چگونه دیگران را ببخشیم؟ رهایی از کینه و نفرت
کینه، کدورت و نفرت مسئله ای بسیار مهم است که علاوه بر مشکلات روحی و روانی، بی تردید حتی عوارض جسمانی رو هم به همراه داره و در طولانی مدت، به راحتی ما رو درگیر بیماری های جسمانی میکنه. بیماری هایی نظیر سرطان، قند، ام اس، فشار خون و … ناشی از وجود کینه و نفرت در وجود ماست. از اونجایی که بیماری های جسمانی باعث میشن تا ما مسائل رو جدی تر بگیریم برای همین من در همین ابتدای مقاله مستقیما به این عوارض اشاره کردم تا درصورتی که کینه و نفرتی در وجودت هست، اون رو کاملا جدی بگیری و با مطالعه این مقاله یک بار برای همیشه از شر این خصلت مخرب رها بشی.
از بحث عوارض جسمانی که بگذریم، باید بدونی که مشکلات و درد و رنج های روحی و روانی ناشی از کینه و نفرت، صد ها برابر بیشتر از عوارض جسمانی خواهد بود. به بیانی ساده تر باید خدمتت عرض کنم که همین بیماری های جسمانی هم حاصل ناهماهنگی درونی و فشار شدیدی هست که روح و روان و ذهنت در طولانی مدت متحمل میشه. لذا انقدر ذهن و روح و روان تحت فشار شدید قرار میگیره و انقدر ناهماهنگ پیش میره تا از یه جایی به بعد دیگه کم میاره و شروع میکنه به برون ریزی از طریق جسم!
تمام این ها رو گفتم که در این مقاله صبورانه و مشتاقانه همراه من باشی تا بصورت کاملا منطقی یاد بگیری به رهایی از کینه و نفرت برسی. البته کاملا مشخصه که خودت هم از این شرایط خسته شدی و با وجود مقاومت های ذهنیت، اما از اعماق وجودت دلت میخواد از این حس و حال سمی و مخرب هرچه سریع تر خلاص بشی. پس بیشتر از این مقدمه رو طولانی نمیکنیم و اگر آماده ای، بریم برای مباحث اصلی …
رهایی از کینه و نفرت و بخشیدن دیگران
همه ما خیلی خوب میدونیم که بخشش از بزرگانه و آدم خوب و بزرگ، همیشه بخشنده هست و از اشتباه دیگران میگذره. همه ما میدونیم که بخشش یکی از خصلت های بزرگ خداونده و اگر میخواهیم خدایی رفتار کنیم و زندگی کنیم پس ما هم باید به راحتی ببخشیم. اما مسئله اینجاست که گاهی انقدر حجم کینه و نفرت در وجود ما زیاده که این حرف ها نه تنها تاثیرگذار نیست بلکه برامون خنده داره! وقتی به آدمی که سراسر کینه وجودش رو فرا گرفته بگی بخشش از بزرگانه، با احساس نفرت و حرص و جوش میگه من نه بزرگم و نه می بخشم! تحت هیچ شرایطی از فلانی نمیگذرم و منتظر روزی هستم که نابودیش رو ببینم.
حالا به نظرت چرا این حرف ها ذره ای روی آدمی که آسیب دیده تاثیری نداره و فرد تحت هیچ شرایطی حاضر نیست طرف مقابل رو ببخشه؟ درواقع من خودم در جایگاه انسان خیلی خوب میدونم که بخشیدن بهترین و درست ترین کاره و بخشش از بزرگانه و … اما باااااازهم ترجیح میدم سر کینه و نفرت خودم باقی بمونم و از صبح تا شب در ذهن و خیالات خودم با طرف مقابل میجنگم و لحظه شماری میکنم برای دیدن نابودیش.
چرا رهایی از کینه و بخشیدن افراد سخته؟
خب دلیلش کاملا مشخصه، فرد آسیب دیده فکر میکنه با بخشیدن دیگران، از حق خودش میگذره و حقش پایمال میشه و از طرفی تصور میکنه با بخشش به آدمی لطف میکنه که لیاقتش رو نداره. همچنین باور داره این بی عدالتیه که فرد مقابل به سزای اعمالش نرسه. خب با این تفاسیر تحت هیچ شرایطی دست از کینه و نفرت و حس انتقام نمیکشه و هر ثانیه از زندگیش رو با کینه و نفرت سپری میکنه …
ما کلا در دو بازه زمانی درگیر این مسئله میشیم. در دوران کودکی و در دوران بزرگسالی. طبیعتا فردی که در کودکی آسیب روحی و جسمی دیده، خیلی سخت تر به رهایی از کینه و نفرت میرسه نسبت به آدمی که در بزرگسالی آسیب دیده. چون در دوران کودکی عملا ما کاملا بی دفاع هستیم و اگر کسی به ما آسیب روحی و یا جسمی بزنه، بدون شک درد و رنج و عقده و کینه و نفرت حاصل از اون آسیب، تا مغز و استخوان ما هم رخنه میکنه و نقش میبنده، در این شرایط حتی فکر کردن به بخشش هم رنج آوره چه برسه به این که ما واقعا فرد آسیب زننده رو ببخشیم و رها کنیم.
تمااااااااام این ها رو دارم میگم دوست گلم که هی بهت القاء کنم اگر بخشیدن دیگران و رهایی از کینه و نفرت برات سخته، این کاملا طبیعی هست. اما خب ما باید تکلیف خودمون رو روشن کنیم. در قدم اول ببینیم آیا واقعا رسیدن به آرامش، رهایی، حال خوب، ساختن آینده ای متفاوت و جبران گذشته خواسته فعلی ما هست یا نیست؟ آیا واقعا قصد داریم از خلق بیماری های جسمانی جلوگیری کنیم یا نه؟، قصد داریم حتی تا پای نابودی جسم و روح و روانمون هم کینه و نفرت رو پرورش بدیم؟ خب حالا در قدم اول که تکلیفت مشخص شد و اگر قصد داری به رهایی برسی، باید بریم سراغ قدم دوم که کسب آگاهی هست. مثل مطالعه همین مقاله که تو الان داری مشتاقانه براش وقت میزاری.
پس این طبیعیه که برات سخت باشه، اما زمانی خیلی سخت تر میشه که تو خودتم ندونی واقعا میخواهی چکار کنی. وقتی که من تصمیم قاطع برای رهایی و تغییر بگیرم و همچنین به تمام آگاهی های لازمه برسم دیگه این پروسه خیلی برای من راحت میشه. لذا اگر آدم عاقلی باشی طبیعتا خودت با دست های خودت جسم و روح و روانت رو به مرز نابودی نمی بری و همچنین یک آدم عاقلی که گذشته سخت و تلخی داشته، برای جبران اون گذشته تلخ، آینده ای بی نظیر رو خلق میکنه. ولی برعکس، فردی که جاهل و ناآگاه هست نه تنها آینده ای متفاوت رو رقم نمیزنه بلکه با دست های خودش آینده ای سخت تر، تلخ تر و رنج آور تر از گذشته اش رو برای خودش رقم میزنه! فقط و فقط با پرورش کینه و نفرت!
چرا دیگران به ما آسیب می زنند و به ما بد می کنند
خب اولین دلیل که باعث میشه یک نفر به ما بد کنه یا حتی به صورت جدی به ما آسیب بزنه اینه که اون فرد خودش در گذشته آسیب های زیادی رو از نظر روحی روانی و جسمانی دیده، منتهی با توجه به این که نتونسته از کینه و نفرت های درونی خودش رها بشه و نتونسته از اون درد و رنج ها اهرمی بسازه برای پخته شدن و رشد، حالا میاد به دیگران و من و تو آسیب میزنه. درواقع من بار ها و بارها گفتم آدمی که از نظر ذهنی و روحی و روانی سالمه هیچوقت عامدانه به من و تو آسیب نمیزنه. پس اولین دلیل همینه که فرد آسیب زننده خودش در گذشته قربانی شده و از جانب دیگران آسیب های زیادی دیده. لذا ناآگاهانه برای تخلیه بار منفی روانیش و برای پر کردن خلاء های درونیش و برای این که در شرایط خودش احساس تنهایی نکنه، میاد به من و تو و بقیه آسیب میزنه. به بیانی ساده تر: من در گذشته قربانی شدم پس توام باید یک قربانی بشی! من در گذشته دائما مورد تمسخر واقع شدم پس حالا بقیه ام باید توسط من مسخره بشن و تحقیر بشن.
شاید باورت نشه حتی تمام جنایات بزرگ بشری غالبا ریشه در عقده های یک فرد داشته و داره. بعنوان مثال یک فرد بی دلیل تبدیل به هیتلر نمیشه و بی دلیل باعث نابودی و رنج کشیدن میلیون ها انسان نمیشه. افراد در ابتدا خودشون تحقیر میشن، تخریب میشن، آسیب میبینن و قربانی میشن و در نهایت خودشون عاملی برای درد و رنج دیگران میشن. اما خب این روند غلط ترین و مخرب ترین مسیریه که یک فرد آسیب دیده میتونه پیش بگیره. بعنوان مثال اگر من در دوران کودکی یا بزرگسالی دائما مورد تمسخر واقع شدم و حالا برای پر کردن خلاء های درونیم شروع کنم دیگران رو مسخره و تخریب کنم، نه تنها با این کار خلاء های درونیم پر نمیشه بلکه هر بار با تخریب دیگران عزت نفس و اعتماد به نفس خودم ریزش میکنه و اتفاقا خلاء های درونیم هم عمیق تر میشه. باید یادت باشه روی آتشی شعله ور بنزین نمیریزن! بلکه آب میریرن.
پس یادت باشه شاید تنها یک نفر در گذشه به تو آسیب زده، اما تو اگر به آگاهی نرسی و در مسیر درست نیوفتی، تبدیل به عاملی میشی برای رنج کشیدن و آسیب دیدن هزاران آدم دیگه! این آدم ها میتونن خانوادت باشن یا همکارات یا افراد جامعه. پس در اینجا بدون که اولین دلیل همینه که خود اون فرد در گذشته آسیب های جدی بهش وارد شده اما مثل تو به مسیر آگاهی و رشد هدایت نشده، و بهش این باور القا شده که درست ترین کار تخریب دیگران و آسیب زدن به دیگرانه. با کمی دقت متوجه میشی که اون آدم نه تنها به تو بلکه به افراد دیگه هم بدی کرده.
آدمی که از کودکی تا بزرگسالی تحقیر و تخریب شده، حالا خودش بقیه رو تحقیر و تمسخر و تخریب میکنه. آدمی که در کودکی دائما توسط والدین تنبیه بدنی میشده حالا خودش از صبح تا شب بچه هاش رو مورد ضرب و شتم قرار میده و سر هیچ و پوچ فرزندش رو به طرز وحشیانه تنبیه بدنی میکنه. آدمی که در گذشته مورد تجاوز قرار گرفته حالا خودش متجاوز شده! و ….
خب همین که من بدونم کسی که در گذشته به من آسیب زده نه تنها آدم نرمال و سالمی نبوده بلکه خودش هم یک قربانی بوده، دیگه اینجا من سطح توقع و انتظارم پایین تر میاد و کمی به رهایی نسبت به فرد میرسم. چون یکی از دلایل شدت کینه و نفرت همینه که ما فکر میکنیم طرف یک فرد نرمال و سالم بوده و کاملا اگاهانه به ما بدی کرده!
و اما دلیل دوم، دلیل دوم که دائما افراد به ما بدی میکنن اینه که ما خودمون شدیم جذب کننده سمی ترین افراد. یعنی از بین اینهمه آدم توی جامعه دقیقا هرچی آدم روانی و مریض و به درد نخوره سر راه ما قرار میگیره!
دلیل سوم هم که بسیار مهمه اینه که آدم ها آینه مقابل تو هستن، به طور ساده تر باید بگم وقتی تو خودت از درون کلا تخریب باشی و شخصیت ضعیف و حقیر و بی عزت نفسی داشته باشی، در این شرایط حتی اگر بهترین آدم هم سر راهت قرار بگیره، رفتارش نسبت به تو ناخوشایند و منفی میشه. درواقع اون آدم نه تنها بد نیست بلکه خیلی هم خوبه، اون فرد تنها آینه مقابل توئه و صادقانه اگر بخوام حرف بزنم باید بگم رفتاری رو باهات میکنه که تو لیاقتش رو داری. پس وقتی من خودم با خودم مشکل دارم و از درون و بیرون به هماهنگی نرسیدم و عزت نفس ندارم، این طبیعیه که هررررکی به من برخورد میکنه به بدترین شکل ممکن باهام رفتار کنه.
گاهی بچه ها قاطعانه به من میگن آقای شجاعی جامعه مریض و سمی شده و دیگه نمیشه به هیچ کس اعتماد کرد. توی این جامعه ایرانی که همه مشکلات روحی و روانی دارن و همه به دنبال تخریب هم دیگه هستن شما چطور میگی باید با جامعه ارتباط برقرار کنیم. وقتی با هر کسی دست دوستی میدیم و نتیجش آسیب دیدن و رکب خوردن میشه پس دیگه چه منطقی وجود داره برای روابط و اعتماد به فراد؟ خب من در جواب این بچه ها همیشه میگم اگر تو با یک نفر به مشکل بر بخوری و تنها از جانب یک نفر آسیب ببینی، میشه به این فکر کرد که مشکل از طرف مقابله. اما اگر تو از عالم و خاتم و از همه داری آسیب می بینی و از جانب همه رفتار بد رو دریافت میکنی و بهت بد میشه، اینجا دیگه تو حق نداری بگی جامعه مریضه یا همه مردم مشکل دارن! اینجا تو باید به سر تا پای شخصیت و درون خودت شک کنی. برای این که در تمام نقاط این کره خاکی بدترین آدم ها وجود دارن و بهترین و بی نظیر ترین آدم ها هم وجود دارن. اما این که کدوم قشر از این ها سر راه تو قرار میگیرن و وارد زندگیت میشن دیگه بستگی به خودت داره داره.
پس با توجه به این که تو صاحب شخصیتی ضعیف،حقیر و تخریب شده و بی عزت نفس هستی، از بین جامعه دقیقا منفی ترین و به درد نخور ترین و بیخود ترین آدم ها سر راه زندگیت قرار میگیرن. حتی در اکثر مواقع هم افراد نرمال و سالم هستن اما ناخودآگاه میشن آینه مقابل تو و رفتاری رو بروز میدن که مطابق با شخصیتته! حالا اینجا سوالی که پیش میاد اینه که خب شخصیت یعنی چی؟ ممکنه حتی بهت بر خورده باشه و بگی آخه یعنی چی مگه شخصیت من چه مشکلی داره که لایق رفتار نامناسب هستم؟!
ببین دوست گلم، به مجموع افکار، احساسات، باور ها، عقاید، تصمیمات و اعمال تو میگن شخصیت! خب وقتی که تو سمی ترین افکار و باور ها، مخرب ترین احساسات و رفتار و … رو داری بدون شک جهان هم میشه آینه مقابل تو و دقیقا مطابق با چیزی که هستی باهات برخورد میکنه. بعنوان مثال وقتی تو باور داری جامعه مریض و غیر قابل اعتماده پس چطور انتظار داری افراد معتمد و بی نظیر سر راهت قرار بگیرن؟ این دنیا ماشین اثبات باور هاست، تو نمیدونی که عدم اعتماد به دیگران، از عدم اعتماد به خود سرچشمه میگیره و بخاطر همین، باور کردی جامعه مریض و غیرقابل اعتماده! و کلی ریشه های سمی و مخرب دیگه که در شخصیتت در هم تنیده شده…
به قول مولانا:
در جهان هرچیز، چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید، سرد، سرد
قسم باطل، باطلان را می کِشند
باقیان از باقیان هم سرخوشند
ناریان مر ناریان را جاذب اند
نوریان مر نوریان را طالب اند
مولانا در این شعر دقیقا حق مطلب رو خیلی عالی ادا کرده و درواقع تو باید بدونی دوست گلم این جهان جهانِ دو قطبی و تفاوت ها و تضاد هاست. هرچیزی که فکرش رو بکنی و نکنی در این جهان وجود داره و این مسئله از آدم ها جدا نیست. در دل جامعه هم افراد با ویژگی های مثبت و منفی متفاوتی وجود دارند. آدم هایی که غرق در جهل هستند تا آدم هایی که در مسیر نور و روشنایی و تکامل هستند. پس جامعه نه سفیده نه سیاه. همه در کنار هم هستند ولی این من و تو هستیم که تعیین میکنیم کدوم قشر وارد زندگیمون بشه. وقتی که تو خودت شخصیتی درب و داغون و مخرب و ضعیف و سست داری بدون شک قدیس ترین و پاک ترین آدم هم باهات برخورد کنه رفتارش تغییر میکنه! باید بدونی تو نه تنها تعیین کننده این هستی که چه دسته ای از آدم ها سر راهت قرار بگیرن و وارد دنیای تو بشن، بلکه تعیین کننده نوع رفتار آدم ها هم هستی. (جمله آخر رو چند بار بخون!)
مثل خوده من که خداروشکر در این زمینه عالی پیش رفتم و نتایج معجزه واری گرفتم. در حالی که مردم حتی به چشم های خودشونم اعتماد ندارن، من اطرافم پر شده از آدم هایی که از صمیم قلب بهم لطف میکنن و مورد اعتماد هستن. بار ها شده حتی افرادی که به ظاهر نامناسب بودن هم با من برخورد کردن اما رفتار و کردار بی نظیری رو از خودشون در مقابل من بروز دادن و قابل اعتماد شدن. به بیانی ساده تر یک نفر به بقیه رکب زده و بدی کرده اما به من که میرسه به صادقانه ترین و خالصانه ترین شکل ممکن رفتار و عمل میکنه!
شخصیت قربانی همیشه قربانی خواهد بود! پس از این به بعد بجای برچسب زدن به جامعه و افراد، وقتشه از درون شخصیتت و خودت و روح و روان و ذهنیتت رو بکوبی از نو بسازی. این دقیقا همون کاریه که ما در دوره جامع عزت نفس گلوف داریم انجام میدیم. بنا به همین دو سه تا دلیل ریشه ای افراد به ما بد میکنن یا حتی به ما آسیب میزنن. اولا اون افراد خودشون در گذشته قربانی شدن و آسیب دیدن. دوما ما با شخصیت و نگرش خودمون این دسته از افراد سمی رو وارد زندگیمون میکنیم و به جایی میرسیم که هر کس و ناکسی به خودش اجازه بده به ما بی حرمتی کنه یا عزت و احترام ما رو زیر پا بزاره و حتی به ما آسیب بزنه. سوما آدم ها آینه مقابل ما هستن و سوای از شخصیتی که خودشون دارن، رفتاری مطابق با شخصیت ما رو بروز میدن.
به هر صورت وقتی من این دلایل ریشه ای رو بدونم دیگه بخشیدن دیگران برای من خیلی راحت تر میشه. اما حالا بازم در ادامه بریم ببینیم اصلا چرا بخشش انقدر مهمه و چرا ما باید به رهایی ار کینه و نفرت برسیم؟
خب اینجا باید به یک سوال بسیار مهم پاسخ بدی. سوال اینه که آیا آرامش، حال خوب، رشد و جبران گذشته، سلامت ذهنی و جسمانی برای تو از هررررچیزی مهم تر هست یا نه؟ اگر جوابت نه هست که خب از اینجا به بعد حرفی نداریم و بهتره همین الآن این صفحه رو ببندی بری پی کارت! اما اگر جواب بله هست پس بریم برای ادامه مبحث …
چرا باید به رهایی از کینه برسیم و دیگران رو ببخشیم؟
عدم بخشش، کینه و نفرت و حس انتقام رو به همراه داره که همین ها به شدت سم و اسید هستن برای شخصیت، زندگی و آرامش و سلامتیه تو. یعنی همین احساس کینه و نفرت به تنهایی قدرت اینو دارن که شخصیت، آرامش و سلامتی تو از هر جهت پایین بکشن!
از طرفی کینه و نفرت خیلی خیلی تو رو حقیر و کوچیک میکنه چون به مرور آدمی غیبت کن، مسخره کن و خاله زنک میشی که دیگه اینجا ته حقارت برای یک انسانه! شاید فکر کنی دارم اغراق میکنم ولی خب حقیقت محضه، اما گاهی چشیدن طعم تلخ حقیقت هزاران بار بهتر از چشیدن شیرینیه دروغه. 98درصد از ما مثل آب خوردن غیبت می کنیم، خاله زنک هستیم و بیرحمانه مسخره می کنیم، بی رحمانه شکست خیلی ها خوشحالمون میکنه و .. و تمام این ها حاصل کینه و نفرت های آشکار و نهان در وجودمونه. 98درصد از ما آدما خیلی کوچیک هستیم رفیق، خیییییلی کوچیک …
خط بالا نوشتم کینه ها و نفرت های آشکار و نهااااااان! شاید تو بگی نه والا من هیچوقت بد کسی رو نمیخوام و از شکست کسی خوشحال نمیشم. خب بله تو هیچوقت بد عزیزانت رو نمیخوای و تو هیچوقت بد افراد معمولی رو نمیخوای، اما بدت هم نمیاد کسی که در گذشته بهت بد کرده الآن شکست بخوره یا آسیب ببینه! درواقع شاید تو آشکارا احساس انتقام نداشته باشی، اما قطعا شکست خوردن یا آسید دیدن کسی که در گذشته بهت صدمه زده تو رو خوشحال میکنه و به قول معروف از آسیب دیدن اون آدم دلت خنک میشه. و این دقیقا همون کینه پنهان در وجودت هست که داره تو رو رهبری و هدایت میکنه.
کینه و نفرت مثل یک زنجیر بزرگه که دست و پای وجودت رو قفل میکنه و تو زندانی میشی در چهاردیواری ای که فقط شیطان و نجواهای منفیه ذهنت هم نشینته!!! کینه و نفرت دقییییییقا مثل قیچی روی دو بال پروازت هست، مثل کبریتی روی آرامشته، کینه و نفرت تو رو حبس میکنه در گذشته و لذت زندگی در لحظه و ساختن آینده رو از تو میگیره. از تمام این ها که بگذریم، باید بدونی وقتی غرق در کینه و نفرت هستی و دائما درگیر گذشته ای، تو رسما آینده ای بدتر از گذشته ات رو خلق میکنی و به بیانی ساده تر، با وجود کینه و نفرت باید منتظر آسیب های بیشتر و سنگین تر از جانب افراد بیشتر باشی و این به معنای واقعی یک فاجعست.
آدمی که با کینه و نفرت به مرور شخصیتش رو له و حقیر و خیلی کوچیک میکنه باید منتظر آسیب ها، سختی ها و رنج های بیشتر باشه و این آدم به جایی میرسه که حتی از سایه خودشم میترسه، و حتی نسبت به چشمای خودشم بی اعتماد میشه! خب بایدم بترسه. چون اون شده منبع خشم و نفرت و کینه و شده منبع منفی ترین احساسات و صاحب پایین ترین سطح شخصیت. پس نباید انتظار داشته باشه اتفاقاتی براش رقم بخوره که حاصلش آرامش و حال خوبه. نباید انتظار داشته باشه افراد نرمال، سالم و صادق و درستکار وارد زندگیش بشن.
به نظرم تا همینجا کافیه برای بچه هایی که در دوران بزرگسالی توسط دیگران بهشون آسیب وارد شده. برای همین در ادامه میخوام برم سروقت دوران کودکی و نوجوانی، دقیقا همونجایی که ما حتی از پدر و مادر و خانواده خودمونم بد دیدیم
بخشش افرادی که در دوران کودکی به ما صدمه زدند
خب در توضیحات پیش تر من گفتم که اگر کسی با ما رفتار بدی میکنه یا به ما آسیب میزنه بی شک خودش گذشته بدی داشته و در گشته خودش قربانی بوده. و این مسئله از پدر و مادر یا همسر هم مستثنی نیست. درواقع والدین یا خانواده ما هم بر اساس ذهنیت و روحیات خودشون با ما رفتار میکنن.
بعنوان مثال پدرت روی تو دست بلند میکنه چون پدرش و پدر بزرگش و هفت جد و آبادش روی بچه دست بلند میکردن. یا پدر و مادرت تو رو حبس میکنن توی خونه چون نگرش و ذهنیتشون اینه که بیرون فضای امنی نیست و هر لحظه ممکنه بلایی سر بچه من بیاد یا گولش بزنن بندازنش تو مسیر غلط و بره کاری کنه آبروی ما رو ببره. و کلی مثال دیگه که من توی فایل های صوتی و مقالات دیگه هم بهش اشاره کردم و گفتم آدما کاری که فکر میکنن درسته رو انجام میدن. والدین و خانواده هم دقیقا کاری که فکر میکنن درست ترینه رو انجام میدن. مثلا وقتی پدر یا مادر به شدت بچه رو تنبیه بدنی میکنه، نگرشش اینه که این بهترین سیستم تربیتی و آموزشیه! درکل هیچ تفاوتی بین اعضای خانواده و افراد دیگه نیست و همه آدما دقیقا کاری که فکر میکنن درسته رو بر اساس ذهنیت و عقایدشون انجام میدن. پس یک پدر یا یک مادر اگر معتقد باشه کتک زدن بچه کارسازه و نتیجه بخشه، دیگه به این فکر نمیکنه آخی بچم گناه داره، حتی اگر دلسوزی ام کنه اما بچه رو میزنه و تازه میگه من خیر و صلاحش رو میخوام!!!
دوست گلم اگر خانواده سخت گیر و آنرمالی داشتی ولی الآن سالمی پس برو خدا رو هزاران بار شکر کن. چون گاهی ذهنیت مریض و غلطه والدین منجر به جنایت میشه و والدین مثلا برای حفظ آبرو، بدترین و فجیع ترین بلا ها رو سر بچه خودشون میارن!
بگذریم …
وقتی در دوران کودکی آسیب می بینی حالا چه از خانواده یا چه از غریبه ،احساس کینه، نفرت و احساس قربانی بودن خیلی عمیق تر در وجودت کاشته میشه. چون تو در دورانی آسیب دیدی که همه جوره بی دفاع و ناتوان بودی و حتی اختیار زندگیت اصلا دست خودت نبوده و تو در پاک ترین و معصومانه ترین برهه از عمرت آسیب دیدی. تمام این ها رو گفتم که بگم اگر تو این شرایط رو پشت سر گذاشتی، من سعی میکنم که از تمام وجودم درکت کنم و کااااااااملا بهت حق میدم که بخشش و رهایی از کینه برات کار راحتی نباشه. قطعا رهایی از خشم، کینه، نفرت و رهایی از گذشته برای تو کمی سخت تر از بقیست. چون سوالات بی جواب بیشتری توی ذهنت نقش بسته. اما خب اگر من رو بشناسی خیلی خوب میدونی که اصلا انگیزشی صحبت نمیکنم و نخواهم کرد و اصلا هم قرار نیست اینجا فاز مثبت اندیشیِ پوچ برداریم. بچه های قدیمیه آکادمی گلوف خیلی خیلی بهتر منو میشناسن و میدونن که اخلاق من و شیوه تدریس من چطوره. پس من کاملا با منطق و دلایل فولادی پیش میرم و کاری میکنم که متوجه بشی حتی توام که در کودکی قربانی شدی و آسیب دیدی باید کینه، نفرت، خشم و گذشته رو رها کنی و ببخشی، حتی خانوادت رو و حتی کسی که سخت ترین آسیب جسمانی و روحی رو بهت زده.
ببین دوست گلم، گذشته اسمش روشه، یعنی چیز هایی که گذشته و دیگه نمیشه تغییرش داد. گذشته با تمام درد و رنج و زجر و تمام سختی هاش گذشته و رفته. عقل سلیم میگه حماقت محضه که بخوای وقت و انرژی بزاری روی چیزی که نمیتونی تغییرش بدی. پس اینو بدون رنج ها و سختی های گذشته حالا دیگه وجود نداره و رفته پی کارش و تنها چیزی که ازش باقی مونده احساس غم، ناومیدی، کینه و نفرت، حس خشم و انتقام و حس قربانی بودنه. درواقع تا اینجا تو سازنده نبودی و شخصیت فعلی رو برات ساختن. تو واقعا قربانی بودی، واقعا تحت تاثیر عوامل بیرونی بودی تو بازیچه بودی، تو حتی اسمت رو هم خودت انتخاب نکردی! تو انتخاب نکردی که در کجا و چه خانواده ای به دنیا بیای. (هرچند که یک تئوری هست که میگه ما دقیقا قبل از تولد خودمون همه این ها رو انتخاب میکنیم، اما من اینجا میگم ما فرض رو بر این میگیریم این تئوری بیخوره و واقعا ما هیچ حق انتخابی نداشتیم). همچنین تو در دوران کودکی انتخاب نکردی که چه برخوردی باهات بشه و برای همینه که من میگم کااااااااملا بهت حق میدم.
اما خب الآن دیگه همه چیز دست توئه!
تو میتونی با ساختن یک زندگی بی نظیر تمااااااام اون آسیب ها، رنج ها و سختی های دوران کودکی رو جبران کنی. چیزی که من میدونم اینه که اگر تو الآن داری این مقاله رو میخونی بدون شک به دنبال تغییر و ساختن زندگیه جدید هستی، و به دنبال ایجاد شخصیتی قدرتمند و سازنده که غرق در آرامش و حال خوبه. پس بااااااااید ببخشی و رها کنی هرررر کسی رو که در دوران کودکی بهت آسیب زده. چرا؟ چون تا زمانی که نبخشی و کاملا به رهایی نرسی، ذهنت معطوف نمیشه روی ساخت و ساز یک زندگی و شرایط متفاوت و در این شرایط تو در هر لحظه تمام توجهت روی ناخواسته هاست، روی گذشته هست و این روند احساس قربانی بودن، احساس ناتوانی، احساس خشم و کینه و نفرت و … رو در وجودت پرورش میده. من بار ها و بار ها گفتم نمیشه هم پدال ترمز رو فشار بدی و هم پدال گاز رو. اگر واقعا میخوایی حرکت کنی رو به جلو و رو به مسیری که تو رو به سمت خواسته هات میبره، تو باید این ترمز لامصب رو رها کنی!
چیزی که ما یاد گرفتیم اینه که شرایط زندگیه ما حاصل شخصیت فعلیه ماست. خب آخه شخصیت الآن تو با این اوضاعی که داره و غرق در کینه و نفرت و خشم و منفی ترین احساساتِ، این شخصیت تو رو میخواد دقیقا به کجا ببره؟! اصلا خداوکیلی انتظار داری با این شخصیت به کجا برسی؟ مقصد این شخصیت همین شرایطیه که الان توش هستی. درواقع زندگیه فعلیه تو حاصل شخصیت الآنت هست. پس برای تجربه زندگیه متفاوت تو باید شخصیتت رو عوض کنی. تمام افکار، احساسات، باور ها عقاید و رفتار و اعمالت باید شخم زده بشه و تغییر کنه. خب تا وقتی که من درگیر کینه، نفرت و خشم و احساس قربانی بودن و … هستم چطور میتونم شروع کنم به ساختن شخصیتی متفاوت؟ شخصیت جدید حاصل افکار، باورها، احساسات و اعمال جدیده، چطور ممکنه کسی که هنوز فکرش درگیر گذشته هست بتونه شخصیت جدیدی بسازه؟
من جلو تر هم گفتم که تو با غرق شدن در گذشته، آینده ای میسازی سخت تر و رنج آور تر از گذشتت! و این خیلی بی معرفتیه که الآنم که همه چیز دست خودته، تو همچنان با شخصیتی قربانی زندگی کنی و خودت رو متحمل درد ها و رنج ها و آسیب های بیشتر کنی!!! این یک خیانت بزرگ به خودته که حتی الانم که همه چیز دست خودته و تو خالق صد در صد زندگیت هستی، بجای ساختن یک زندگی بی نظیر و رویایی و تجربه شرایطی که دوست داری، بجاش آینده ای داغون تر از گذشتت رو رقم بزنی. میفهمی چی میگم؟ این یک بی معرفتی و خیانته بزرگه!!!
بزار کمی از خودم بگم. برای شناخت کامل من میتونی بیوگرافی رو مطالعه کنی.
اما اینجا میخوام در رابطه با بخشش دیگران، کمی به گذشته خودم بپردازم.
بله رفیق جان، من اسم ابراهیم شجاعی رو خودم برای خودم انتخاب نکردم، من خانوادم رو خودم انتخاب نکردم، حتی زمانی که خواستم بیام روی این کره خاکی هم کسی بهم نگفت که اصلا چرا باید از نعمت سلامتی محروم باشم و چرا باید از بدو تولد، شدید ترین درد و رنج های جسمانی رو متحمل بشم! تو از آدما آسیب دیدی ولی من تا همین چند سال پیش فکر میکردم مستقیما از خوده خدا رکب خوردم و خدا بهم ظلم کرده!!!
بگذریم از این ها …
شاید باورت نشه اما من حرف سرد زیاد شنیدم. حقارت کشیدم و از جانب افراد زیادی بی رحمانه حتی به خاطر بیماریم و ظاهرم مورد تمسخر واقع شدم که هیچکس ازشون خبر نداره جز خودم و خدای خودم. من از جانب افراد آسیب جسمانی ندیدم ولی از نظر شخصیتی و روحی به رگبار بسته شدم. دونه به دونه این ها دردش مثل فرو کردن چاقو تا دسته توی قلبم بود! تمام این ها هم طی یک برهه یکی دو ساله که تازه شروع به تغییر کرده بودم ناگهان رخ داد و همین ها کافی بود برای نابودیه من. ولی من نابود نشدم، من وسط کوره نسوختم، پخته شدم.
من تک تک اون افراد رو در لحظه می بخشیدم. چون حالا خیلی خوب می دونستم چی میخوام و به دنبال چی هستم و خیلی خوب یاد گرفته بودم به اولویت های زندگیم پایبند باشم. من بخشیدم نه به خاطر این که به اون افراد لطف کنم یا از خقم بگذرم. من به دنبال یک حق خیلی خیلی بزرگتر بودم پس برای همین خیلی جاها از خیلی چیز ها گذشتم … درواقع صادقانه بگم من بخشیدم، چون وقت برای این اراجیف نداشتم! هرچیزی غیر از اولویت هام برای من معنایی نداشت و برای همین نمیخواستم به خاطر یک مشت زیرنویس شبکه چهار از اولویت هام دست بکشم!!!
من در حال ساخت و ساز بودم و برای ساختن هم نیاز به ذهنی کاملا رها و متمرکز هست، خب طبیعتا من هم نیاز به ذهنی رها و آزاد داشتم، پس می بخشیدم …
سختی ها راهنما و معلم تو هستند
یک نگرشی هست که تو باید یادش بگیری و ملکه ذهنت بشه. باید بدونی سختی ها راهنمای مسیر زندگیت هستن. اگر الآن افتادی در مسیر تغییر و ساخت و ساز، همون سختی ها و همون آسیب ها تو رو به اینجا هدایت کردن. یه نگاه به اطرافت بکن، آدما حتی نمیدونن اصلا واسه چی زنده هستن! وسط این جامعه پوچ و بی مقصد، تو لحظه به لحظه داری رشد میکنی و بزرگ میشی …
عدو شود سبب خیر! این جمله خیلی بی نظیره. درواقع وقتی تو شخصیتی قدرتمند و با عزت نفس و بی نظیر رو برای خودت خلق کنی، دیگه نه تنها عالی ترین افراد به سمتت هدایت میشن بلکه در مسیر زندگیت هم هر کسی بخواد اقدامی برای آسیب زدن به تو بکنه، نه تنها آسیبی به تو نمیرسه بلکه اقدامات اون فرد فقط باعث رشد تصاعدیه تو میشه. من این رو بار ها و بارها تجربه کردم که میگم! پس این جمله طلایی رو همیشه به یاد داشته باش که عدو شود سبب خیر …
ببین دوست گلم، ما فکر می کنیم در حقمون بی عدالتی شده یا به ما ظلم شده. من نمیدونم تو اسمش رو چی میزاری. اگر تو از ایفای نقش در جایگاه یک قربانی لذت میبری من حرفی ندارم! ولی من توی زندگیم این رو خیلی خوب متوجه شدم که حتی اگر در گذشته کسی در حقم بدی کرده، اون فقط دستی از خداوند بوده برای هدایت من به مسیر خواسته هام. من تمام داشته های الآنم، شخصیتی که الآن دارم، قدرت ها و توانایی هایی که الآن دارم، میزان آگاهی و تجربه ای که الآن دارم رو مدیون بیماریم هستم. مدیون همون آدم هایی هستم که شخصیت من رو ترور کردن، روح و روانم رو به آتیش کشیدن، مسخرم کردن و تحقیرم کردن. به بیانی ساده تر باید بگم حتی اگر تو در گذشته به معنای واقعی قربانی بودی هم خب اون بخشی از مسیر تکامل و رشدت بوده. باید اون دوران سپری می شد تا تو برسی به اینجا.
البته بدون شک اکثر افراد توانایی هضم این مسئله رو ندارن و دوست دارن که تا آخر عمر نقش یک قربانی رو بازی کنن. چون عزت نفسشون پایینه و خلاء های درونیشون رو میخوان با خشم، کینه و نفرت و خرید ترحم و … پر کنن، ولی نمیدونن که دارن میرن به سمت یک دره عمیق! پس تو اینطور نباش و آگاه و عاقل باش و با عزت نفس و اعتماد به نفس بالا از همین لحظه از روی صندلی قربانی بلند شو و انقلاب کن.
من از وقتی دیدم همین بیماری و همون درد و رنج های دوران کودکی من رو کشوند به اینجا، حقیقتا دیگه نه تنها دلخور نیستم بلکه بابت تک تک رنج ها، درد ها و آسیب های گذشته از خدا سپاسگزارم! هر آسیبی ام که توسط دیگران به من زده شد فقط من رو به خودم برگردوند. هر حرف سرد، هر تمسخر، هر ترور شخصیتی برای من مثل حجامت بود!!!
رنج رنجه، درد درده و بلاخره زخم زخمه، حالا میخواد بیماری باشه یا فقر یا روابط سمی یا آسیبی که دیگران میزنن. تک تک این ها تو رو کشونده به مسیر حقیقت و درِ حقیقت رو به روت باز کرده و الآن تویی که انتخاب میکنی اون چشم بند جهل رو از چشمات برداری یا نه. من که خیلی خوب فهمیدم رفیق جان، شاید خیلی چیز ها دست من نبوده و انتخاب من نبوده. اما خیلی خوب فهمیدم از زمانی که عقلم و ذهنم تکمیل شد دیگه همه چیز دست منه. پس ازت صمیمانه میخوام توام بجای این که گذشتت رو دعوت کنی به آیندت، اول ببخشی و رها کنی هر کسی رو که در دوران کودکی بهت بدی کرده، و بعد هم از همین لحظه تمام ذهنت رو بزاری روی ساخت و ساز و جبران اون گذشته. تو باااااید ببخشی چون تا زمانی که نبخشی رها نمیشی و ذهنت نمیتونه معطوف و متمرکز بشه روی خواسته ها و شرایط جدید و زندگی متفاوت.
وقتی یک نفر به من بدی میکنه و میره و بعدش تا سال ها من کینه و نفرت رو در وجودم پرورش میدم میدونی مثل چیه؟ مثل اینه که تو یه چاقو به من بزنی بعد من همون چاقو رو ازت بگیرم و هر روز هی بزنم به تن و بدن خودم! فکرش رو بکن، تو پنج سال پیش یه چاقو به من زدی و رفتی پی زندگی خودت، ولی من پنج ساله که دارم همون چاقو رو فرو میکنم به بدن خودم! تو باید زندگی ای رو بسازی که اصلا دیگه جزئیات سختی های دوران کودکی و گذشته یااااااادت نیاد. ختم کلام، تو با بخشش به طرف مقابل لطف نمیکنی، تو بزرگترین لطف رو به خودت میکنی.
ته این ماجرا رو اگر بخوام ببندم باید بگم که:
خیلی شیکه که تو فاز سنگین بگیری و یه دستت مشروب باشه و یه دستت سیگار مارلبرو و نگاهت به افق باشه و بری تو تصورات خودت پلن بچینی واسه انتقام یا مثلا تو تصوراتت بزنی طرف رو درب و داغون کنی. این استایل ظاهرا خیلی خاص و باحال و خفنه که تو غرق بشی تو گذشته و دونه دونه ضربه هایی که بهت زدن رو بیاری جلوی چشمت و دستت رو مشت کنی بکوبی به دیوار! ولی اینا فقط ظاهرش باحال و خفنه! کینه و نفرت و حس انتقام فقط ظاهرش خفته رفیق جان، و واقعیت زندگی چیز دیگست و با داستان فیلم ها و سریال ها خیلی فرق میکنه!
یک آدم ضعیف ضعیفه، تو حتی اگر بتونی انتقامم بگیری یا حتی خبر این رو بهت بدن که فلانی فلان بلا سرش اومد، چیزی به تو اضاف نمیشه و تو همچنان یک آدم کوچیک، حقیر و ضعیفی که باید منتظر آسیب های بیشتر از جانب افراد بیشتر باشی!!! به خدا فاز کینه و نفرت و انتقام اصلا سنگین نیست و به نظرم سبک ترین فازه، چون هررررکسی میرسه برش میداره … ولی هرکسی نمیتونه بزرگ بشه و شخصیتی قدرتمند و الهام بخش بسازه!
خودم به شخصه یه زمانی وقتی یکی بهم توهین میکرد یا تحقیرم میکرد، من تا یک ماه توی تصورات خودم طرف رو میگرفتم زیر مشت و لگد و تو تصوراتم هزاران بلا سر طرف میاوردم. ولی خب در واقعیت من یک آدم کوچیک بودم که هر احمقی به خودش اجازه میداد عزت و احترام و حرمت من رو زیر پا بزاره. فرقی نمیکرد من چقدر توی تصوراتم طرف رو شکست بدم یا انتقام بگیرم، در نهایت من همون آدم ضعیف بودم …
قدرت در انتقام نیست، قدرت در کینه نیست، قدرت در نفرت نیست، قدرت در خشم نیست، قدرت واقعی جای دیگست …
چگونه دیگران را ببخشیم؟ رهایی از کینه و نفرت | جمع بندی نهایی
برای ختم کلام در این مقاله باید بگم که کینه و نفرت و رها نشدن تنها تو رو از رشد و پیشرفت و آرامش سلب نمیکنه. علاوه بر تمام این ها، تو رسما خودت، شخصیتت و زندگیت رو به نابودی میکشونی. اگر مقاله رو تا انتها و با دقت مطالعه کرده باشی دیگه خیلی خوب میدونی دارم راجع به چی حرف میزنم. کینه و نفرت علاوه بر شرایط روحی و روانی سمی، حتی بدترین بیماری های جسمانی رو هم برای تو به ارمغان میاره. پس چیزی که میخوام بگم اینه که من اصلا کاری ندارم تو دوست داری رشد کنی یا نه، آیا دلت میخواد به آرامش برسی یا نه، من فقط میدونم اگر تو به رهایی نرسی و دیگران رو نبخشی، از همه نظر، چه روحی چه ذهنی چه جسمانی تو به فنا میری، و این یک حقیقت انکار ناپذیره. پس اگر تو واقعا عقل داشته باشی باید حتی بخاطر سلامتیه خودتم که شده برای رسیدن به رهایی، دیگران رو ببخشی. از طرفی باید تکلیف خودت رو با خودت مشخص کنی و ببنی واقعا چی میخوای از این زندگی؟ اگر به این نتیجه رسیدی که آرامش، حال خوب، سلامتی، روابط بی نظیر و ثروت و خوشبختی رو میخوای پس وقتشه که یک بار برای همیشه به رهایی از کینه و نفرت برسی. چون تحت هیچ شرایطی نمیشه با وجود کینه و نفرت تو به این شرایط دلخواه و عالی برسی. این یک پارادوکس درونیه که تو باید حلش کنی. برات آرزوی بهترین ها رو دارم و ازت میخوام که حتما چندین بار مقاله رو صبورانه مطالعه کنی تا به عمیق ترین درک برسی.
دوستدار و ارادتمند تو، ابراهیم شجاعی