک اتفاق خوب رو کاملا لمس کنم یا وجود یک داشته رو کاملا حس کنم، لمسش کنم و زندگیش کنم. یک مثال رو همیشه دارم که برای بچه ها میزنم. چند ماه پیش یک نفر به من پیام داد و گفت آقای شجاعی من واقعا چیزی برای شکرگزاری ندارم! در جواب بهش گفتم همون دست ها و انگشت های سالمت چیزی به حساب نمیان؟ اگر واقعا این چیزی نیست که بابتش سپاسگزار باشی، پس بیا همین الآن دست هامون رو با هم معاوضه کنیم. چون من به واسطه بیماری هر دو دستم رو از دست دادم! خب اگر واقعا اینطوره بیا دست هات رو بده به من تا بعد راجع به مابقی مسائل هم حرف می زنیم.

اگر ما واقعا معرفت این رو داشته باشیم که داشته هامون رو ببینیم، اونوقت بی نهایت نعمت و ثروت در زندگی ما وجود داره که می تونیم بابتشون شکرگزاری کنیم. اما خب ما آدم ها عادت داریم بیشتر از این که وجود یک نعمت رو لمس کنیم، جای خالیش رو حس کنیم و حسرت بخوریم. درواقع نداشتنِ یک نعمت برای ما عمیق تر احساس میشه تا داشتنش. لمس کردن کمبود ها برای ما، راحت تر از لمس کردن داشته هاست. دست های سالم به نظر یک داشته کاملا عادیه، اما نه تا وقتی که دوتا از انگشت هات رو از دست داده باشی! و یا تا وقتی که مثل من کلا از دست های سالم محروم شده باشی! پس تفاوت یک فرد شکرگزار با بقیه افراد در همینه که ترجیح میده از تمام وجود داشته هاش رو ببینه، لمس کنه و از داشتنشون به حال خوب برسه و سپاسگزار باشه.

به بیانی ساده تر، یک فرد شکرگزار
اجازه نمیده داشته ها براش عادی بشن.

بعنوان مثال من صبح زود وقتی که میرم بیرون توی زمستون وسط سرما سوار ماشینم میشم و بخاری رو روشن می کنم و در کمال آرامش تا محل کار رانندگی می کنم، از این نعمت بی نظیر به سادگی نمی گذرم. تمام سعی ام بر اینه که در لحظه بابت وجود ماشینم شکرگزار باشم و از تمام وجود لذتش رو ببرم و داشتنش رو لمس کنم. برای همین پشت فرمون با خدا شفاهی حرف میزنم و با لحنی رفاقت گونه ازش تشکر می کنم. و انقدر این سپاسگزاری حال من رو خوب می کنه که خدا میدونه.

یا مثلا اگر قراره غذایی بخورم، حتی یک املت ساده، تمام فکرم رو خالی از دغدغه ها می کنم و آگاهانه از هر لقمه اش نهایت لذت رو می برم و تو دلم میگم خدایا شکرت چقدر داره کیف میده این غذا! متوجهی چی میگم دوست گلم؟ برای همینه که من همیشه میگم یک نفر مثل من در لحظه و آگاهانه و با احساسش به نهایت شکرگزاری و حال خوب میرسه، اما از طرفی، یک نفر هم با این که دفتر ها پر می کنه و دائما تسبیح میندازه اما به احساس خوب، آرامش و ایمان حقیقی نمیرسه و اصلا داشته هاش رو لمس نمیکنه.

پس یکی از دلایلی که تو از این تمرین نتیجه نمی گیری همینه که داشته هات رو عمیقا لمس نمی کنی. همونطور که گفتم ذهن انقدر برای ما داشته ها رو عادی میکنه که گاهی ما اصلا شکرگزاری برای یک سری نعمت ها رو مسخره و بی معنی میدونیم! مثلا من برای داشتن یک خودکار شکرگزاری کنم که چی؟ یا بگم خدایاشکرت که این لباس رو دارم؟ واقعا مسخرست …!

لب کلام، قرار نیست داشته هات رو فقط ببینی، تفاوت بزرگی بین ندیدن، دیدن، و لمس کردن هست. یک عده کلا انقدر بی معرفت هستن که اصلا داشته هاشون رو نمی بینن. عده دوم هم افرادی هستن که می بینن اما اون داشته ها رو کاملا عادی تلقی میکنن. و اما عده سوم همون افراد شکرگزاری هستن که هم می بینن و هم لمس می کنن و هم از داشتن اون نعمت به احساس خوب عمیق میرسن.

فرد سپاسگزار وقتی می نویسه خداروشکر بابت همین خودکار، وااااقعا داشتن اون خودکار رو لمس میکنه و از بابت داشتنش راضیه، اما تو می نویسی خداروشکر بابت همین خودکار، ولی فکرت سمت جیب خالیته. یا می نویسی خداروشکر بابت دوچرخه ای که دارم، اما فکرت پیش شاسی بلند عمه ملوک ایناست! وقتی نیت ما از شکرگزاری هرچیزی هست غیر از لمس داشته ها، طبیعتا ما از این عمل نتیجه ای نمی گیریم.

به نظرم مثال هایی که زدم و توضیحاتی که دادم برای این بخش از مقاله کافی باشه.

کامل گرا نباش

کامل گرایی دلیل بعدی هست که باعث میشه تا ما از شکرگزاری نتیجه نگیریم. کامل گرایی انقدر تو رو درگیر حاشیه می کنه که اصلا یادت میره هدف اصلی چی بوده. مثلا شکرگزاریم رو با خودکار قرمز بنویسم بهتره یا آبی؟! یا توی دفتر بنویسم یا توی گوشی؟ ساعت 9 صبح انجامش بدم بهتره یا آخر شب؟ و همون مسخره بازی هایی که خودت استادشی …! پس این کامل گرایی ها رو هم کنار بزار و تمام توجهت روی اصل مطلب باشه. همون اصلی که من توی این مقاله ها دائما دارم فریادشون میزنم.

چرا از شکرگزاری نتیجه نمی گیریم؟ | کلام آخر

همونطور که گفتم، تا جایی که حضور ذهنم یاری کرد، به دلایلی پرداختیم که باعث میشن ما از شکرگزاری نتیجه نگیریم. احتمالا دلایل دیگه ای هم وجود داشته باشه که انشاالله در آپدیت های بعدی همین مقاله همینجا بهشون می پردازیم. اصلا من ازت میخوام اگر خودت هم در این رابطه تجربه یا آگاهی داری، در بخش نظرات همین مقاله برامون بنویسی تا هم من و هم بقیه بچه ها بهره مند بشن

 

برات آرزوی بهترین ها رو دارم

ارادتمند و دوستدار تو، ابراهیم شجاعی

ابراهیم شجاعی

موسس و مدیر مسئول آکادمی گلوف

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا